۱۳۹۳ دی ۱۶, سه‌شنبه

سخنان روحانی مهم است؛ اما سکوت خامنه ای جالبتر است!

واقعیت هنوز تیره است اما؛ تصویرش در آب رنگ امیزی شده.
 کمک به رنگارنگی برای نجات از سستی پایه اش در آب وظیفۀ امروز ماست!

1- قبلاً مکرر گفته ام که هر سیاستمدار ایدولوژیک - فارغ از نوع ایدئولوژی - سم خطرناک و مهلکی است که باید از او پرهیز شود. و حالا می گویم که مرد ایدئولوژیک خدا محور است چه خداباور و متدین به دین قدیم و سنتی مثل اسلام باشد و چه خداناباور و متدین به دین جدید مثل مارکسیسم یا هرچه. شناخت این دو انسان هم کار بسیار بسیار ساده ایست. مرد ایدئولوژیک از آرمان می گوید و مطلقاً بدنبال قدرت سیاسی است برای خود و دسته و گروه و حزبش برای محقق کردن آرمانش (خدا = خودش)؛ اما سیاستمدار غیر ایدئولوژیک از منافع می گوید و بدنبال قدرت اجتماعی ملت است. و اگر مرد غیر ایدئولوژیک دنبال قدرت سیاسی خودش و دسته و گروه و حزبش هم باشد - که در بخش سیاسی چنین هم است - برای محقق کردن خواست ملتش (انسان) است و والسلام. بعبارتی دیگر مرد ایدئولوژیک وحی - چه محمدی و چه مارکسیستی - را بر عقل و خدا را بر انسان تقدم می دهد در تمام زمینه ها. اما مرد لیبرال عقل را مقدم می دارد بر وحی؛ و انسان را مقدم می داند نسبت بخدا. این تقسیم بندی یک تقسیم بندی قاطع و خشک است و کمترین استعدادی برای سیالیت و طیف شدن ندارد. یعنی کسی نمی تواند هم خر و هم خرما را با هم داشته باشد و بگوید که من نیمی از وحی و خدا را برمی دارم با نیمی از عقل و انسان را که نه سیخ بسوزد و نه کباب. چون وحی و عقل یا بهتر بگویم خدا و انسان نمی توانند در عرض هم تعریف بشوند و مشترکاً حکمرانی و فرماندهی را بعهده بگیرند. چنانچه استاد ازل و ابد سعدی فرموده: "دو سلطان بر اقلیمی نگنجند". البته که این قاطعیت نافی این محتمل یقینی نیست که تصمیمات بر مبنای وحی در برخی زمینه ها عقلانی هم ازکار دربیاید؛ و تصمیمات بر مبنای عقل خیلی از موارد مورد تأیید وحی هم قرار بگیرد. اما این یک تصادف محض است و گزاره ای قابل دخالت دادن از قبل در تصمیمات طرفین نیست. یعنی عقل تصمیمش را با در نظر گرفتن وحی نمی گیرد و وحی دستورش را برای عقل پذیری اتخاذ نکرده است.

2- در کانتکست تعریف کردۀ بسیار مختصر بالا اینک روحانی مدرن و انسان باور و لیبرال محسوب می شود و خامنه ای سنتی و خدا محور و ایدئولوژیک. کشور عزیز ما ایران در همۀ عمر منحوس جمهوری اسلامی در پارادوکس کامل این دو نوع تفکر نابود شده است. سنتی ها که همیشه قدرت داشتند وحیشان و خدایشان عرضه و برنامه و نقشه راهی نداشتند و ندارند و نخواهند داشت. و مدرن ها که قدرتی نداشتند و اگر هم گاهی نیمچه قدرتی پیدا کرده اند از برکت نیاز شدید سنتی ها برای ادارۀ حداقلی جامعه؛ فرصتی پیدا نکرده اند برای غلبه بر قدرت وحشتناک سنتی های آرمانگرا. اینک اما چنین بنظر می رسد که تحت شرایط بسیار خطرناک و حساس و تهدید آمیز برای هم جمهوری اسلامی آخوندها و هم برای ایران عزیز و زیبا؛ دریچه ای باز شده است که بخش بسیار ضعیف و مدرن حاکمیت دست بالاتر و قدرت بیشتری بگیرد در نجات دادن جمهوری اسلامی آخوندها و البته نجات ایران هم. نماد مدرن ها و لیبرال ها اینک با روحانی تعریف می شود در حاکمیت. همانطور که نماد پرقدرت سنت کماکان خامنه ای است و حوزۀ قم پشت سرش.

3- روحانی با نطق جدیدش در یک کنفرانس اقتصادی نشان داد که پر بی ربط نگفته بودم بشما چندی قبل که این روحانی اصلاح طلب تر از خاتمی و هر اصلاح طلب دیگری است و تاکتیکش - بهر دلیل - نتیجه داده و به مقدار قدرت بهتر و بیشتری رسیده از کیک قدرت منحصر در دستان خامنه ای و حوزه در سایۀ پشتیبانی بخش فاسد سران سپاه پاسداران. حالا روحانی شاخ و شانه ای برنده تر بکلامش می دهد در زمینۀ شرایط قطعی تشکیل دولت مدرن و باکی ندارد که سخنرانیش را با کف زدن های مکرر متخصصان و اندیشمندان مخاطبش زینت بخش ببیند. روحانی اینک قطعاً از اصلاح طلبان مذهبی داخل ایران عبور کرده است و یک سر و گردن از همه شان جلوتر است. زیرا روحانی کاملاً لیبرال است اما اصلاح طلبان نیرویی هنوز ایدئولوژیک هستند. روحانی اما علاوه بر همۀ بدشانسی ها و خودشانسی هایی که دارد که گاهی همپوشان هم هستند مثل اوضاع اقتصادی که از سویی بدشانسی است و اجازۀ مانور به روحانی نمی دهد. اما در عین حال همین اقتصاد خوش شانسی است. زیرا اگر اوضاع چنین نبود قطعاً روحانی فرصت این همه باز شدن در حوزه های اصلی و ایدئولوژیک را پیدا نمی کرد - بافرض اینکه اگر حتی خودش هم می خواست - گفتم که علاوه بر همۀ این ها روحانی یک گیر و یک گشایش مخصوص اجتماعی هم دارد. گیرش این است که چون لیبرال است و فلسفی سخن می گوید و به ریشه ها می پردازد بار کافی هیجان های ایدئولوژیک را ندارد حرفش و نمی تواند توده های تحت سیطرۀ حرف خاتمی و موسوی و سبزهای هیستریک را جلب و جذب کند به راحتی. - و همین جاست که خیلی مهم است که هم خاتمی و هم موسوی با تبلیغات باید بیاند پشت این سخنان روحانی و توده های حامیشان را متوجه روحانی کنند. بقیۀ اصلاح طلبان بازی را باخته اند و مهم هم نیستند چون ملی نمی اندیشند و کمی ایدئولوژیک هستند و دنبال قدرت شخصی - گشایش روحانی اما در اینجا است که حرف هایش - برعکس خاتمی - به مترجم نیاز ندارد و خوب و راحت با توده - بمفهوم عام - ارتباط برقرار می کند؛ که ناشی است از دو عامل: اولاً سیاستمدار لیبرال لاجرم کمی پوپولیست است و باید باشد. ثانیاً بهمان دلیلی که بارها گفته ام توده حس و فهم فلسفی غریزی دارد. و از راه حس سره را از ناسره تشخیص می دهد.

