۱۳۹۳ دی ۲۶, جمعه

طرح مسجد سنیان از سوی علی مطهری مهم اما نقش احمدی نژاد در حادثۀ شارلی ابدو مهمتر است!



1- در سیاست داخلی مهمترین حادثه در نطق میان دستور علی مطهری بود که اتفاق افتاد. گذشته از جنجال و کتک کاری نمایندگان با علی مطهری که امری کاملاً ذاتی و ناشی از ضعف شریعت در تطبیق با حقیقت است در جمهوری اسلامی و گریزی از آن نبود در گذشته و نیست در حال و نخواهد بود درآینده - بدلیل ناکارآمدی مطلق حکومت دینی در تمام حوزه های زیست مدرن - نطق مطهری نکتۀ بسیار بسیار مبارک تر از صحبت خوب و پی گیر اما تکراری او راجع به غیرقانونی بودن حصر رهبران سبز هم داشت بنظرم؛ و آن اشارۀ گذرا و یک کلمه ای او بود راجع به هفتۀ وحدت و اینکه: "در حالیکه جمهوری اسلامی بعد از سی و شش سال جرأت نکرده مجوز ساخت یک مسجد سنی در تهران را بدهد حرف زدن و شعار دادن راجع به وحدت اسلامی امری سخیف و بیهوده و تفرقه افکن است". زیرا مطهری بعنوان فرزند خلف معلم انقلاب شیعی در ایران از حقوق مذهبی - و نه سیاسی و حقوقی - اهل سنت دفاع کرده است. و این یعنی پیشرفت بسیار واضح و روشن بسوی عرفی گرایی مذهبی در جمهوری اسلامی. حتی من به ضرس قاطع  مدعیم که جنجال نمایندگان در خاموش کردن مطهری بیشتر از راجع به حصر بودن؛ راجع بود به همین دفاع او از اهل سنت. که نمایندگان شیعۀ غالی پیرو مصباح یزدی و امثالهم را بشدت ترسانده بود و است و آنان در حال مواجه شدن با تهدید شیعه در داخل مجلس حکومت شیعی شده اند و واکنش شان را به حصر بهانۀ این ترس مهم شان قرار داده اند. البته من در مورد شخص مطهری بارها اظهار نظر کرده ام و او را بشدت تأیید کرده و به پشتیبانی از او اصرار و تأکید کرده و می کنم. زیرا معتقدم که بدلیل ناکارآمدی جمهوری اسلامی در همۀ حوزه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی و غیره؛ هرگونه اعتراض و اصلاح خواهی در هر حوزه ای از این شترگاوپلنگ و از سوی هر شخصیت حقیقی یا حقوقی بخودی خود موجب باز شدن فضا در سایر حوزه ها هم می شود و شریعت ناچار عقب نشینی خواهد کرد. بعبارت دیگر اگر گشایش در حوزه های اجتماعی و با نافرمانی مدنی غیر متمرکز و خودجوش لایه های مدرن جامعه اتفاق بیفتد لاجرم بصورت بطئی به گشایش در حوزۀ سیاسی و فرهنگی خواهد انجامید. و بر عکس هر گشایشی که در حوزۀ سیاسی - خواست مطهری - اتفاق بیفتد لاجرم به گشایش سریعتر در حوزه های اجتماعی و فرهنگی منجر خواهد شد بدون هیچگونه شک. لذا هنگام حمایت از فعالان معترض نسبت به هر وجهی از وجوه حکومت نباید تردید کرد و از اینکه اعتراض آنان در بخشی مثبت و در بخشی دیگر کمی منفی است ترسید و از رفتن به پشت معترض احتیاط بیش از اندازه کرد.

2- در قسمت سیاست بین الملل اما هنوز مهمترین موضوع مربوط به حوادث پاریس است و مجلۀ طنز شارلی ابدو. در این مورد من حرف آخر را در بدو ورودم به وبلاگ نویسی زده ام و هنوز کمترین تردیدی میدانی برای رد نظریه ام پیدا نشده است. آنجایی که تحت عنوان "ایران آزاد نشود؛ جهان نابود می شود" نوشتم به اختصار و بارها آن را بازنشر کردم که "جنگ مسلمانان" دست آورد "مذهب علیه مذهب" جمهوری اسلامی یک جنگ هویتی تمام عیار است و جز در "کور کردن چشم فتنۀ اسلام سیاسی در ایران" توقف آن محال قطعی است. اما اینجا می خواهم نکتۀ تازه تری را بشما بگویم که مطلقاً هیچ تحلیلگر و اندیشمندی به آن نپرداخته است. درست است که انقلاب شیعی در ایران از همان ابتدا تهدید گر سایر مذاهب اکثریت مسلمانان بود. اما تا سال 2005 میلادی که محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری اسلامی رسید؛ تمام دنیا گرفتار بدبینی مطلق به اسلام سیاسی از سویی و تلاش برای هویت یابی افراطی از سوی سنیان در سوی دیگر نشده بود. به این معنا که چون انقلاب ایران پس از جنگ و در ریاست جمهوری هاشمی و خاتمی داشت بسوی نوعی عرفی گرایی و حکومت مدرن پیش می رفت سنسورهای نه غربیان - حس منفی و نفرت - و نه مسلمانان سنی - حس مثبت و هویت یابی و خواهی - را در حد واکنش های هیستریک تحریک نکرده بود. احمدی نژاد که رییس جمهور شد و در تقویت تصاعد هندسی استراتژی نفرت خامنه ای؛ دنیا بتدریج با رویه ای از اسلام سیاسی رو در رو شد که چه در شعار و حرف - با حرف های احمدی نژاد - و چه در عمل و رفتار - رفتن چهارنعل خامنه ای برای ساخت سلاح هسته ای - تمدن غرب را تهدید عملی می کرد از سویی؛ و به مردم مسلمان تحت ستم تاریخی هم غرب و هم رهبران داخلی خودشان تحبیب عملی تزریق می کرد از جانب مقابل. بعبارت دیگر احمدی نژاد با کاریزمای غیرقابل تردید مثبتش برای مردمان عقب مانده و عقده ای قرون؛ و کاریزمای نفرتش برای دنیای متمدن و غرب؛ هر دو طرف جنگ امروزی جهان از افغانستان و پاکستان گرفته تا نیجریه و سوریه و عراق و تا پاریس و لندن و نیویورک را خشاب گذاری تازه و مضاعف می کرد و کرد. احمدی نژاد از سویی با استفاده از همۀ قدرت رسانه ای بین المللی و تریبون های جهانی تخم نفرت از اسلام را در ناخودآگاه غرب و تخم بیداری را در ناخودآگاه مردمان مسلمان و عرب کاشت و هرسال هم با استفاده از تریبون های گستردۀ غرب در نیویورک آن را آبیاری کرد. لذا چه اسلام سلفی جنگاور در قالب های مختلف داعش و القاعده و بوکوحرام و ده ها گروه ریز ودرشت دیگر قبول داشته باشند و معترف باشند یا نه؛ و چه شیعه ها را کافر و رافضی و زندیق و قابل نسل کشی بدانند یا نه؛ تردیدی در این وجود ندارد که بسیاری از جوانان مسلمان غربی و عربی - در سطح پیاده نظام بویژه - تحت تأثیر احمدی نژاد به این پیکار کشیده شده اند و وقت بررسی جزء به جزء اش در اینجا نیست. و در سوی دیگر هم چه غرب قبول داشته باشد یانه؛ در این واقعیت تردیدی نیست که آنان نیز بعد از مواجهه با احمدی نژاد بود که بعمق تهدید اسلام سیاسی واقف شدند و شروع به واکنش - بویژه در سطح جوامع مدنی خویش - کردند. تا قبل از اولین کاریکاتورهای پیامبر اسلام در نشریۀ دانمارکی ما شاهد کمترین اهانت سازمان یافته به حضرت محمد نیستیم. غیر از همان کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی که جلو بودن همیشگی انگلیسی ها در شناخت خطر را نشان می دهد و بار سیاسی مستقیمی را حمل نمی کرد. جالبی قضیه آنجاست که معدود کارتون های کار شده از چهره و اندام حضرت محمد در 8 و9 سال اخیر بوضوح نشان می دهد که کارتونیست های هنرمند نتوانسته اند از مدل ذهنیشان که همان احمدی نژاد خودمان است رها شوند و اغلب کارتون های پیامبر ته چهره ای از احمدی نژاد را تداعی می کند. خب محبوبیت ایشان در بین جوانان عرب نیز اظهر من الشمس بود در هنگامۀ توی بوق بودن بین المللی احمدی نژاد. تا جائیکه حتی بسیاری از روشنفکران سکولار و لائیک عرب نیز در نوشته هایشان آرزوی یک "احمدی نژاد داشتن" را می کردند در میان رهبران عرب. و حتی می خواهم بگویم که برخی گرایشات تند به احمدی نژاد در جوامع هم روشنفکری و هم توده ای غرب هم قابل نشان دادن بود در سال های طاعون علاوه بر وبا. این مطلب را از آن جهت مهم دانستم که بگویم اگر سهم احمدی نژاد در تخریب ایران فعلی قابل رؤیت کافی است؛ نقش اصلی او در اوضاع امروز جهان نیز نباید کتمان شود. برای دوستدارانش نوش و برای مخالفانش نیش!

