۱۳۹۴ تیر ۲۳, سه‌شنبه

مرسی ظریف با دکمه سردست های زیبایت. مرسی اوباما برازندۀ نوبل با آن رنگ دلپذیرت!


1436882646057_Mehdi Ghasemi-17.jpg
اگر دچار کور رنگی نشده باشم. دیدم که ظریف از تنها رنگ موجود در
 لباسش (دکمه سردست) پیام هم می فرستاد با تیره و روشن کردن رنگ ها!
تا جایی که دیدم در روزهای مذاکره رنگ نگین دکمه هایش تیره و امروز 
هنگام قرائت بیانیه فیروزه ای رنگ بود!
یا...............................................هو

1- نفسم گرفته بود مثل همۀ ایرانیانی که جنگ و کشتار و ویرانی را در ژرفای نگاهی واقع بین در نزدیک میهن بتاراج رفته ام می دیدند. راستش طبق شناخت بدبینی که به سیاستمداران دموکرات های چپتر امریکا داشتم  - معتقد بودم مرهم هایشان بجای مداوا؛ زخم را بسمت "جراحی لاجرم" سوق می دهد - و با اینکه خودم مبلّغ حتمی بودن توافق نهایی بودم؛ ته دلم خیلی مطمئن نبودم که اوباما بتواند این پروژه را به انتها برساند. و بدیهی است که اگر چنین نمی شد بی برو برگرد جنگ و خونریزی گزینۀ لاجرم و قطعی بعدی و بسیار نزدیک تر از قبل از شروع مذاکرات بود. اما خوشبختانه اوباما با نمرۀ 100 از این بدبینی من عبور کرد و با جمهوری اسلامی خامنه ای به توافق جامع رسید. از روز اول هم حرف و خواست من و مای بخشی از میهن پرستان ایرانی توافق بماهو توافق از جنبۀ شکلی بود؛ بدون اینکه جنبۀ محتوایی توافق اهمیت درجه یک داشته باشد. و اینک این توافق با هر قرائتی هم و از سوی هرکس و ناکسی؛ انجام شده و شبح جنگ خانمانسوز از سر کشورم ایران را رفع کرده است.


2- بهمۀ ایرانیان و بویژه مدرن ها و زندگی خواهان تبریک می گویم و مطمئنم که این توافق سلام بزندگی و پشت کردن بمرگ بود و است برای ایرانی "درراه بهتر شدن و پیشروی بجلو". دیروز وقتی آن جلسۀ عبوس و ناامید و بسیار تلخ گروه 1+5 را دیدم که بلافاصله دیزالو می شد روی تصویر خندان هیئت ایرانی در لابی و راهروها و بالکن ها؛ وحشت از شکست تا شقیقه هایم هم بالارفت. چون یقین کردم که آن قیافه های بسیار خسته و دژم و سرخورده و درشوک جان کری و موگرینی تا حتی فابیوس نشانه ای دقیق است از یک تصمیم بسیار سخت. و آن تصمیم سخت هم تصمیم اعلان شکست مذاکرات و پایان پروسه بود. حتی شک نداشتم که آن اخبار مربوط به مراسم در ساعت نیمه شب اطریش که خبرنگاران عکاس و فیلمبردار را بخود فراخوانده بود برای اعلان شکست بود در تاریکی های شبی تاریک! و نه اعلان پیروزی و بدست آمدن توافق. اما چرا هیئت ایرانی آسوده و بی خیال بودند هم به این خاطر بود که آنان آخرین خواستۀ غرب (موضوع دسترسی های حداکثری) را بتهران و برای خامنه ای فرستاده بودند و او هنوز مقاومت می کرد و اجازۀ را صادر نمی کرد. در نتیجه دیپلمات های ایرانی دغدغۀ جدی نداشتند برای نگرانی. زیرا تصمیم سیاسی دست آن ها نبود و آنان در حیطۀ اختیاراتشان انجام وظیفه کرده بودند و مسئول نهایی نبودند. 


3- موقعی که عراقچی عکس دست بقلم خامنه ای را توئیت کرد در توئیتر بودم و تحقیقاً جزو اولین نفراتی بودم که هم این توئیت را دیدم و هم مهمتر از آن نفسی براحتی کشیدم که مشکل حل شد؛ و خامنه ای قبول کرد که ایران با تن دادن به مهمترین خواستۀ اوباما مذاکرات را از شکست عنقریب نجات بدهد. و همینطور هم شد و بلافاصله پس از این توئیت عراقچی بود که مجدداً تحرک مثبت شروع شد و بفاصله ای کم به صدور "توافق انجام شد و نتیجه در ساعت 1000 صبح وین و در روزی روشنتر از هر روز روشنی اعلان و رسانه ای خواهد شد" از سوی مذاکره کنندگان انجامید. و من هم رفتم خوابیدم! محتمل آخرین دیالوگ وین با تهران هم این بوده: "این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست و رقبا دارند مقدمات اعلان شکست مذاکرات را می چینند" بوده؛ و دست چپ خامنه ای را از فلج "بیشتر مقاومت کنید" بتحرک "ناچاریم حالا که جدیند قبول کنیم" رسانده بود.