4- هر آنچه تا کنون گفتم بسیار بسیار مهم است و باید چندین و چند بار بخوانید متن مشکل را تا به کنه گفته ام خوب اشراف پیدا کنید. اما این گفته ها کامل نمی شود و ببار نمی نشیند اگر اهمیت سکوت خامنه ای برجسته و تشویق نشود. واقعیت امر این است که در یک سیستم کمی مدرن و منصفانه - مثل چین - در خرداد منتهی به انتخاب روحانی؛ خامنه ای حداقل باید برکنار می شد بدلیل نداشتن بینش سیاسی و بی بصیرتی؛ و احمدی نژاد باید اعدام می شد بدلیل خیانت بکشور. اما ما در انتزاع حرف نمی زنیم و باید فکت هایمان را بر روی "واقعیت عینی" - همه به آن واقف هستیم - بنا کرده و راه فلاح و اصلاح و نجات کشور را جستجو و حمایت کنیم. خامنه ای در مقابل قدرت گیری دمادم روحانی تا کنون سکوت کرده و حرف عمدۀ مخربی نزده است. این علامت خوبی است که اولاً آن را ببینیم و ثانیاً آن را تشویق کنیم و ثالثاً امیدوار باشیم و از او خواهش کنیم که سکوتش را ادامه بدهد و اگر ناگزیر از صحبت شد؛ حرف هایش را در قالب مقداری اخلاق و نصیحت و پند دینی - اصلی ترین وظیفه و مسئولیت قانونی اش هم است - محدود نگاه دارد و از بهم زدن بازی خوب و ثمر بخش جدید روحانی خودداری کند. انشاء الله. یا...هو

بعد از تحریر: توجه کنیم که ما و کل ملت ایران فقط باید ملی بیندیشیم و نه حزبی و جناحی و ایدئولوژیک. و برای ما نباید مهم باشد که نجات ایران در دستور کار چه کسی باشد از شاهزاده تا روحانی که در کنتکست "خدا یا شیطان" بارها بشما توصیه کرده ام. ما و ملت ما دنبال تسخیر قدرت نیستیم: نه مثل اصلاح طلبان مجاهدین انقلاب اسلامی و نه مثل مجاهدین خلق ایران و نه مثل پایداری معروف مصباحیه. ما دنبال پیشرفت و توسعۀ کشورمان هستیم در شرایط آرام و البته ممکن در شرایط موجود. 

۳۴ نظر:

Dalghak.Irani گفت...

چهار نکته را هم اینجا اضافه کنم:
1- من چون قدرت تخیل بسیار بالایی دارم معمولاً حرفم هیچگاه تمامی ندارد در هر موضوعی که می نویسم اولاً و هر متنی که می نویسم قابل تکرار مجدد برای خودم هم نیست ثانیاً. چون ورژن های مبفاوتی را فکر می کنم و هنگام نوشتن فقط یکی جلو می آید و قلم را در دست می گیرد.
2- برای عکس بسیار زیبا و مدرن این پست شرح کوتاهی نوشتم تا توجه بدهم به اینکه شما عکس ها و نقاشی هایی را هم که زیب پست ها می کنم بخوانید. هم از این جهت که سعی می کنم انتخابم از نگاه خودم مرتبط باشد با متن و مهمتر از آن تقویت حس زیبایی شناختی بصری شما هم در دستور کار است. هر چه باشد من خودم را یک هنرمند دوست دارم تا یک تحلیلگر هرچی!
3- نکتۀ آموزشی دیگر مربوط است به لحن این روزهای روحانی. در حالیکه من قبل از این لحن روحانی را نقد می کردم و دوست نداشتم اگر یادتان مانده. علت هم این بود که روحانی در اوایل متفرعن حرف می زد و با نیش و کنایه که مرا مرجوع می کرد برای نفرت بیشتر از احمدی نژاد که عامل اصلی رژیم نبود. اما اینک جدی تر حرف می زند و مرا درست می برد سر خط اصلی کوبیدن تحجر روحانیت.
4- مربوط به بدا بحال شماست در رابطه با خودم که چون خبر خوشحال کننده ای نیست می گذارم برای همان چند روز دیگر. اما نگران سلامت و شخص خودم نباشید که مربوط به خودم نیست ومربوط است بحوزۀ کاری! یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

پی نوشت برای کامنتم بدرخواست مستانه!:
من نام دلقکم را بیشتر از تیمسار و هر نام دیگری دوست دارم. تا فائقۀ آتشین مجدداً در ایران کنسرت نگذارد با نام اصلی اش گوگوش. من هم با همین نام اصلی ام خواهم ماند دلقک ایرانی. تازه می خواهم برند بشود و بزودی کار وکاسبی راه خواهم انداخت با این برند. برای پول کافی جهت بازپس گیری - خریدن - وطنم از آخوندهای طماع. دختر کوچک خودم گلاره خانم مهربان نام دلقک را برایم انتخاب کرده و خیلی دوست دارم خود دلقکش را. یا...هو

بابک گفت...

این مطلب شما هم خود برخاسته از نگاهی ایدئولوژیک است. هیچ نگاهی عاری از ایدئولوژی نیست. در پس هر متنی ایدئولوژی وجود دارد.

ناشناس گفت...

این توصیفاتی که در باب روحانی کردید آنقدر غلیظ بود که من هم مثل ملانصرالدین فکر کردم در کوچه پایینی واقعا آش می دهند! نه بابا این خبرها نیست.روحانی بویی از لیبرال بودن نبرده است الان هم پول برای اداره کشور ندارد که سخنرانی های غلیظ می کند.و گفتار درمانی می کند.تیمسار با غلو کردن در مورد شخصیت ها آدرس اشتباه به مردم می دهید.یعنی اگر پس فردا روحانی پیروز میدان شد مردم فکر می کنند که یک لیبرال زمام عبور را در دست دارد ولی بعد می بینیم که دوباره گیر یک سیاستمدار ایدئولوژیک شدیم.فقط بگویم که چند روز پیش ایشان به بازدید بیمارستانی رفت به این بهانه که در سال 60 حضرت آیت الله خامنه ای شما ! بعد از ترور اینجا بستری شده است! بادمجان دور قاب چینی را می بینی! تعریف و تمجید به اندازه لازم برخی مواقع برای سیاستمدار ابزار است ولی نه تا این حد و آن هم در این زمان که خامنه ای در منتهی الیه ضعف است.در جمله ای گفتی " روحانی اصلاح طلب تر از خاتمی و هر اصلاح طلب دیگری است " !! به یکی گفتند یک جمله راست بگو, گفت خسن و خسین هر سه خواهران یزیدند! در این جمله اولا خاتمی پفیوز را مصداق اصلاح طلبی قرار دادید و بعد هم نتیجه گرفتید که روحانی حتی از خاتمی هم اصلاح طلب تر است!! از آنطرف موسوی را با رگه های فاشیستی نواختید! یعنی موسوی نماد اصلاح طلبی نیست ولی یک امنیتی که بجز وعده های پوچ هیچ نداده است حالا برای ما اصلاح طلب و از آن بدتر لیبرال هم شده است! خیلی خندیدم.روزم را ساختی!

قلزم عشق!

Dalghak.Irani گفت...