3- در سیاست خارجی اما؛ مهم همان مهم یک سال و نیم اخیر است و پروندۀ هسته ای. در کل بعید می دانم که با اوضاع جدید پیش آمده در سطح جهان توافق ایران و غرب بزودی حاصل شود. اما چیزی که از نظر من مهم است - برعکس همۀ صاحب نظران - این است که این جان کری و اوباما هستند که به دنبال ظریف و خامنه ای افتاده اند برای هرچه زودتر به توافق رسیدن. اینکه می بینیم کری چشم از ظریف برنمی دارد چه در جلسه و چه در خیابان و چه در بیابان های پاریس مؤید این گزاره است که اوباما و کری و دموکرات های امریکایی سخت نیازمند یک توافق هسته ای پروپیمان هستند با جمهوری اسلامی و می خواهند حتی شده با التماس و درخواست از ایران هم شده زودتر این پرونده را به سرانجام دلخواه خود برسانند.اوباما از سویی می خواهد به توافق برسد و به چنین توافقی در حد آب حیات برای دولت خودش و برای آیندۀ حزب خودش شدیداً نیازمند است. اشکال کار اوباما این است که او فقط به آن توافقی نیازمند است که حداکثر امتیاز لازم و کافی را از جمهوری اسلامی بگیرد. و در این مسیر است که کری بدنبال ظریف افتاده و التماس زود باشید می کند. یعنی چه؟ یعنی اینکه اوباما هم توافق را می خواهد و هم آن توافقی را می خواهد که اولاً بنفع کشورش باشد و هم هم پیمانانش - در رأس همه اسرائیل - را راضی کند و هم حزب محافظه کار امریکا را در موضع دفاع و انفعال ببرد. بعبارت دیگر خط قرمزهای توافق مورد تأکید و التماس جان کری به ظریف چنان پررنگ و غیر قابل تغییر و اخرین حرف است از سوی امریکا که دیگر جای چانه زنی ندارد برای عقب نشینی. در این ورژن است که اوباما به کری مأموریت داده تا از نظر شکلی تا حد التماس محرمانه پیش برود. اما در محتوای توافق مورد درخواست کمترین جای مانوری باقی نیست و نباید عقبتر برود. جواد ظریف اما؛ ضمن اینکه در پوست شخصی اش نمی گنجد از این همه التماس و التجاء مهمترین وزیر خارجۀ دنیا در مقابل خودش؛ قطعاً به شکلی بودن این التماس ها وقوف کامل دارد و می داند که کری التماسش برای عقب نشینی سریعتر ایران است و نه تخفیف امریکا؛ اما وقتی جریان این جلسات و پیاده روی ها و لحن خواهش و درخواست های جان کری را به بیت رهبری منعکس می کند؛ آیت الله خامنه ای متوهم در پوست خود نمی گنجد و دنبال افتادن کری را محتوایی ارزیابی می کند و خوشحال و خندان به ظریف مقاومت بیشتر را توصیه و دستور می دهد. آن بدبینی من راجع به ثمر نرسیدن توافق نهایی اینجاست که شکل می گیرد: "خامنه ای التماس های اوباما را ضعف ملی طرف غربی تفسیر می کند بجای ضرورت دولتی و حزبی، و دستور ایستادگی و کش دادن می دهد به روحانی و ظریف تا حصول عقب نشینی امریکا. اما چون درخواست های سرعت دادن جان کری یک ضرورت دولتی و حزبی است و نه ضعف حکومت ملی؛ لذا وقت مرتب کشته می شود و مجدداً می رسد به روزهای آخر که نه امریکا عقب نشینی کرده است و نه خامنه ای. و وقتی هم نمانده برای عقب نشینی ایران و حصول توافق. در تعریف نمادین دیگری می توانم اینطور توضیح بدهم که: نیاز خامنه ای به توافق یک ضعف ملی و بود و نبود است و نه یک ضرورت دولتی و حزبی؛ در حالیکه نیاز امریکا به توافق یک ضعف دولتی و حزبی است و نه یک ضرورت ملی. اما چون خامنه ای قدرت درک این فرق عمده را ندارد و جای "ضعف" و "ضرورت" را در هر دو طرف اشتباهی و عوضی توهم می کند؛ محتمل یقینی است که اتلاف وفت خواهد شد و رسیدن به توافق در خوش خیالی خامنه ای و نوستالوژی اوباما در دسترس زود میسر نخواهد شد. مگر اینکه روحانی بتواند به خامنه ای حالی کند که اوباما نمی تواند بیش از این امتیاز بدهد حتی اگر بخواهد؛ و لازم است که بی خودی فریب التماس های جان کری را نخوریم که می گوید: "این حد نهایی مواضع امریکاست که روی میز است و به امید عقب نشینی بیشتر غرب فرصت را از دست ندهیم. التماس می کنم آقای ظریف!" یا...هو

بیانیه: با اینکه بشدت از دست خوانندگان سطحی سرخورده ام و امیدوارم که هر چه زودتر سیرک را ترک کنند. اما به احترام اعضایی که سیرک بوجود آنان قایم بوده در سال های وبا؛ هر جمعه یک پست در تحلیل مهمترین وقایع هفته خواهم نوشت.

۷۷ نظر:

پسر حاجی گفت...

سپاس!

ناشناس گفت...

ممنون

رومی گفت...

سپاس فراوان از تیمسار گرامی و پدر عزیز که با وجود مشغله فراوان، تماشاگران سیرک رو فراموش نمی‌کنه. تفسیر کامل و زیبایی بود که به ویژه درباره نقش احمدی‌ نژاد تا به حال نشنیده و نه خونده بودم.