4- حالا اما وقت گفتن از امیدی واقعی است. امیدی که قطعاً پنجره ای تازه خواهد گشود بسوی زندگی ایرانیان. نه بخاطر رفع تحریم های اقتصادی و رونق نسبی کسب و کار - البته مهم است - بلکه به این علت تامه که این پنجره باعث زلزله ای سرسام آور خواهد شد در پراکندگی ها و ائتلاف های سیاسی داخل ایران و ما حتماً باید منتظر گسست ها و پیوست های تازه ای باشیم در بین عرفی گرایان و شرعی گرایان از یکسو و تشنجی مبارک در بین شریعت گرایان برهبری خامنه ای. البته قبلاً هم گفته ام که محتمل است خامنه ای تلاش کند تلاش اصلی هوادارانش را به مبارزه با مظاهر و نمادهای مدرنیته در بین مردم و حوزۀ حجاب و فرهنگ و هنر و پوشش و از این قبیل سوق دهد و فضای جامعه را دچار قبض های موقت بکند. اما ضمن اینکه معتقدم در بلند مدت دو ساله قادر به مانور تحجر در این حوزه هم نخواهند بود؛ اما هشیاری جامعه را تبلیغ خواهم کرد بعد از این در ترغیب جامعه به ایستادگی روی ساختار شکنی های شکلی مدرن و اجازۀ ترکتازی به برخی تحرکات محدود کننده در این حوزه های اجتماعی ندهند. در مطالب بعدی بیشتر توضیح خواهم داد.


5- هزار بار نفرین کرده ام بنی صدر را و هزاران بار مجدد هم لعنت می فرستم به او که با باز کردن کراوات از لباس دانشگاه باعث از ریخت افتادن دانشگاه شد و حوزه را با لباس کامل و ریختمند سنتی به دانشگاه مسلط یقینی کرد و نجات ایران را با همین یک کار ابلهانه بیش از 20 سال عقب انداخت. - توجه کنید که چه شوروی و چه چین اولین قدم های بازگشت بمدار عقلانیت را با ترک کت های یقه استالین در شوروی و یقه مائو در چین شروع کردند - اما نمی توانم خوشحالی خودم را از دکمه سردست های ظریف پنهان کنم که با پیراهن یقه آخوندی پوشیده بود. از نظر من پوشیدن دکمه سردست توسط ظریف یکی از رازهای جادویی "موفقیت دیپلماسی" او بود و به این ترتیب کامیابی او بحساب دانشگاه ریخته خواهد شد و نه بحساب حوزۀ علمیه. زیرا ظریف با عقل ناشی از دکمه سردست هایی مذاکرۀ موفق کرد که آن ها را به اختیار و انتخاب خودش پوشیده بود برخلاف یقۀ آخوندیش که بنا بفرمودۀ ایدئولوژی خامنه ای پوششی اجباری بود. البته این ابراز خوشحالی خارج از متن من برای دکمه سردست. بسیار مهمتر از همین اشارۀ نمادین و کوتاه در اینجاست و امیدوارم در پستی با عنوان "مصیبتی بنام خانم افخم!" بزودی بنویسم. اما چون من یک فرمالیست هستم و مطمئنم که مبارزه با کهنه پرستان جز از راه ساختار شکنی های شکلی امکان موفقیت ندارد لذا خواستم که این مهمترین شادیم از دیدن دکمه سردست های موفق را در اینجا نیز یادآور شوم.


لینک اصلی با کامنت های مفید در اینجاست + برای علاقه مندان.

۱ نظر:

Dalghak.Irani گفت...

این مطلب را یکساعت قبل از پست اصلی بازنشر می کنم برای اشتراک گذاری در بالاترین. زیرا پست اصلی این مطلب را کاوین دوست بسیار بسیار عزیز و کاربر معتبر که لطف بی پایانی دارد به حقیر به اشتراک گذاشته با تیتری که از خود مطلب انتخاب کرده - البته با هماهنگی قبلی خودم که چنین عملی را مجاز دانسته بودم - که زیادی جدی و خنثی است. با تشکر از ایشان و ومعذرت از ایشان با توضیح لاجرم زیر:

من حتماً با هدف می نویسم. و هدفم جلب نظر خواننده های غیر جدی بمطالب جدی است. لذا خیلی از مواقع متن را برای تیتر می نویسم و نه تیتر را برای متن انتخاب بکنم. چون معتقدم که بدون وجود عنصر دارم - بخوان تعلیق یا کشمکش - تور انداختن خوانندۀ فراری از جدیت غیر ممکن است لذا حتماً تیترهای کمی نامتعارف و گاهی زرد انتخاب می کنم که خواننده اگر شده در حد کلیک کردن و نخواندن هم شده رغبت بکند و بمطلبم سر بزند. چون معتقدم که تکرار چند بارۀ این آمد و رفت او را مجاب می کند که آهسته آهسته از یکسطر شروع و تا یک صفحه دوام بیاورد و علاقه مند مسایل سیاسی - اجتماعی جدی مبتلابه جامعه بشود. ضمن اینکه من برخی تیترها را با قصد ایجاد موج و جلب توجه خود دولت مردان و مسئولین هم بکنم. و ثالثاً بتوانم مسایل را از سطح بعمق ببرم و نگاه خواننده را کنجکاو و دقیق تربیت کنم. و البته من چون سیسی نویس جدی نیستم و بیشتر از ژانر ادبیات بحوزۀ سیاست و اجتماع آمده ام اصلاً خودم هم دوست ندارم خیلی جدی انگاشته و واعظ سر منبر جلوه کنم. و رابعاً ایجاد هیجان و شگفتی و تازگی را بالاترین وظیفۀ خودم می دانم برای نسل جوان و دیدن تیترهای با طراوت و متفاوت این خاصیت را هم دارد.و برخی نکات ریزتر دیگر که نازی به تکرارش نمی بینم. البته بازهم از کاوین تشکر می کنم و امیدوارم که کماکان لطفش را از من دریغ نکند. چون بدون ایشان بسیاری از مطالب من داغ نمی شد و نمی شود و خواننده جذب نمی کند که این اولین ویژگی هر مطلبی است: نوشته شدن برای مخاطب و خواننده. و الا بهترین متن ها بدون خواننده بدرد پنجره پاک کردن می خورد تازه اگر روی کاغذ هم چاپ بسشود. یا...هو