بابک خوش امدی و پست قبل هم یک کامنت کوتاه زیبا داده بودی. مرسی. گزاره ات از جنبۀ فلسفی کاملاً درست است. اما ما در هنگام انتخاب ناچار باید متن و گزاره ای را انتخاب کنیم و گریزی نیست. چون اگر منطق شما را قبول کنیم تا به حشر هم ادامه بدهیم جایی نمی رسیم و لاجرم مجبوریم به کتاب مقدس برسیم که ظاهراً مؤلفی ندارد. البته من نمی گویم سفسطه یا مغلطه. من می گویم اجبار در انتخاب یک متن که هر که باشد گزارۀ شما بر او بار پیشینی است. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

فلزت از عشق هم نباشد باید قبول کنیم که در کشور ما نه اختیارها اختیار است و نه اجبارها اجبار بقاعدۀ همۀ جوامع و دنیا. لذا گاهی برای پیش بردن یک منفعتی ممکن است ناچار باشیم که آنجای واقعی طرف هم لیس بزنیم. ضمن اینکه هر کسی تاکتیک خودش را دارد و باید تا از جاده نزده بیرون به رانندگی اش اعتماد بکنیم هشیار. برجسته سازی جنس قلم من است و یکی از دلایل آمدن فلز عشق پیش ما. پاینده باشی و کامنت گذار. یا...هو

رومی گفت...

درود و سلام بر تیمسار گرامی و پدر عزیز،

سپاس برای این نوشته زیبا و امیدبخش. منتظر اون بودم و مثل همیشه بیشتر از اون چیزی که فکر می‌کردم به دست آوردم (در نظر گرفتن سکوت یا رضایت خامنه‌ای).

به نظر من، قسمتی‌ از عقب نشینی یا شاید بهتر بگم همراهی و رضایت خامنه‌ای اینه که آگاه شده به فساد وحشتناک و ویرانی‌های زیاد به جا مانده از دوران احمدی‌ نژاد. همچنین بر پایه آمار سری که حتما از وزارت کشور و ... میگیره، میبینه که نارضایتی در بین مردم و علاقه به حکومت دینی به شدت کاهش یافته. بنابرین با خودش دو دو تا چهارتا کرده و سعی‌ می‌کنه که با حفظ حداکثری قدرت، اوضاع کمی‌ بهتر بشه. البته بیشتر هم به خاطر حفظ حکومت آخوندی و کمتر حفظ ایران!

پی‌ نوشت: خیلی‌ از ما خواننده‌ها به تحلیل‌های شما معتاد شدیم و امیدوارم که به صورت قطره‌ای هم که شده به دستمون برسه. میدونم که برنامه شما برای آینده که میخواهید به زودی به ما بگید، در کّل برای ایران عزیز خوب خواهد بود، ولی‌ ما رو هم فراموش نکنید.

دوستدار پدر گرامی‌،

رومی

Dalghak.Irani گفت...

رومی جان رومیت را رامی خوانده بودم به این دلیل که فکر کردم U بجای aوo که رمی و رمی خوانده نشود. بخاطر نصب الفبای فارسی روی کیبوردت ممنون و مرسی. محتوای کامنتت درست است و موافقم. با این افزوده که چون ما مدرن ها در جامعه و دانش پرقدرتیم و هژمونی گفتمان جهانی هم پشتیبان ماست فقط کافی است که حکومت دینی ب بسم الله تغییر را بهر علت و با هر کندی و تحت هر نامی و مدیریت هر شخصی - کمی هم در اردوی گفتمان ما - بپذیرد. تا خیلی بسرعت روزنه را تبدیل به پنجره و پنجره را تبدیل به دروازه و دروازه را تبدیل به "جهان که روزنه و پنجره و دروازه ندارد بکنیم. یا...هو

ناشناس گفت...

برادر گرامی‌ دلقک عزیز ، شما هم که خر و خرما را با هم میخواهی‌ . یعنی‌ چه که خامنه‌ای لطفا چیزی نگوید تا روحانی تقویت شود ؟ تمام منشأ گرفتاری‌ها خود شخص ایشان هستند که. ما رو گرفتی‌ شما هم .

ناشناس گفت...

ماکه گوز پیجچ شدیم یکم ساده تر بنویس بابا

رومی گفت...

فکر کنم که با u نوشتن رومی به خاطر تاثیر زبان آلمانی‌ بود ؛). من تا حدی گمان کردم که منظورتون از رامی همون رومی بود، ولی‌ اشتباه تایپی داشتید.

دوستدار پدر عزیز
رومی

ناشناس گفت...

یار محمدخان کرمانشاهی (خواننده و کامنت گذار قدیمی با تغییر اسم)
1 روحانی کفگیرش به ته دیگ خورده و کسری بودجه سنگین عارضش شده که اینچنین جیغ بنفش می کشد خیلی دلخوش نباش... فرافکنی و از این حرفها... مردک فکر می کرد با مختصری لبخند ظریف و افه اعتدال می تواند جان کری پیر لاکردار سیاس را بفریبد خخخخخخ
2 در مورد سکوت حضرت آقا نگران نباش با توجه به اینکه در آستانه جشنهای انقلاب هستیم به زودی نطق حضرتشان مفتوح گشته و کاسه و کوزه اعتدال را برسر صاحب بچه خواهند شکست ایشان در حال ارزیابی اوضاع و فرصت دادن به روحانی برای راست و ریست کردن تحریم ها هستند اما.... زکی
3 دلقک جان هر کاری می کنی فقط ترک نوشتن در سیرک نکن ما که جای دیگری نداریم برای سرگرمی و به شخصه به عنوان فعال اقتصادی به تحلیلهایت محتاجم و ممنون

Dalghak.Irani گفت...


مثل اینکه مبارزان خیلی جدی و متعهد خیلی ناراحت می شوند از دیدن من در پارکاب روحانی. پس یک شعر از ایرج میرزا می آورم که خوانندۀ وبلاگ آهستان یادم انداخت. و کمی تعدیل می کند اخم هایی را که با ماسک من هم دعوا دارند:

کارگر در زیر کار و دخترک در زیر یار هردو مینالند اما این کجا و آن کجا
یک منار در اصفهان و یک منار زیر پتو، هر دو جنبانند اما این کجا و آن کجا
دختر دروازه غار و دختر دریا کنار هردو عریانند اما این کجا و آن کجا
نو عروس در حجله و جنگجو در کاروزار، هردو خونینند اما این کجا و آن کجا
بند تنبان فاطی و کرست زی زی خانوم، هردو چسبانند اما این کجا و آن کجا
نیزه داران در مصاف و بیضه داران در لحاف، هردو در رزمند اما این کجا و آن کجا
خشت سازان در بیابان، عشقبازان در اتاق، هر دو میمالند اما این کجا و آن کجا
چرخ و دنده زیر ماشین، مردوزن زیر لحاف، هر دو در گیرند اما این کجا و آن کجا
میترابا روژ لب، مش حسن با ماله اش، هردو میمالند اما این کجا و آن کجا
بوسه های دلبر و نقل و نبات و با قلوا، هردو شیرینند اما این کجا و آن کجا
دانه فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه، هردو جانسوزند اما این کجا و آن کجا
چکمه خانم شهین و چکمه شمر لعین، هردو از چرمند اما این کجا و آن کجا
شکر مازندران و شکر هندوستان، هردو شیرینند اما این کجا و آن کجا
بچه در قنداق و آخوند در وطن هردو می رینند اما این کجا و آن کجا
هر چه فریاد دارید بر سر ایرج میرزا بکشید

شهروند گفت...