خواهش می‌کنم که خودتون رو برای نظرات برخی از خوانندگان ناراحت نکنید که به گفته جلالدین رومی هر کسی از ظن خود شد یار من / از درون من نجست اسرار من . آرامش شما بسیار ارزشمند تره از اینه که به خاطر این چیزها به هم بخوره!

این شعر زیبای رومی رو هم به شما تقدیم می‌‌کنم:

بشنو از نِی چُون حکایت می‌کند/ از جُدایی‌ها شکایت می‌کند
کَز نیستان تا مرا بُبریده‌اند/ از نَفیرم مرد و زن نالیده‌اند
سینه خواهم شَرحه‌شَرحه از فِراق/ تا بگویم شرحِ دردِ اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / بازجوید روزگارِ وصلِ خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم/ جُفت بدحالان و خوش‌حالان شدم
هر کسی از ظَنِ خود شد یارِ من/ از درون من نَجُست اسرارِ من
سِرِ من از نالهٔ من دور نیست/ لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست / لیک کس را دید جان دستور نیست
آتش است این بانگ نای و نیست باد/ هر که این آتش ندارد، نیست باد
آتش عشق است کَاندَر نِی‌فُتاد/ جوشش عشق است کَاندر مِی فُتاد
نی حریف هر که از یاری برید/ پرده‌هایش پرده‌های ما درید
همچو نی زَهری و تَریاقی که دید؟/ همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟
نی حدیث راه پُرخون می‌کند/ قصه‌های عشق مجنون می‌کند
محرم این هوش، جز بی‌هوش نیست/ مَر زبان را مُشتری جُز گوش نیست
در غم ما روزها بی‌گاه شد/ روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت گو: رو باک نیست/ تو بمان،‌ای آن که چون تو پاک نیست
هرکه جز ماهی زِ آبش سیر شد/ هرکه بی‌روزیست روزش دیر شد
درنَیابَد حالِ پُخته هیچ خام/ پس سُخن کوتاه باید، وَِالسَلام

دوستدار پدر عزیز
رومی

رومی گفت...

این آهنگ زیبا از استاد شهرام ناظری رو هم که یادم رفت با کامنت پیشین بفرستم به شما پیشکش می‌کنم. نام آهنگ هم همون "بشنو از نی‌"ِ :

https://www.youtube.com/watch?v=v0an9o2SuR8

رومی

ناشناس گفت...

بهترین بخش این پست ارزشمند قسمت آخر(بیانیه اش ) بود.
سپاس

ناشناس گفت...

در مورد توافق هسته ای با غرب اگر گذشته را ملاک قرار بدیم کلا جمهموری اسلامی عادتش اینه که وقتی ترتیبش رو میدند تا زمانیکه تف چرب کردنش رو اونها میدند راضی نمیشه.فقط زمانی تسلیم میشه که مجبورش کنن تفش رو هم خودش بده.آره عزیز ماهیت اخوند کلا اینجوریه.
بدبختی اینه که این تف همیشه از کیسه ملت باید بیاد.

د گفت...

خیلی ممنون،

اما یک نکته دیگری هم که احتمال توافق را تضعیف می کند سر و سر پنهانی تندروهای ایران و جمهورخواهان است. مساله ای که در طول این 35 سال کاملا اظهر من اشمس شده و مهمترین نمونه آن هم «کش» دادن داستان گروگان گیری برای کله پا کردن کارتر است.
شما به بوش نگاه کنید. با وجود تمام داد و بیداد و تهدید و چنگ و دندان، عملا هیچ کار عمده ای بر خلاف منافع ایران صورت نداد. این اوبامای دموکرات بود که پوست از سر حکومت کند و آنها را با چک و لگد پای میز مذاکره آورد.
البته توصیف بیشتر دلیل این سر و سر تاریخی به درازا می کشد و باید یکی دو قرن اخیر را در خاورمیانه کاوید و دلایل آن را یک به یک نشان داد. اما به هر حال اگر چراغ سبزی میان دو طرف (خامنه ای و جمهوری خواهان) رد و بدل شود، چون این دو جماعت اصولا زبان تند یکدیگر را بهتر می فهمند، توافق به طور کلی هوا خواهد رفت، مباد!

ناشناس گفت...

دلقك عزيز، ممنون از شما .
بسيار تحليل درستى است و اما رهبر جمهورى اسلامى احتمالا مثل تمام فرصتهاى از دست رفته در تاريخ جمهورى اسلامى اين موقعيت را هم از دست خواهد داد، حكايت دعواى درونى رژيم هم به مانند مسابقه طناب كشى بيهوده اى است كه آدمها هى جا عوض مى كنند و هيچكس برنده نمى شود ، مى ترسم در آخر طناب پاره شود.
ارادتمند. افشين قديم

hosein60 گفت...

تیمسار جون کاور جدیدت،عکس خودته واقعا؟

ناشناس گفت...

در مورد مذاکرات 180 درجه بر عکس گفتید! شواهد درونی نظام واقعیت های دیگری را نشان می دهد. بگونه ای طرح کردید که انگار این آمریکاست که معطل بودجه جاری خود است و بدنبال ظریف موس موس می کند!مشخص نکردید از چه لحاظ حزب دکراتی که بسیاری از اعضای آن نیز به جمهوری خواهان پیوسته اند نیاز به توافق با ایران دارند؟! یک کار خامی را اوباما شروع کرد و هر روز هم عقب می نشیند.هر روز مجبور می شود خواسته های تازه ای را روی میز مذاکرات بگذارد.
برعکس تصور شما ظریف را با عجله به ژنو فرستادند به دو دلیل :
1- پول ندارند! روحانی افق دیدش 100 روزه است. یعنی اگر برای 100 روز پول داشت آنوقت برای دنیا رجز می خوانند ولی وقتی نداشتند زبان هایشان را کوتاه می کنند.
2- جمهوری خواهان دارند می آیند و زمان بشدت بر علیه خامنه ای است.درست است که اوباما تهدید به وتو کرده است ولی حداقل کاری که کنگره می تواند بکند و اوباما هم هیچ کاری از نظر وجه عمومی این عمل نمی تواند بکند این است که اعتبار توافق, مشروط به موافقت مجلس بشود.امری که بسیار موجه است.اگر توافق اوباما دارای پختگی لازم نباشد این مشکل خیلی زود از مجاری دیگری خود را نشان خواهد داد.
از طرف دیگر حوادث پاریس زنگ خطر بلندی را برای غرب بصدا در آورده که اگر به آن گوش نکنند خیلی ابله خواهند بود. خطاب مستقیم اولاند به جمهوری اسلامی و اخطار اینکه تکلیفش را باید معلوم کند خیلی واضح است و هر بچه ای هم می تواند بفهمد که نظام خامنه ای به نقطه تعیین تکلیف رسیده است.

ماکسیموس دسیموس مریدیوس

جغد سیرک گفت...

سلام
قبل از ظهور احمدی نژاد هم دنیا بن لادن ها و افغانستان نا امن و 11 سپتامبر رو تجربه کرده
به نظر میرسه بنیاد گرایی اسلامی توی نقطه نقطه دنیای عربی وجود داره
و این بنیاد گراها منتظر تضعبف حکومت ها هستن تا خودی نشون بدن
تضعیف حکومت ها علتش بهار عربی بود
حالا اگر شما بخواید بگید که بهار عربی از جنبش سبز گرفته شد و جنبش سبز از احمدی نژاد (چقدر دور و پیچیده) اون یه حرف دیگه است
ولی نقش کاتالیزوری احمدی نژاد با چک و جونه بیشتر از 20 در صد نیست
و به نظر میرسه شما دارید برای رسوندن مقصودتون "دلیل سازی" (عمدی یا سهوی)(احتمالا سهوی) میکنید
.
.
.
کلا کلام جذابی دارید و اون قاطعیت تتون توی تئوری ها تون و اون اعتماد به نفسی که توی نوشته هاتون هست و میشه بو کشید من و بقیه رو اینجا میکشه، (به عنوان یه خواننده پر و پا قرص اینو میگم که البته فک کنم این دومین کامنتم برای شما باشه
) ولی بهتره قبول کنید که هرچی هم ادعای مدرن بودن بکنید ولی بعضی موقع ها دایی جان ناپلئون بازی در میارید
چه موقع؟
همین تبلیغ پر سر وصدای
محسن رضایی که فقط و فقط یکی از کساییه که سر سفره نظام نشسته
نظامی که با صلح و سلامت نشستن و دور سفره دارن میخورن (نظام بدون پدر خوانده) و هر کدوم از دیگری یه آتو دارن و در نتیجه همین باعث شده با وجود نفرتی که از هم دارن لام تا کام حرف نزنن ( این هم طبیعت انسانه و یه برنامه ریزی پیچیده نیست و خود به خودی به وجود اومده)
البته حیفم میاد اینجا احمدی نژاد "متفاوت" رو یادآوری نکنم که از بی سیاستی؟ فک کرد میشه تکی رو سفره بشینه (این حرکتش برای نظام سم و برای مردم ساغر بود) ولی شد آنچه شد...
بازم چه موقع؟
اینکه میشینید با خودتون فک میکنید که توهین به پیامبر نتیجه ظهور احمدی نژاده بعد دوبار به ذهنتون میرسه که سلمان رشدی رو چیکار کنم پس؟ بعد اینجا دیگه اوج دایی جان ناپلئون بازی شروع میشه و میگید استعمار گر پیر خیلی جلوتره و مسئله به همین سادگی حل میشه
.
.
.
در ضمن این قضیه شباهت کاریکاتورها با احمدی نژاد برای من که جالب بود ، مرسی!!

آرسین گفت...

تیمسار گرامی،

2 نکته:
اول آنکه چرا سرخورده؟

دوم آمدم بگویم که 180 درجه مطلب برعکس است که دیدم دوست دیگری گفته!
به آن نشان که ریز و درشت مقامات مذاکره ایران بتدریج عنوان می کنند که تمام مقدمات توافق رو به انجام بود که یکباره غرب میز مذاکره را ترک کرد و ما را به 7 ماه بعد پاس داد. در مقاله "کلاه نفتی روحانی" بیشتر توضیح داده ام اما خلاصه اینکه غرب بعد از توافق با عربستان، یکباره ایران را هم به تخت روسیه بست و با چوب نفتی میزند، حداقل برای 7 ماه. چرا که حتی اگر خامنه ای بیشتر رام نشود، غرب از این ضعف ایران چیزی را از دست نداده اند.

اما حالا روحانی دست به دامن غرب، اعراب و کلا همه است که اگر دولت من شکست بخورد معلوم نیست چه وضعی در منطقه پیش بیاید و سرنوشت شما چه شود. کلام درمانده و نگاه عاجزش را در سفر استانی بوشهر وقتی مانند پیرزنان اعراب را نفرین می کند ببینید.

خلاصه اینکه 15 میلیارد پول نفت فروشی دزدکی سال آینده حتی سوراخ یارانه مملکت را هم پر نمی کند چه برسد به سایر قسمت ها. و دیگر شیره مردم با سه برابر شدن قیمت دلار کشیده شده و جایی هم برای گرانتر کردن دلار درحدی که ته جیب دولت را بگیرد ندارد.
کلا اینکه ظریف را فرستاده اند، شده به کری کولی هم بدهد دور هتل باید یکجوری توافق را حتی جلو بیندازند و علاوه بر تحریم ها قیمت نفت را آزاد کنند احتمالا به قیمت آزادی عراق و احیانا سوریه و.. مابقی داستانها که استادید.

این تفسیر شما درست بود، تا یک هفته بعد از تمدید توافق که هنوز قیمت نفت سقوط نکرده بود. امروز که یک ماه بعد از دقیقا قضیه برعکس شده و گوش ایران همراه با روسیه باهم درحال کشیده شدن است!

ناشناس گفت...

منتظر خبرهای خوش باشید تا دو سه ماه آینده. سیاست قابل پیش بینی نیست اما میشه تحلیل کرد و تحلیل من این است که ایران در 3 ماه آینده آبستن حوادث تاریخی بزرگی است حال مثبت یا منفی که باعث تحول عظیمی در آینده ایران خواهد شد. به نظر این حقیر اتفاق مثبت خواهد بود و شروع آن اتمام برنامه هسته ای ایران هست.

ناشناس گفت...

سلام
از اینکه هفته ای یکبار خواهید نوشت متشکرم.
ارادتمند، یزد

Dalghak.Irani گفت...

فرزند عزیز و باعث مباهاتم رومی.
مرسی بخاطر لطفت و شعرت و آهنگت و ببخش اگر گاهی شهر شلوغ است و نبت به تنی ها نمی رسد در مقابل ناتنی ها. آورده اند که مادر مهربانی دوفرزند ناتنی داشت و فرزندی تنی. او هر وقت می خواست نان به سه فرزندش بدهد یکی یک قرص نان می داد به دو فرزند ناتنی اش و می گفت حالا هر کدام از شما نصف نانتان را بدهید به برادر سومتان! یا...هو

همریش بسیار بسیار محترم و عزیزم از یزد. حضرت عالی قطعاً یکی از مشوق هایم بودید در تصمیم برای نوشتن هر هفته. مرسی که هستی و دلگرمم می کنی. یا...هو

ناشناس گفت...

سلام...
سپاسگذارم آقا که تابناکی روشنایی بخش سیرت تحلیل هاتون رو به کل برنگرفتید از صورت غمزده و منتظر خوانندگانتون.
همیشه مانا باشی عزیز ما...
مستانه..

Irani گفت...

ممنون از تحلیل بسیار دقیقی که کرده ای
شاید دیدگاه من کاملا درست نباشد اما شرایط بسیار شبیه به زمان گروگان گیری اعضای سفارت آمریکاست، هنگامی که کارتر با تمام وجود به دنبال توافق بود و ایران با به تعویق انداختن این مساله آب زیادی به آسیاب جمهوریخواهان ریخت و سالهای سیاه کارتر را برای مردممان رقم زد، که البته برای افراطیون ایران جشن عروسی بود.
امیدوارم خر لنگ ما دوبار در یک چاله نرود.
ایرانی

فرزاد گفت...

خسته نباشید و خوش بازآمدید!
این هفته ای یکبار نوشتن، فکر خوبی است؛ هم شما ـکه بی مزد و منّت می نویسدـ مانده نمی شوید و هم خوانندگان محروم.

ناشناس گفت...

یارمحمدخان کرمانشاهی
1 لطفا در باره اینکه مصادیق خوانندگان سطحی چه کسانی هستند شفاف سازی بفرمایید شاید یکی از آنها ما باشیم و زحمت را کم کنیم
2 حدس می زنم دلقک از دستیابی به توافق هسته ای خرسند نیست و لذا خط می دهد به خوانندگان احتمالی این پست در درون نظام که مبادا گول ظاهر سازی اوباما و کری را بخورید
3 در تایید این نکته که جان کری آویزان جواد خان شده یک کشف مهم تصویری را بازگو کنم: اگر دقت کرده باشید در مذاکرات هفته پیش در وین جایی که کری می خواهد قبل از نشستن با ظریف دست بدهد در حرکتی عجیب مقابل ظریف خم می شود تا کیف دستی اش را کنار پایه صندلی بگذارد که کاملا تصویری از تعظیم مقابل ظریف را به دست می دهد در حالی که می توانست کیفش را در دست دیگر نگه دارد و با ظریف دست بدهد

چشمه گفت...