سلام دلقك عزيز
مردم ايران در حد توان و مقدورات خود در چارچوب جمهوري اسلامي دو بار در انتخابات رأي گسترده دادند ، اول به خاتمي باعث بوجود آمدن جنبش اصلاحات شدند ، بار دوم هم به خاطر آگاهي از تركستاني كه احمدي نژاد داشت كشور را مي برد ، به موسوي رأي دادن و باعث تولد جنبش سبز شدن
اصلا آقايان خاتمي و موسوي چند درصد در بوجود آمدن جنبشي فراگير نقش داشتن ؟
در جنبش اصلاحات كه مشتي فرصت طلب جيبهاي خود را پر كردند و تنها چيزي رو كه اصلاح كردند مقدار ريش صورتشان بود ، خاتمي كه با عنوان كردن كه رهبر اصلاحات نيست و عليه نظامي كه به آن معتقد است ، اقدامي نخواهد كرد ، پيش از آنكه عده اي به اصطلاح اصلاح طلب اطراف خاتمي از وي عبور كنند ، اكثريت ما عوام رأي دهنده به ايشان ، از وي قطع اميد و عبور كرده بوديم ، جبهه اصلاحات آقايان همانند دكاني براي كاسبي حضرات باقي ماند ، بي آنكه اراده اي براي اصلاحات مورد نظر مردم داشته باشند اين منفعت طلبان رياكار
اما در جنبش سبز با اينكه آقاي موسوي و كروبي از همان اول خود را همراه مردم خواندند ، تا امروز هم همراهي خود را حفظ كردند ، مردم هم تا آنجا كه حقير مي دانم ، قدردان اين همراهي بوده و هستند به گمانم ، حالا اين وسط اگه كساني خود را اصلاح طلب و سبز مي نامند و گريبان پاره مي كنند در كلام براي منفعت خود . چه ربطي به دو حركت اصيل و مدرن ما عوام الناس كشور دارد ؟
مردم بودن كه خاتمي و موسوي را بركشيدند براي خواسته هاي خود ، خواسته هايي دست كم يك صد ساله ، از شما كه معتقد به دموكراسي نخبگان هستيد جاي تعجبي ندارد كه اكثريت مردم ايران را داخل آدم حساب نكنيد البته
در اكثر مطالب خود چندين احتمال را بر مي شماريد معمولا ، ولي در مطلب بالا اين احتمال را نمي دهيد كه حرفهاي روحاني در مورد همه پرسي و سكوت فعلا خامنه اي ، به اشاره خود خامنه اي و با هماهنگي دربار همايوني ( بيت ) باشد ؟
خامنه اي جربزه اعلام علني خوردن جام زهر را ندارد ، از طرفي شعبان بي مخ هاي تاج بخش سپاه هم مخالف جمع شدن بساط لفت وليس خود پس قبول توافقنامه و برداشتن تحريمها هستند ، شايد بعد از امضاء توافق ، روحاني خواستار خروج سپاه از اقتصاد شود چون دست بالا را دارد ، اگر به قم هم نگاهي كنيم ، به جزء همين تندروهاي پايداري ، شخص خامنه اي ( نه اصل ولايت فقيه ) طرفداران پرو پا قرصي ندارد ، شايد خامنه اي پس از خوردن علني جام زهر ، جايگاهش با همدستي پاسداران و همين تندروها تهديد شود ، پس چه بهتر كه توپ را در زمين مردم بندازند با يك همه پرسي و گفتن اينكه ؛ مردم اينطور خواستن ، قال قضيه رو بكنند
پاينده باشيد

Dalghak.Irani گفت...

این پست پست صلح و آشتی و صفا و نفس کشیدن است پس هرچقار می توانید و می خواهید مخالفت کنید. زیرا اگر من نویسنده ام و شما خواننده. لاجرم باید قبول کنید که حس معرفتی من هم بیشتر و درست تر از شماست. زیرا:

1- یا تحلیلم درست است و خامنه ای بنفع روحانی سکوت کرده و عقب نشینی کرده است. در اینصورت اختلافی نداریم و موافقیم که باید به روحانی کمک کرد.

2- یا تحلیلم غلط است و خامنه ای عقب ننشسته و خر همان است و پالان همان. در این حالت هم حداکثر برمی گردیم به استراتژی همیشگی مان که تقویت اختلاف در هیئت حاکمه با طرفداری از بخش نرم و مدرن و انتخابی (روحانی) بضرر بخش انتصابی و سخت ایدئولوژی (خامنه ای). در این حالت هم هوا کردن روحانی وظیفه مان است.

اما آن حس معرفتی من فاکت ها را هم جستجو می کند. مثلاً بعنوان نمونه گفت و شنود امشب حسین شریعتمداری کیهان را برای تان می نویسم. که معلوم می کند که برادر حسین هم سرحال است و شوخ و شنگ. چون که می داند طرف (روحانی) چپش قوی است. و الا در شبی به این عبوسی برای ایدئولوژی طنزی چنین ناب و خنده دار به فکرش و قلمش جاری نمی شد:

نتیجه اخلاقی!(گفت و شنود)

گفت: می‌گویند «اصول و آرمان‌ها در سیاست خارجی بحث نمی‌شود»!
گفتم: یعنی چی؟!
گفت: خب! یعنی اینکه سیاست خارجی جای آرمان و اصول نیست!
گفتم: ولی در اصل 152 قانون اساسی آمده است «سیاست خارجی جمهوری اسلامی براساس نفی هرگونه سلطه‌جویی و سلطه‌پذیری ... و دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت‌های سلطه‌گر است» و در اصل 154 آمده است «جمهوری اسلامی ایران از مبارزه حق‌طلبانه مستضعفین در برابر مستکبران در هر نقطه جهان حمایت می‌کند»... و تجربه هم نشان داده است که تاکنون منافع ملی را فقط آرمان‌خواهانی مثل رزمندگان، تأمین کرده‌اند و بقیه مفت‌خور بوده‌اند.
گفت: یعنی آقایان از این اصول صریح قانون‌اساسی اطلاع ندارند و فقط به اصل مربوط به رفراندوم تکیه می‌کنند. آنهم به گونه‌ای کاملا غلط و تحریف شده؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! طرف توی هواپیما با موبایل صحبت می‌کرد، مهماندار گفت؛ آقا اینجا صحبت کردن با موبایل ممنوع است و طرف به دوستش گفت؛ اینجا صحبت کردن ممنوعه، تو صحبت کن، من گوش می‌کنم!... نتیجه اخلاقی این که مهماندار سکته کرد، خلبان غش کرد و یک بال هواپیما هم جدا شد...!

شهروند گفت...

چه با سكوت خامنه اي و همه پرسي روحاني ، هر مزخرف ديگري ، هرچه زودتر اين بساط هسته اي اسقاط بشود تا بهانه اي براي ادامه تحريمها و تدريجي برداشتن آنها در دست غربيها باقي نماند ، تا مردم بي پناه كشورم نفسي بكشند و اندكي زندگي كنند
موفق باشيد

ناشناس گفت...

ﺗﺧﻠﻴﻞ اﺕ ﺑﻴﺸﺘر ﻓاﺯي اﺳﺖ ﺗﺎ ﺻﻔﺮ ﻭﻳﻚ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺑﺮﭼﺴﺐ ﻳﺎ ﺩﺭﺳﺖ اﺳﺖ ﻳﺎ ﻏﻠﻄ ﻳﭽﺴﺒﺎﻧﻲ ﺑﻬﺶ
ﺧﻮاﻧﻨﺪﻩ ﻗﺪﻳﻤﻳﺖ

ج گفت...