مرسی مرسی مرسی که مینویسید

ناشناس گفت...

دلقک لیبرال بی ادب میشود. به نظر غرایزت بهت غلبه کرده و چهره واقعیتو داری نشون میدی.
انتی اپورتونیست

MiM گفت...

دلگیری عصرهای جمعه کم تر می شود وقتی که هستید...
سپاس...

Dalghak.Irani گفت...

یار محمدخان کرمانشاهی - ماشاءالله به این همه اسم در مقابل همه بی اسم.

منظورم از خوانندگان سطحی اولاً فقط شامل کامنت دهندگان است و الا هر کسی توی اینترنت این حق و توانایی توأم را دارد که هر صفحه ای را بازکند یا نکتد. هر مطلبی را بخواند یا نخواند. و مطلب خوانده اش زا بفهمد یا نفهمد. پس جسارتی نه می خواهم و نه می توانم به خوانندۀ عام داشته باشم. ثانیاً منظورم از سطحی بمعنای توهین نیست و ممکن است آن کسی را که من سطحی تلقی می کنم از نظر سواد و تخصص و فهم و شعور و درک عمومی بسیار بسیار ممتاز باشد که من حتی به گرد پای امتیازات او نرسم. لذا منظورم از سطحی خوانندگان کامنت گذاری هستند که

1- اصلاً حوصلۀ خواندن متن را ندارند و فقط از روی تیتر و چند خط از نوشته تحلیل و تفسیر از قبل آماده در ذهنشان را می نویسند و می فرستند.

2- خوانندگانی که مطلب را می خوانند اما یا سرسری و سهل انگار می خوانند یا بدلیل نوع نثر چپ اندر قیچی و سخت خوان من با آن راحت ارتباط برقرار نمی کنند و یا اصولاً جزء کسانی نیستند که وقایع و اخبار و رویدادهای سیاسی و اجتماعی و غیرۀ ایران را ریز تعقیب کنند و هیچ ذهنیت پیشینی از مواردی که من می نویسم ندارند و لذا قادر نیستند متن بسیار فشرده و موجز من را با اطلاعات ذهنی خودشان توسعه بدهند و متوجه بشوند که منظور من از اشارۀ تک جمله ای یا حتی تک واژه ای به برخی سرخط ها چیست و چگونه باید پازل ذهنی مرا بچینند برای خودشان.

3- این قبیل خوانندگان که بدلایل عدیده فقط دنبال متن های روزنامه ای و با ادبیات کاملاً ساده و شرح و توضیح نویسنده و تحلیلگر هستند که یک اطلاعات روز و مختصر را بگیرند و از قافلۀ "درسیاست چه می گذرد" عقب نمانند. نباید از مطالب من چنین توقعی داشته باشند و بطور بدیهی هم نباید در موضوعی که نه اطلاعات دارند و نه متن من اطلاعات ریز مورد نیازشان را تأمین می کند اظهار نظر بکنند و کامنت بدهند. زیرا کامنت های آنان باعث اولاً ناامیدی و خستگی من می شود و ثانیاً خواننده های دیگر را گیج می کند و ثالثاً خودشان را بی اعتبار می کند.

4- بگذار راجع به همین مطلب که نوشته ام مثال بزنم. من در مورد مذاکرات هسته ای با شرح سه باره چنین نوشته ام که: امریکا از جنبۀ منافع ملی نیاز مبرمی به توافق هسته ای با ایران ندارد. اما اوباما از جنبۀ حیثیت خودش و دولتش و حزبش می خواهد این توافق - در چهارچوب منافع ملی هم - بثمر برسد و در این راه عجله هم دارد. من نوشته ام که در سوی مقابل اما ایران از جنبۀ ملی نیاز حیاتی به توافق هسته ای دارد اما خامنه ای بدلیل اینکه منافع ملی ایران برایش اصل نیست چنین متوهم است که این نیاز به توافق فقط مورد درخواست هاشمی و روحانی و دارو دستۀ غرب باوران و لیبرال هاست. و فکر می کند که چون یک کلمه گفته اقتصاد مقاومتی دیگر مسئولیتی متوجه او نیست و مردم از گرسنگی هم مردند بدرک. اسلام و نظام سرش سلامت باد. و بهمین خاطر امریکا عجله دارد و خامنه ای کش می دهد تا بلکه امریکا که اینقدر به توافق حریص است عقب نشینی بکند و اسلام ناب محمدی بیاورد.
ادامه...

Dalghak.Irani گفت...

آن وقت حالا اگر کسی بیاید بگوید که اتفاقاً 180 درجه برعکس نظر دلقک این خامنه ایست که گرسنه است و نفت ندارد و ال است و بل است و نتیجه بگیرد که پس عجله هم از طرف خامنه ای است و نه امریکا. خب من ناراحت می شوم که خواننده ام حتی تفاوت شکل و محتوا را متوجه نشده باشد و با دیدن یک کلمۀ آویزان در تیتر - بارها توضیح داده ام که تیتر باید هیجان انگیز باشد و لزوماً عمق مطلب را نمایندگی نمی کند - بیاید بعنوان مخالف سرسخت خامنه ای و آخوند و جمهوری اسلامی؛ خامنه ای را از زیر ضرب من - گفته ام او منافع ملی را نه تشخیص می دهد و نه می خواهد و زندگی و رفاه مردم برایش مهم نیستند- در بیاورد و بگوید که اتفاقاً خامنه ای منافع ملی را خوب می فهمد و بخاطر همین هم است که این اوست که عجله دارد تا توافق سریعتر صورت بگیرد و مردم این همه مشقت و گرانی تحمل نکنند. خب من باید چه حالی بشوم از این نعل وارونه زدنی که واقعیت هم ندارد. چرا؟ چون من مثل آن خوانندۀ پرتی که در بالا گفته در چند ماه آینده اتفاقات مهمی در ایران خواهد افتاد چه مثبت و چه منفی و منتظر باشید همه تان. و اسمش را هم گذاشته تحلیل؛ مطلب وجبی و شکمی که نمی نویسم. من با رنج و پی گیر و باهوش و و مسئول می نویسم. من می بینم جان کری کار و زندگی ابرقدرتی اش را ول کرده و رختخوابش را انداخته پشت اتاق ظریف در ژنو. بعد به او گفته جون مادرت زود باشید عقب نشینی کنید این پرونده را تمام کنیم. بعد دیده ظریف سرخ و سفید میشود و من و من می کند فهمیده که ظریف حرفی توی دلش است که از ترس جاسوسان خامنه ای نمی تواند بزبان بیاورد پس دستش را گرفته برده توی خیابان های ژنو که هیچ نامحرمی فالگوش نباشد تا ببیند مشکل در درون ایران کجاست. بعد هم که ظریف رفته پاریس کری هم دنبالش راه افتاده که مجدداً ببیندش و لابد چند روز بعد هم می روند در بن آلمان با هم برای نشست امنیتی سالیانه. خب این اگر شتاب امریکا نیست پس نامش چیست! تازه من ده بار تأکید کرده ام که شتاب امریکا شکلی است و می خواهد ایران زودتر پیشنهاد نهایی امریکا را قبول کند و عقب نشینی کند و الا امریکا دیگر عقب بشین نیست. بعد خواننده می آید و چون از یک کلمۀ آویزان و التماس کهیر می زند که لابد دارد خامنه ای را بزرگ می کند. همان حرفی را که من کلان تر و بهتر زده ام تکرار می کند چرا باید ناراحت کننده نباشد. من دارم برای خواننده ای می نویسم که باید قبلاً الفبای سیاست و دیپلماسی را یاد گرفته باشد. وآن الفبا این است که سیاست در همه جا ماکیاولی است در رژیم های استبدادی و توتالیتر مستقیم و خشن و در سیستم های دموکراتیک کمی با ادب تر و نرم تر. ماکیاولیسم سیاسی هم می گوید "هدف وسیله را توجیه می کند" در خوانشی مجدد می شود اینکه در سیاست غرب هم سیاست موضوعیت دارد و نه طریقیت. یعنی غرب هم بدنبال منافع خودش است و از چه راهیش مهم نیست. زمانی با خشونت. در برهه ای باجنگ. در بازه ای با قلدری دیپلماتیک. و در ورژن چهارمی حتی خواهش و تمنا و نرمش. حالا من نمی دانم چطور با داشتن این اطلاعات واجب اولیه و آن مشاهدۀ میدانی - رفتار ژنو و پاریس وزرای خارجه - می شود که خوانندۀ بدنبال سیاست و تحلیلگر هم از همۀ نشانه های واضح توضیحی کلمۀ التماس و آویزان را لخت می خواند و می آید کامنتش را با "تو 180 درجه معکوس دیده ای ماجرا را" شروع می کند و افتخاری را که من بغرب داده ام (آفرین به جان کری که اگر هم باید نرمش شخصی نشان بدهد می دهد تا منافع کشورش را تأمین کند) را از او سلب و مدال افتخارش را یه سینۀ آیت الله می زنند. حداقل این است که بمن تعرض نکنید و کامنت هایتان را با بنظر من شروع کنید تا کمی لطیف تر و معتبرتر بنظر خواننده های دیگر برسد.

البته که همۀ این توصیحات قبلاً هم بارها داده شده و از پستی به پست بعد هم فراموش شده و این خاصیت دنیای مجازی است اما به احترام سؤال شما این مفصل را هم نوشتم تا جنبۀ اهانت آمیز خوانندۀ سطحی - اگر القاء شده بود - تصحیح شود چون من یک دلقکم و دلقک یعنی یک هیچکس و من جسارتی به احدی نمی کنم. حتی به آدمی به سفیه فکری این حضرت آنتی اپورتونیست. یا...هو

ناشناس گفت...

جناب تیمسار ، البته که خامنه ای به پول نیاز دارد ولی در این بین بازی خامنه ای یک جا لنگ می زند ، خامنه ای می تواند انرژی هسته ای را بدهد و موقتا پول بگیرد ولی طرف مقابل مجددا سراغ وی خواهد امد این بار برای موشک و بعد حزب الله و .... هم چنان که امروز اوباما هم به انها اشاره کرده و خود خامنه ای هم بار ها به انها اذعان داشته ، یا می تواند قمار کند ، همه تلاشش را بگذارد برای رسیدن به بمب هسته ای و قمار همه یا هیچ را بازی کند یا حداقل بلوف هسته را با نگاه داشتن دستش بازی کند . بازی هسته ای خامنه ای با امدن احمدی نژاد شروع شد و با انتخابات خرداد با سر به زمین خورد . حالا خامنه ای در بازی روزمرگی است ، خوب هم می داند که خواب امریکا برای او چیست ، سرنوشت قذافی و صدام و البته شاید بن علی البته دیگر سوریه ای هم برای فرار نیست . خامنه ای به هیچ عنوان حاضر به دادن امتیاز هسته ای نیست ، فقط دنبال از این ستون به ان ستون کردن ماجراست شاید تحولی و چیزی شبیه سر شاخ شدن شدید روسیه با غرب به کمکش بیاید وگرنه عقب نشینی خامنه ای با مرگ حکومت اسلامی عجین است. ترس بعدی خامنه ای از این جاست که پوتین ممکن است ایران را به ثمن بخس به غرب بدهد و با اوکراین تاخت بزند. نتیجه نهایی همه این ماجرا ها منجر خواهد شد به جنگی شدید که به زودی کل منطقه را فرا خواهد گرفت ،مشخصه جنگ جدید نه از نوع جنگ های کلاسیک که از نوع انارشی اروپا در زمان انقلاب فرانسه خواهد بود ،هم اکنون این جنگ شروع شده ولی به زودی زبانه ان بالا کشیده خواهد شد. شاهد هم انکه همه رهبران منطقه دنبال ازدیاد جمعیت هستند که خلاف عقل سلیم و شرایط اقتصادی منطقه است . یاهو ، از طرف یک نفر ادم

ناشناس گفت...

سلام
اتفاقا بنظر من کمی از این توضیحات ، ولو بصورت اشاره در متن بیاید بد نیست. گاهی آنچه ما در ذهن داریم با آنچه که مخاطب برداشت میکند متفاوت است.
تحلیل شما بسیار جالب بود. اوباما بدنبال هر توافقی نیست. توافقی خوب است که طرفش را به چهار میخ کشیده باشد. او بدرستی میداند با توجه به قیمت نفت و بحران کم آبی و طرحهای بسیار هزینه بر انتقال آب،بقول معروف دست طرف ایرانی لای در است. او میخواهد بگوید من بدون جنگ توانستم فعالیت هسته ای ایران را تعطیل کنم.(کاری که جمهوری خواهان با جنگ و پر هزینه می خواستند انجام دهند). من فکر میکنم مشاورانی که به ارکان نظام مشورت میدهند بسیار بی سواد و سطحی هستند و یا فقط حرفهای خوشایند مقامات بالا را به آنها میزنند. حتما خاطرتان هست این جمله احمقانه را که "آمریکا نفت را تحریم نمیکند چون قیمت نفت به دویست دلار خواهد رسید!" نفت تحریم شد و الان هم چهل دلار است.خب اطلاعات اشتباه باعث تصمیم اشتباه هم میشود. الان هم باز اطلاعات اشتباه دارند به خورد تصمیم گیرنده ها میدهند.باید متوجه باشند که آمریکا توافق دوست دارد ولی نه هر توافق نیم بند و بیخودی که پس فردا در انتخابا چماقی بشود بر سر دمکراتها.
ارادتمند ، یزد

ناشناس گفت...

سلام تیمسار بسیار عالی بود ممنون از شما


حاج منصور

آرسین گفت...