تمام حرفت درست است الا اینکه گفته ای:
«سیاستمدار غیر ایدئولوژیک از منافع می گوید و بدنبال قدرت اجتماعی ملت است. و اگر مرد غیر ایدئولوژیک دنبال قدرت سیاسی خودش و دسته و گروه و حزبش هم باشد - که در بخش سیاسی چنین هم است - برای محقق کردن خواست ملتش (انسان) است.»
این دیگر یک مقدار رمانتیک است. نه خط فاصل خدا و خرما در میان لیبرال های غربی انقدر قاطع است که می گویی(از آن جهت که خودت به درستی گفتی که هر نوع ایدئولوژی منظور است) و نه خرما همیشه صرفا خرما است، چون میتوان خرما را هم خدا اعلام کرد و پرستید. همانگونه که امروز غرب به نام همین خرما (دموکراسی) کشورهای گوناگونی را در جهان و با سیستم های سیاسی مختلف (دیکتاتئی مطلق، دیکتاتوری نیم بند و حتی دموکراسی خارج از هژمونی غرب) تحت فشار رسانه ای بی سابقه ای می گذارد و بی ثبات می کند تا منافع خود را تامین کند. بالاخره به نام دموکراسی و بسط آن هم می توان آتش در جان کشورها انداخت و نظاره کرد و منفعت (شخصی و نه نوع انسان) برد. بنابر این اگر بگویی تحلیل در مورد ایران است، کاملا پذیرفتنی است، اما بسط آن به همه جهان، آن هم با «تقسیم بندی قاطع و خشک» از همان دیدگاه رمانتیک و عاشقانه ما به غرب در آمده است که از مشروطه تا همین لحظه در ایران جریان داشته و اگر نبود، آتش تهیه برای آخوندها فراهم نمی شد تا در سال 57 آنچه نباید می شد، بشود.

Dalghak.Irani گفت...

ج سخن شما درست است و درست نیست. درست است وقتی که من مقاله ام را در اندازۀ یک رساله برای یک کنفرانس تخصصی می نوشتم. و درست نیست زیرا من مطلبم را در یک مینی مال یک پاراگرافی و وبلاگی نوشته ام و ناچار باید اولاً تامه ترین شکل و تعریف را بر می گزیدم از میان بسیار اشکال و تعریف ها. و ثانیاً قطعیت می دادم برای برانگیختن حساسیت خواننده در مهم انگاشتن ایدئولوژی زدایی مد نظرم. و بدیهی است که خوانندگان وبلاگ استادان علوم سیاسی دانشگاه های معتبر نیستند که به شبهه بیفتند اولاً راجع به ابعاد مختلف تخصص علمی شان و ثانیاً آن را ادعایی خارج از کانتکست ایران هم اعتبار اینهمان بدهند. مرسی که کمک می کنید به گشودگی بحث. یا...هو

ناشناس گفت...

تحلیلت درست بود دلقک جان. من یک بی دین عملگرا جزو هسته اولیه مدنی سبز بعدا بنفش شده هستم. از بعد از سرکوب جنبش سبز خط فکریت زمانی که ما ابدا تحمل شنیدن اسم مقامات نظام را هم نداشتیم توانست ما را از آن موضع سرسختانه تعدیل کند تا جایی که در انتخابات نود و دو من برای روحانی مشغول تبلیغ شدم. (اگر از سال 88 تا 90 کسی پیشنهاد شرکت در انتخابات بعدی را می داد حداقل او را لایق صفت مزدور بودن می دانستم.) اکنون نیز بسیار از روحانی رضایت دارم و معتقدم او راهی را که خاتمی می خواست برود با درگیری کمتر و صلابت بیشتر طی می کند شاید به دلیل شرایط و بد بودن وضع اقتصاد چنان که گفتی و همچنین شاید به دلیل تزلزل هژمونی نظام که توانایی تحمل یک فتنه و راه افتادن موج جدید بی آبرویی را ندارد و شاید به دلیل سابقه امنیتی اش چنان که ترکان در فیلم انتخاباتی اش گفت که اگر یک مقام نظامی به یک مسئول دولتی زنگ بزند و او را تهدید کند آن مسئول به خود می لرزد اما روحانی لبخند می زند و به کارش ادامه می دهد. (نقل به مضمون)

دلقک جان من همون ناشناس پست قبلی با امضا طرفدار حدود نود درصد از تحلیل هایت هستم و خواستم ضمن سپاس از تحلیل های خوبت اتمام حجت کنم! که اکر یک بار دیگر جنبش سبز را تحقیر کنی نکاتی را در باره تحلیلهای دو انتخابات ریاست جمهوریت مجبور می شم بنویسم که الان علاقه ای به نوشتن آن ندارم چون انرژی منفی می دهد به نویسنده ای که از او بسیار آموخته ام.
به هر صورت خوشبختانه باد مافق در بادبان جامعه مدنی ایران، لیبرالیسم و سکولاریسم افتاده است و احتمال معکوس شدن روند هم از نظر من کم است. روحانی موفق به:

1. گرفتن مالیات و شفاف کردن اکثر نهادهای نظامی، بیت رهبری، آستان قدس و ...
2. حل دعوای استراتژیک ایران با غرب حداقل در بخش بزرگی از آن
3. گشایش فضای سیاسی داخلی
4. افزایش آزادی های مدنی

خواهد شد.

پراگماتیست

Dalghak.Irani گفت...

شهروند. من مطلقاً این جور داوری های چکی و فله ای ناشی از تفکر تئوری توطئه را قبول ندارم و هر کس را با کنش سیاسی اش در قالب زمان اتخاذ موضعش می سنجم. و مهمتر اینکه من لفظ الیگارشی برای روحانیت را متسامحا بکار می برم و قبلاً هم گفته ام و گاهی هم خودم برای بالا بردن فشار خون روحانیون از توافق بر منافع جمعی شان در مطالبم استفاده کرده ام. اما - این اما مهم است - می دانی که من جمهوری اسلامی را یک حکومت نمی دانم و برای خیلی از کارهایش اولویت "بررسی از منظر سیاست مدرن" نمی دهم. یعنی مطلقاً تحلیل های متکی بر مقایسۀ جمهوری اسلامی - چه منفی و چه مثبت - با سایر حکومت های موجود در 200 کشور جهان را معتبر نمی دانم. جمهوری اسلامی یک موجود کاملاً ناشناخته و جدید و تا کنون نبوده و بعد از این هم نخواهد آمد است از نظر من که هیچ نظم و نسق خاصی ندارد - جز در اطلاعات وامنیت و دشمنی ایدئولوژیک با غرب - در هیچ حوزه ای قابل تحلیل با پارامترهای علوم انسانی اعم از سیاست هم نیست. و اگر گاهی برخی حرکاتش قابل انطباق با برخی دیگر از حکومت هاست فقط یک تصادف است و یا اگر این تعبیر تند و نارساست می گویم مقطعی و بخشی است و نه اجماع همه بر سر آن حرکت و سیاست مثل همۀ کشورها و حکومت ها. لذا با این مقدمه من فقط به اشخاص نگاه می کنم بجای دسته ها و گروه ها و احزاب و الیگارشی و از این قبیل مفاهیم توضیح دهنده. بنابراین من روحانی دو ماه اخیر را آدمی صادق در گفتارش و دلسوز برای حل مشکلات هم رژیم و هم مردم می بینم. نه فقط برای نجات خامنه ای بلکه مهمتر برای نجات کشور. من دلیلی نه در لحنش و نه در عملش و نه در همراهانش و همکاران نزدیکش تقلب و تغلب نمی بینم. وقتی آدمی به شفافیت دکتر سریع القلم مثلاً با پوشش کراوات در مجامع با حضور روحانی حاضر می شود و وقتی روحانی چنان از امهات مدرنیته علیه ایدئولوژی و از منافع در تقابل با آرمان می گوید چیزی نیست که بتوانم بگویم خامنه ای دستور داده یا با خامنه ای هماهنگ شده است. تازه شده باشد چه بهتر. مگر ما نمی خواهیم ایدئولوژی متحجر جای خودش را به دانش و علم و تخصص بدهد. خب اگر حسن کلید می خواهد این کار را بکند چرا ما ان قلت بیاوریم که چون خاتمی و اصلاح طلبان خیانت کردند پس روحانی هم خیانت خواهد کرد. البته که خاتمی و بسیاری از اصلاح طلبان خیانتی نکردند اما عرضه و توان شان بیش از این نبود. همه که چریک نیستند. بویژه که جزیی از سیستم هم هستند و برانداز نیستند. پس تا یک جایی می توانند بروند و ممکن است کپ کنند. این دلیل نخواستن شان و تئوری توطئه و هماهنگی قبلی شان علیه ملت نیست بلکه محصول روحیات و توانشان است و فکری که می کنند. مثل خاتمی که هنوز هم معتقد است و خیلی ها هم قبول دارند که خروج او علیه خامنه ای نتیجه ای نداشت و اوضاع را بدتر می کرد. کما اینکه خروج موسوی همین حرف را تأیید کرد. این همه را نوشتم بخاطر گل روی خودت که چرا اینقدر تلخی مدام و خودت را قبل از همه اذیت می کنی. چون ابزاری بهتر از همین روحانی در دستت نیست اکنون که بجنگ این ناسیستم بی سر و ته بروی. تازه سلاح هم داشتی وقتی چیزی سر و ته ندارد تو باید بکجایش شلیک کنی که مؤثر واقع شود. اوضاع خوب است و خامنه ای گیر افتاده و به روحانی باید فرصت داد. اگر شورش نان از راه نرسد وضع بهتر خواهد شد. الان هم کمی بهترشده فضای جامعه. کمی تأمل هم لازم است. هرچند خودم جوابم را قبلاً داده ام که بیشتر از 36 سال! یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

یک حرف هم بزنم راجع به جنبش سبز که هم تأییدی باشد بر حرف درست بابک و هم توصیۀ مجددی باشد برای سبزها. بابک وجه نمادین را که گفته ای در مورد اعتراض به حصر رهبران نمادین کاملاً قبول دارم و مفید هم است. منتها جرف من متوجه بچه های سبزی است که در 88 داخل بودند و رأی دادند و در تظاهرات ها شرکت کردند و بعد که سرکوب شدند و جنبش سبز شکست خورد؛ شدیداً دچار چنان خشم سرخوردگی شدند که سر از فاشیست شدن در آوردند. بطوری که حزب اللهی ها و بسیجیان مرید و کارگزار و مزدور و هر چه رژیم در مقابل ادبیات و نوع برخورد اینان دموکرات ترین آدم ها جلوه کردند در حد جان لاک. این نحله که هنوز هم بعد از پنجسال رگه های پررنگی از آنان را در فضای مجازی می بینم گرفتار فرمول رأی من = تقلب رژیم = اعتراض من = سرکوب رژیم = بمحاق رفتن جنبش سبز شده اند و اول جنبش سبز را در مالکیت "من" خودشان در آورده اند و هر جا صحبت از شکست جنبش سبز می شود آن را به "اگر جنبش شکست خورده پس من شکست خورده ام" ترجمه کرده اند. و به قاعدۀ صیانت از شخص خود و تنفر از مغلوب نامیده شدن حاضر به قبول واقعیت نمی شوند و هیستریک عمل می کنند. در حالیکه نه جنبش اجتماعی مساوی همۀ اعضای شرکت کننده است و نه شکست آن یک شکست شخصی است. تازه اگر هم شکست شخصی هم باشد باز زمین به آسمان نرفته است.مگر من که یک ورشکسته هستم زانوی غم در بغل گرفته ام که "من مغلوب و شکست خورده ام" نه بلند شده ام و نشسته ام پشت کامپیوترم و دارم وبلاگم را می نویسم. کاری که از دستم بر می آید. بنابراین هیچ جوانی نباید فقط برای شرکت در یک حرکت اجتماعی ناموفق خودش را در معرض شکست قرار داده و با آن پوزیشن واکنش نشان بدهد. و الا من مشکلی ندارم که عمل بعدی سبزها تبدیل کردن جنبش شکست خوردۀ سبز به یک نماد مبارزه و استفاده از همۀ اجزاء باقی ماندۀ آن - ازجمله رهبرانش و درخواست آزادی شان - در این مبارزۀ نمادین جدید باشد. و خیلی هم خوشم می آید و تأیید می کنم. یا...هو

آرسین گفت...

تیمسار گرامی،
بیشتر از کبری لیبرال روحانی و صغری ایدوئولژیک خامنه ای. این قیمت نفت است که همه حاکمیت را به آنی سرعقل آورده و دیگر هیچ کس -افراطی- بدمستی نمی کند و برسر منبر فحش رکیک به دشمن نمی دهد!
سابقه ای هم که از روحانی دیده می شود آن است که آمده و می خواهد کمک کند که این اتوبوس مملکت که در گل تحریم و سیاست گیر کرده را نجات دهد. و هرچه اوضاع نفت بدتر شود اعتبارش برای کمک گرفتن از هرکس -حتی لیدی گاگا!- بیشتر می شود و صدای عفلانیتش بلندتر و جناح مقابل که سردسته اش خامنه ای باشد ساکت تر و آرامتر.

اما -خیلی مهم- فراموش نباید کرد که هنوز فرمان این اتوبوس، در دست خامنه ای است و درست است که امروز چرخاندن فرمان هیچ تاثیری در وضع مردم ندارد -و حتی وضع را بدتر میکند-، اما به محض آنکه نیروهای عقل گرا با تدبیر این اتوبوس را از گل خارج کنند دوباره به مسیری می رود که راننده می خواهد و تاکنون آمده!
از این جهت هم من و هم بسیاری از خوانندگان، آن اعتبار کذا را به روحانی نمی دهیم و حتی از گل درآمدن اتوبوس نمی تواند رضایتمان را جلب کند، چرا که مسیر اشتباه است و به فرض هم که از این چاله در بیایم دهه آینده را در چاله ای مشابه گیرکرده در حال هل دادن خواهیم بود! (همانطور که در این 36 سال بتناوب تکرار شده).
به همین دلیل هم جلب حمایت مردم برای روحانی بجز گلی کردن پاچه های مردم عایدی برایشان نخواهد داشت و اگر رمقی دارند -که نمانده- جهت حل مشکلات فرهنگی- اجتماعی بگذارند، خصوصا که فضا در این شرایط (نبود نفت) اندکی قابل تنفس تر است...

بگذریم، بجز مصادیق، مفاهیم همچنان آموزنده و زیبا بود.

ناشناس گفت...

مانا نیستانی کاریکاتوری کشیده که برآیند قوای روحانی و کوه عظیمی را که در پیش رو دارد را به روشنی تصویر کرده است. اکثر تحلیل های دوستان از دو نقطه رنج می برد . یعنی پایه و اساس نتیجه گیری ها بر دو اساس استوار شده است که اگر پایه های ساختمان محکم نباشد لاجرم تمام تصورات ما در هم خواهد ریخت.
1- خامنه ای همه کاره است و فقط یک کم سکوت بکند کافی است و کار به سرانجام می رسد!
2- روحانی در جهت مردم کار می کند.
هر دو این ستون های ساختمان سخت خدشه پذیر و مورد سوال هستند. خامنه ای قدرت مطلقه در ایران نیست بلکه کسان زیادی هستند که اهرم های فشار بر او دارند و او حتی اگر هم بخواهد نمی تواند کاری بکند . در جریان مذاکرات اتمی این فلج شدن او توسط اصولگرایان کاملا مشهود بود. مجبور بود یکی به نعل بزند یکی به میخ. از اینطرف یواشکی ظریف را می فرستاد تا امتیاز بدهد و از آنطرف مجبور بود سگان اصولگرا را با حرف های خوشایند آنان سیر کند.روحانی هم مطلقا چهره مردمی نیست او بیشتر یک بدنبال منافع خود که با منافع نظام گره خورده است می رود و این اشتباه بزرگی است که فکر کنیم در سر دو راهی انتخاب بین نظام و مردم, مردم را انتخاب می کند.یکبار چوب اینکار را سر خاتمی خوردیم و فعالان سیاسی بهای آن را با زندان و .. دادند. درست است که خاتمی و روحانی چریک نیستند ولی لااقل می توانند که دهانشان را ببندند و وعده ندهند!
تو که نداری طاقت سوزن زدن باری از شیر ژیان هم دم مزن!