تیمسار گرامی،

ممنون از توضیحات بیشترتان.
شکی در علاقه دولت اوباما به توافق با ایران و گرفتن افتخار رام کردن آیت الله ها بعد از 35 سال نیست، اما -امای مهم- این کوچک و بزرگ وزرات امور خارجه کیستند که می گویند در مذاکرات ژنو در آستانه تفاهم بودیم و یکباره طرف غربی موضوع را موکول به 7 ماه بعد کرد و غرب قابل اعتماد نیست و کذا و کذا؟!
یک سرچ ساده با موضوع "مخالفت با توافق ژنو" می تواند اندکی مواضع طرفین را روشن تر کند.
علاوه بر اینکه ظریف قبل از سفر گفته که: "هدف از این مذاکرات این است که ببینیم می شود مذاکرات را تسریع کنیم و به جلو حرکت دهیم"، تریبون های حکومت با تکرار این حرف هیچ حرفی از درخواست مذاکره توسط طرف غربی نداده اند (که اگر عجله ای بود عجز غرب را الان در کوس می کوبیدند) این موضوع با نفرین های اخیر روحانی کاملا جور در می آید.
حالا اگر بخواهیم فرض کنیم که یک ماه پیش امریکا حواسش نبوده که عجله دارد و یکباره امروز با سقوط قیمت نفت یادش افتاده که وزیر امور خارجه اش را بفرستد دنبال ظریف تا کارشان را فوری راه بیندازد، یک مرحله عقبتر از ساده انگاری است!
جالب است که حتی ظریف در آغاز سفر، پایانی بر سفر اروپایی اش مشخص نکرده و دربه در به هر کشوری می رود تا نظر مساعد همگان را جلب کند که از قضای روزگار کری هم آنجاست!..

از نشانه ها هم که بگذریم، منطق هم حکم می کند که توافق امروز یا یک ماه پیش با 6 ماه دیگر برای اوباما آن تاثیری را ندارد که 7 ماه تحریم با نفت 40 بر دولت روحانی! حتی بعد از این 7 ماه غرب می تواند قول های دیگری هم از ایران بگیرد در ازای شل کردن پایش از روی گلوی آیت الله.
عجله در جلو انداختن یک ماه و دوماه -و حتی یک هفته- منطقا از طرف روحانی و ظریف است نه اوباما و کری که تا پایان بیش از 2 سال فاصله دارند.
عدم مخالفت آیت الله خامنه ای با "مذاکره" همراه با خنده حضار هم، چراغ سبز همین موس موس کردن های ظریف بود!

بگذریم،
3 نکته، تیتر وقتی جذاب است که علاوه بر هیجان انگیزی، کوتاه و موجز باشد. شخصا مشتری مطالب شما هستم نه تیترهای هیجان انگیز!
دو، مسلما هر کسی نظرخودش را بیان می کند نه پدر یا عمویش را!
پس ذکر عبارت به نظر من هجو است.
سه، گرچه حس درونی توام با کلامتان جذاب است، اما همیشه با شواهد و واقعیت همراه نیست.
مساله عجله اوباما برای توافق هیچ شاهد بیرونی ندارد، و می شد تاکید این مطلب بر همان بحث حزبی و ملی امریکا و ایران باشد. بدون صحنه آرایی های عجله!
مطلب نافرم شده و سخت پذیر، و "دلسوزان نکته بینی" که شما به اشتباه "سطحی خوان" می نامید، بلافاصله واکنش نشان می دهد.

این اشکال از گیرنده نیست، فرستنده را تنظیم بنمایید.

آرسین گفت...

فراموش کردم بگویم که

باکمال میل هرگونه مدرکی برای سخنانم، اعم از به تعویق انداختن مذاکره توسط "امریکا"، یا عجله ظریف خواستید! ارائه کنم.
اگر "نشانه" ای هم یافتید از "عجله" دولت اوباما در این گفتگوها به ما هم نشان بدهید.

ناشناس گفت...




اگر تا حالا سیرک رفته باشید! برخی مواقع دلقک بالانس می زند و پاهایش را هوا می کند و در همان موقع وقتی به جمعیت نگاه می کند از خود می پرسد : چرا این مردم وارونه اند؟! در همین موقع باد سفیدی از او در می رود! و به حالت اصلی بر می گردد درحالی که مردم از خنده ترکیده اند! شما برخی مواقع کج می نویسی و شکایت می کنی چرا مردم کج می فهمند! و مراد شما از فلان کلمه و جمله این نبوده است. فحوای کلام شما استیصال آمریکاست از نقطه ضعف! برای همین هم کری دنبال ظریف التماس می کند! و بعد هم پاریس را نشانه قوت استدلال خود می آوریدکه ظزیف را سر قبر کشته شدگان برده اند تا بلکه دلش سنگش نرم شود! .آن یکی خواننده عمقی هم که دنبال حرف شما را می گیرد و می گوید که دیده است که کری به ظریف تعظیم کرد! می گویید نه این هم عکس اش!دیوار حاشا در اینترنت بلند نیست! دزد حاضر بز هم حاضر!
نوشته اید:
" اینکه می بینیم کری چشم از ظریف برنمی دارد چه در جلسه و چه در خیابان و چه در بیابان های پاریس مؤید این گزاره است که اوباما و کری و دموکرات های امریکایی سخت نیازمند یک توافق هسته ای پروپیمان هستند با جمهوری اسلامی و می خواهند حتی شده با التماس و درخواست از ایران هم شده زودتر این پرونده را به سرانجام دلخواه خود برسانند"

صراحتا بگویم که این مطلب بی ربطی که نوشتید باب تازه ای را برای من باز کرد و آن شتاب از روی قدرت آمریکاست! در این صورت بدا بحال خامنه ای!از این بدتر نمی شد! در یک فرض احتمالی , ظریف را به ژنو خواسته اند تا هر چه زودتر تکلیفش را معلوم کند. این نشانه قدرت خامنه ای نیست بلکه خبر بدی برای اوست. یعنی پایان دادن هر چه سریعتر به بازی وقت کشی و طفره رفتن از نوشیدن جام زهر. در همین راستا رفتن پاریس هم معنای فوق العاده ای پیدا می کند اگر سخنان فرانسوا اولاند مبنی بر تععین تکلیف ایران را در کنار آن قرار دهیم.در این فرض بزودی شادهد یکسره کردن تکلیف مذاکرات خواهیم بود و به پایان زمان 7 ماهه نخواهد رسید با توجه به اینکه در توافق تمدید, هر کدام از طرفین می توانند یک طرفه به آن پایان دهند. می توان اینگونه فرض کرد که کری و اوباما متوجه چالش بزرگی که با مجلس جدید آمریکا دارند شده اند و یکی از انتقادات اصلی نمایندگان مخالف مذاکرات, بی حاصل بودن و وقت کشی حاصل از آن بوده است.کری ظریف را به ژنو خواسته است نه آنچنان که شما می گویید برای آبرو! بلکه برای اتمام حجت! بعد هم گوشه کت او را گرفته و به دفتر اولاند برده تا او با چشمانی خون گرفته! این دانش آموز تنبل و متقلب را تفهیم کارنامه آخر سال کند!
باز هم بنویس ای شاگرد ممتاز کلاس ماکیاولی! دوستت داریم!

ماکسیموس دسیموس مریدیوس

ناشناس گفت...


آرسین جان
به نکات درستی اشاره کردی.اضافه باید کرد مصاحبه مهم ظریف در پایان اجلاس ژنو که گفت ما به طرف غربی تفهیم کردیم که مذاکره با فشار جور در نمی آید! آنها قبلا این روش را امتحان کرده اند و نتیجه هم نگرفته اند!! (ما برای محضرضای خدا پشت میز مذاکره نشستیم) .این حرف بطور آشکاری از فشارهای وارده به ایشان حکایت دارد.معنای ساده آن این است که آقا هل نده! و نکته مخفی دیگر آن ادامه کله شقی است! بقول ظاهر شاه ما زیر بار زور نمی رویم مگر آنکه سنبه پر زور باشد! هنوز سنبه پر زور نشده است.

ماکسیموس دسیموس مریدیوس

Dalghak.Irani گفت...