لینک کاریکاتور زیبای مانا اینجاست
http://iranwire.com/pictorian/cartoons/418/

قلزم عشق!

ناشناس گفت...

دلقك جان، بسيار از مقاله و جوابهايت و نكات بعدى لذت مى برم، بسيار دقيق و با طراوت است و همان روحيه و لحن آشتى كنان را دارد كه اشاره كردى، عالى است دست مريزاد.
ارادتمند، افشين قديم.

د گفت...

در تایید حرف دلقک،
واقعیت این است که جنبش سبز برای بسیاری (و نه همه) بچه های داخل و خارج، بیشتر از سیاست و کشور و نماد و مبارزه و مقاومت، یک وجه هویتی دارد و من این مطلب را به عینه می بینم در برخی از بچه ها. البته حق دارند و نقدی بر این مساله وارد نیست از جهت مشکلات موجود، اما خب وقتی شما هویت شخصی خودت را به یک جریان گذرای سیاسی، که قاعده و فرمول آن هم دقیقا مشخص نیست (اصلاح طلب است؟ انقلابی است؟ و ...؟) گره بزنی و بعد سرکوب حکومت هم این گره را محکم تر کند، آنوقت نتیجه این خواهد بود که با کوچکترین انتقادی رگ گردنها متورم خواهد شد و تهاجم به گوینده نقد آغاز می شود، چون مساله کاملا «شخصی» است.
البته دلایل این شخصی شدن و هویت سازی جنبش سبز بحث دیگر و مفصلی است.

ناشناس گفت...

دلقک گرامی

آیت الله دعوت شما را به سرعت اجابت کردند.
دشمن به دنبال بزک کردن چهره خاندان منحوس پهلوی است/ اگر شرط برداشتن تحریم را چیزی عنوان کنند که غیرتتان اجازه ندهد چه می کنید؟ یقینا هیچ مسؤولی این را قبول نمی کند
http://www.asriran.com/fa/news/375186/%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%AF%D8%B4%D9%85%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D9%86%D8%A8%D8%A7%D9%84-%D8%A8%D8%B2%DA%A9-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86-%DA%86%D9%87%D8%B1%D9%87-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%86%D8%AD%D9%88%D8%B3-%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%A7%DA%AF%D8%B1-%D8%B4%D8%B1%D8%B7-%D8%A8%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D9%86-%D8%AA%D8%AD%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%B1%D8%A7-%DA%86%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D8%B9%D9%86%D9%88%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF-%DA%A9%D9%87-%D8%BA%DB%8C%D8%B1%D8%AA%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%B2%D9%87-%D9%86%D8%AF%D9%87%D8%AF-%DA%86%D9%87-%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AF-%DB%8C%D9%82%DB%8C%D9%86%D8%A7-%D9%87%DB%8C%DA%86-%D9%85%D8%B3%D8%A4%D9%88%D9%84%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D9%82%D8%A8%D9%88%D9%84-%D9%86%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D9%86%D8%AF

ناشناس گفت...

1. جنبش سبز شکست نخورده بلکه در مقطعی از تاریخ یعنی سال هشتاد و هشت به نتیجه نرسیده است. مگر خمینی در سال چهل و دو سرکوب نشد و در سال پنجاه و هفت به پیروزی نرسید؟ به نتیجه نرسیدن در فاز اول در بسیاری از جنبش ها وجود داشته و از این پس نیز خواهد داشت.

2. دستاورد بزرگ جنبش سبز شکست هژمونی نظام حاکم و نمایش غیرمردمی بودن آن با تقلب گسترده انتخاباتی و سپس سرکوب مردم معترض بود. مقامات نظام اگرچه مدام از شکست جنبش سبز و حماسه نه دی یاد می کنند، اذعان دارند که جنبش سبز آتش زیر خاکستر است و فتنه همچنان امکان ظهور دارد. همچنین همانها مکررا به ضربه ای که این جنبش در سطح کشوری، منطقه ای و بین المللی به نظام وارد کرده است اشاره کرده اند.

3. فریاد شکست جنبش را بیشتر کسانی سر می دهند که خود مسیرهای پرایرادتری را پیموده اند و می پیمایند. این فریادها برای پوشاندن آن ضعف است.

4. همچنان هم دولت هم مردم و هم نهادهای بین المللی مهمترین نیروی درگیر با نظام جمهوری اسلامی را جنبش سبز می دانند. (با تفسیر متفاوت از درگیری روحانی مهمترین است.)

5. یکی از نتایج جنبش سبز یعنی شکست هژمونی نظام موجب شده است تا رهبر آن از ایجاد دوقطبی جدید در فضای جامعه به شدت هراسان باشد و مکرر نسبت به آن هشدار دهد. علت پاره ای عقب نشینی ها در مقابل روحانی همین موضوع است. روحانی می داند که اگر پایداری کند، خامنه ای نای درافتادن با او را ندارد. (مگر در مسائل خیلی حیاتی) اوج درافتادن خامنه ای با روحانی در قضیه وزیر علوم بود که به جایی نرسید و اگرچه وزیر چفیه بر گردن داشت، مسیر دانشگاه همان شد که روحانی اراده کرده بود.

6. سخنان امروز خامنه ای هم نشان داد که روحانی می تواند با قدرت به مسیر خود ادامه دهد. البته طبق سبک او مدتی سکوت و ابراز همراهی کند و پس از مدتی دوباره به راهش ادامه دهد.

پراگماتیست

ناشناس گفت...

"آیت الله دعوت شما را به سرعت اجابت کردند.
دشمن به دنبال بزک کردن چهره خاندان منحوس پهلوی است/ اگر شرط برداشتن تحریم را چیزی عنوان کنند که غیرتتان اجازه ندهد چه می کنید؟ یقینا هیچ مسؤولی این را قبول نمی کند"

مولوی داستانی دارد که در آن یک لات بزن بهادر یک امرد را به گوشه ای می برد تا ترتیب او را بدهد. در حالی که از پشت او را می گایید ناگهان دید که امرد خنچری هم به کمر دارد! ارو پرسید این چیست؟ امرد پاسخ داد این را بسته ام تا اگر کسی نظر سوی ناموسی به من داشت چشمش را در آورم. آخه من غیرتیم!
غیرت خامنه ای هم از همین قسم غیرت هاست!خنچر بی فایده ای است بسته بر کمر.
آرسین به زیبایی موقعیت سیاسی آقایان را به تصویر کشیده است. الان وقت حمایت از روجانی نیست بلکه وقت فشار آوردن به اوست! تیمسار داروی اشتباهی به مردم نباید داد.مردم نباید بنشینند ببیند روحانی چکار می خواهد بکند؟ آیا عشقش خواهد کشید؟ آیا توان چریک بازی را دارد؟ اینها همه اشتباه است. او نماینده تام الختیار حکومت در امور مردم و دولت است. او موظف است که حق مردم را بدهد و اگر نمی تواند یا دهانش را ببندد و یا استعفا دهد.مردم باید یقه روحانی را بگیرند و ول نکنند تا او پیش آقا برود و چاره بخواهد .او خودش را واشر بین مردم و اصولگرا ها کرده است.و می خواست نکند! مردم هر چه زودتر به واشر فشار بیاورند, زودتر خلاص خواهند شد.رفع فشار اشتباه است.اشتباه

قلزم عشق!

ناشناس گفت...


چرا حکومت ناگهان بیاد برگزاری دادگاه برای موسوی و کروبی افتاده است؟ در مورد آقای منتظری بسادگی ختم به رفع حصر شد.این می تواند نشانه ای از ورود بحث حقوق بشر به مذاکرات اتمی باشد. سمبل نقض حقوق بشر, یعنی بارز ترین و ساده ترین و موثرترین نمونه که می توانند روی آن انگشت بگذارند حصر بی قانون رهبران سبز است.لذا حکومت قصد برگزاری دادگاهی دارد تا بدینوسیله بهانه ای برای دست بسر کردن طرف مذاکره کننده داشته باشد.ببینید" ما در حال برگزاری دادگاه هستیم و این پرونده در حال سیر مراحل قانونی خود است!" پس باید صبر کنید تا ببینیم نتیجه دادگاه چه می شود!!! این یعنی زمان خریدن و طفره رفتن مانند سانتریفوژها! حکومت فهمیده است که از آزادی رهبران سبز ناگذیر است و این نقطه ضعف دردناکی است پس سعی در عقب انداختن آن به بهانه های مختلف می کند.ولی فشار وارده بیش از توان آنها خواهد بود وبزودی با سر افکندگی مجبور به دادن حقوق ملت خواهند شد.حرکت مدنی مردم ایران در حال تولد دوباره است.

قلزم عشق!

ناشناس گفت...

فرمودن دو دسته کردن مردم خوب نیس
باس یه دسته ای کردشون!!

ناشناس گفت...

با سلام
به نظر من روحانیون را باید در کانتکس 1400 سال پیش تحلیل کرد . این جماعت فلسفه ی شما را نمی فهمد .
قضیه خیلی راحت تر از این حرف ها است . خامنه ای حاضر نیست جام زهر را سربکشد . در واقع همه ی اطرافیانش حتی امثال نقدی و مصباح هم صلاح کار را در همین می بینند . اما خامنه ای شجاعت امام را ندارد . بنابراین رفراندم برگذار می کنند و مسئولیت کار می افتد پای مردم .
آن وقت به مذهبی ها می گویند که مانند امام حسن به دلیل خیانت اطرافیان و حفظ خون مسلمین صلح را پذیرفته اند . برای امثال ما هم جست دموکرات و مردم سالار بودن می گیرند . به همین سادگی و کارایی.
محمد

Dalghak.Irani گفت...

1- سخنان خامنه ای را دیدم. گفتم حالا کسی فکر نکند که من یک تلفن قرمز دارم وصل به بیت و خود حضرت آقا. پس حرف هایش ربطی بمن ندارد و دیدارش با قمی ها قبل از تحریک من برنامه ریزی شده بود!

2- با عبور از صافی طنز شروع با این جمله ادامه بدهم که حرف های خامنه ای اگر همین هایی که زده باشد چندان مهم نیست و هنوز بازی را بهم نمی زند. تحمل شنیدن سخنرانیش را هم ندارم. اما - این اما مهم است - از پشت خطوط نوشته شده از حرف های خامنه ای لحنش را بسیار زیاد دفاعی تشخیص دادم. اگر تشخیصم درست بوده باشد؛ این تغییر بسیار زیاد مهمی است هم در شخصیت حقیقی خامنه ای و هم در موقعیت رهبری او. زیرا خامنه ای مطلقاً یک شخصیت حقیقی و حقوقی "تهاجمی" است و بندرت - در حد هیچ - دیده ام که چنین تدافعی حرف بزند و محتاط باشد و تازه برگردد به 36 سال پیش تا لزوم انقلاب و مشروعیت آن در تقابل با رژیم پهلوی را تبیین و توجیه کند. مابقی حرف هایش هم در همین کانتکست نوعی چسناله خوانده می شد تا رهبر قدر قدرت و خطیبی با صدای زنگ دار و ادبیات "دنیا را ویران کنیم". یا...هو

ناشناس گفت...

تیمسار من هم با حرفای ارسین و قلزم موافقم. این پدر سو خته ها دایم دارند ما را بازی می دهند. البته متا سفانه من هنوز مقاله ات را نخوانده ام!. گفتم از ته شروع کنم. پس اول کامنت ها را بخوانم. من هم خواستم مثل جناب خامنه ای همه چیو در هم بریزم. و قاعده بازیو بهم بزنم. اما اول نظرمو بگم بعد مقا له ات. تیمسار اگر اینها یعنی اخوندا ادم بودند بعد از 37 سال با این همه امکا نات و پو لهای وحشتناک لا اقل ضمن مبارزه با امریکا بقول سید علی که حرفاش خیلی هم بی روال نیست و امریکا اگر دموکراسی دارد برای مردمش دارد نه برای دیگران.به مملکت می پرداختند و در زمینه بهداشت- اموزش و پرورش - اقتصاد - اصول و اخلاق اجتما عی-روزنامه نگاری - دموکراسی و ازادی و هزاران درد بی درمان کاری انجام می دادند.مگر نمیشد ضمن مبارزه با امریکا اینها را هم داشت؟ مگر نمی شد به مردم ازادی را هم داد. . اما خطاب من به این مارمو لک های خودمان این است که شما برای این ملت زجر کشیده چه گهی خورده اید. 37 سال جز نکبت و تباهی و گمراهی و فقر و بیسوادی و اعتیاد و ریا و چاپلوسی و دروغ و فحشاه و بیکاری.و ....و.......و .... می دانید همه اینها یک مملکتی را کامله قورت می دهد و نیست و نابود می کند. اقای سید علی گدا تو از مبارزه با امریکا چه هدفی دنبال می کنی. کسی که با کسی رقابت و چشم و هم چشمی دارد باید ثابت کند که بهتر از اوست. در کدام مورد ذکر شده تو از امریکا بهتری؟ گیریم که انها با امریکا هم مصالحه کردند. ایا اینها عرضه و شعور تغییر ایران را دارند. به عقیده من نه. چون اساس تفکر اینها غلط است. مملکت نابود شده رفته پی کارش. و نیاز به مردانی بزرگ و کاری و درست اندیش دارد. و الا در ان صورت مملکت می شود خری که جل ان عوض شده. چون اخوند بالای بالایش از حوزه درامده و ما مردم ایران دیگر خیلی سال است که می دانیم نجات ایران بدست اخوند نیست. بدست مردی است که برای امثال کو روش احترام قایل باشد. تیمسار جان این تحلیل ها همه اش ابکی است. مردم باید اینها را ول کنند. همه اشان را. نه در مسجد. نه در نماز جمعه. نه در راهپیمایی . نه در انتخا بات. تنها راه رهایی این سرزمین همین چهار موردی است که اشاره کردم. که وظیفه مردم است. بدون درد و خون ریزی در عرض یکسال همه چیز درست می شود. همین. اخر یادتان نرود که سر تاسر ادبیات این سرزمین پر است از فحش و نا سزا به اخوند. چرا ما مردم ایران ادمها ی جدی نیستیم و یکبار تگلیف خودمان را با خودمان و دیگران روشن نمی کنیم. انگار ما یک ملت رودر باس هستیم. بگذار این شکلی و در همین بی شکلی ققنوسی زاده شود و کار ما راه بیفتد. طناب اخوند تا حالا کی را نجات داده که ملت ایران دومی اش باشد. این نظر قطعی من است. مانی