اول به ماکسیموس.
جمله را درست نقل قول کرده ای اما هنگام خواندن نه تنها "پر و پیمان" را بولد نخوانده ای بلکه اصولاً از آن صرفنظر کرده ای و با فهم امریکا بدنبال هرنوع توافقی با ایران است با عجله را جایگزین فرموده ای. در حالیکه من با علم براینکه خواننده متوجه نشود سه بار تکرار کرده ام که خامنه ای توافق "ضرورت دولت اوباما و نه ضعف ملی امریکا" را از سویی و "ضرورت ملی ایران و نه ضعف دولت روحانی" را در طرف مقابل وارونه خوانده و با این توهم که توافق "ضرورت ملی امریکاست و نه ضعف دولت اوباما" از سویی و "ضعف دولت روحانی است و نه ضرورت ملی ایران" از جانب مقابل را توضیح داده ام. بقیه هم که افتاده ای روی ریل درست و خودت گفته ای چه به چه است و پاراگراف دود سفید از خشتک دلقک را هم پاسخ گرفته ای. ضمن اینکه هر دودی از خشتک دلقک قابل انتظار است غیر از هان دود سفید کاتولیکی که دلقک ها قادر به تولید و انتشار آن نیستند. ضمن اینکه من اگر توان بهتر و مفصل تر نوشتن را داشتم که دیگر سیرک بازنمی کردم و می رفتم یک دانشکاه تأسیس می کردم مثل ایرانیان و بلیط می فروختم این هوا! یا...هو

ناشناس گفت...

دلقک جان می گویند عشق در اولین نگاه است! ما دوستت داریم نه بخاطر اینکه همیشه درست مینویسی بلکه بخاطر همت و احساس مسئولیتی که نسبت به وطن خود داری. یک لپ تاپ قراضه گذاشته ای چلویت و از تجاربت می نویسی پس بخاطر همین عشق تحمل نظرات متفاوت دیگران نیز سزاست.
یک نگاهی به این چهار خطی که مثلا آمدی درستش کنی بیانداز:

" من می بینم جان کری کار و زندگی ابرقدرتی اش را ول کرده و رختخوابش را انداخته پشت اتاق ظریف در ژنو. بعد به او گفته جون مادرت زود باشید عقب نشینی کنید این پرونده را تمام کنیم. بعد دیده ظریف سرخ و سفید میشود و من و من می کند فهمیده که ظریف حرفی توی دلش است که از ترس جاسوسان خامنه ای نمی تواند بزبان بیاورد پس دستش را گرفته برده توی خیابان های ژنو که هیچ نامحرمی فالگوش نباشد تا ببیند مشکل در درون ایران کجاست. بعد هم که ظریف رفته پاریس کری هم دنبالش راه افتاده که مجدداً ببیندش و لابد چند روز بعد هم می روند در بن آلمان با هم برای نشست امنیتی سالیانه. خب این اگر شتاب امریکا نیست پس نامش چیست! "

گمان ندارم هیچ خواننده ای برداشتی بجز رویکرد آمریکا از موضع ضعف از این مطلب داشته باشد. اصلا آیا در تاریخ سیاست جهانی تاکنون کسی را دیده ای که از موضع التماس با حریف مذاکره کننده برخورد کرده باشد که آمریکا دومی آن باشد؟ دنیای سیاست دنیای تعادل بردارهای قدرت است.هر کسی باندازه پولی که در جیب دارد حرف می زند.تا جایی که می شود قدرت های خود را به رخ هم می کشند و اگر کم آوردند آنوقت تسلیم می شوند و شرایط طرف را قبول می کنند.رختخواب پشت در کسی نمی اندازند, بدنبال محبوب خود از این شهر به آن شهر تا پاریس نمی روند!
پر پیمان را هم پر رنگ خواندم ولی بعد که دیدم نوشته ای :
"حتی شده با التماس و درخواست از ایران!"
فکر کردم این یک مطلب طنز است ولی دلقک یادش رفته بنویسد طنز است تا ما به آن بخندیم!دفعه بعد بنویس که کدام مطلب طنز است و کدام جدی است تا ما زمان خندیدن و گریستن خود را تنظیم کنیم.

ماکسیموس دسیموس مریدیوس

Dalghak.Irani گفت...

به آرسین
من اهل سرچ کردن نیستم و تو این را می دانی. تو هم که پاشنۀ سیرک را از جا کنده ای بهتر از همه می دانی که حضار محترم سرچ کنندگان نیستند که بیایند اینجا و دنبال "یک تحلیل از هزاران تحلیل" باشند. بلکه مستقیم و سرراست می آیند به سیرک تا متفاوت ترین و تازه ترین و عمیق ترین تحلیل را ببینند و یاد بگیرند که چگونه دلقک به این زوایۀ دید متفاوت رسیده و می رسد. پس سرچ هایت را خودت بکن و در وبلاگت بنویس و ده ها مرجع و لینک از ده ها جای معتبر هم تویش کارسازی کن و بنشین به بزک نمیر بهار میاد کمبزه با خیار میاد خواندن به امید خواننده.
2- مشکل بعدی من و تو این است که تو یک asshole هستی و من یک idiot بنابراین بیهوده است که تلاش می کنی مرا بفهمی یا بمن بفهمانی عیب از گیرنده نیست و فرستنده را تنظیم کنیم. چون چیزی که در چهارسال گذشته ممکن نشده بعد از این هم ممکن نخواهد شد مگر اینکه مریضی ات را قبول کنی و دنبال معالجۀ خودت باشی. همانطور که من وقتی فهمیدم یک Forest Gump واقعی هستم بدون خجالت از بچه هایم امدم در غرب و سیرک بازکردم.

3- من مثل تام هنکس شطرنجم خیلی قوی بود تا جائیکه حریف نداشتم و هیچکس حاضر نمی شد با من بازی کند. بنابراین رفتم خیابان فاطمی تهران خانه اجاره کردم که بتوانم بروم پارک لاله و شطرنج بازی کردن پیرمردها را ببینم. بارها اتفاق افتاده بود که طرف وزیر و دو تا اسب و دوتا رخ و یک فیلش را از دست داده بود و با یک فیل و چندتا سرباز مقاومت می کرد در مقابل طرف مقابلش که همۀ قوایش را در صحنه داشت. و دیده بودم که طرف قوی کفرش در آمده از تسلیم نشدن طرفش و گفته است: "خواهش می کنم و التماس می کنم و جون مادرت باخت را قبول کن و برویم سر خانه و زندگیمان" اما طرف بازنده با شعار تا سر دارم سر می شکنم به مقاومت اتلاف وقت و به تأخیر انداختن شکست معلوم و محتوم ادامه داده است. توی پارک هم که ساعت بیگ بن نگذاشته بودند برای تایمینگ حرکات طرفین و یارو تا دلش می خواست طول می داد برای تک حرکت های مذبوحانۀ چند سرباز باقی مانده اش در صفحه! تو معتقدی که یارو بازنده هه دور افتخار بزند دور پارک که ای مردم ببینید چه التماسی می کند طرفم برای حرکت بعدی و من گذاشته امش سرکار و دست بمهره نمی شوم. خب از یک Asshole بعید نیست چنین استدلالی اما Idiot ها باور نمی کنند چنین حماقتی را!

4- البته که Asshole ها زیاد برنده می شوند تا موقع درمان مریضی شان. اما هنرشان فقط در مقابل Normal هاست و نه در مقابل Idiot ها که هوش لازم برای شکست خوردن را ندارند. یا...هو

غریب آشنا گفت...

من هم یکی‌ از خوانندگان قدیمی‌ ات هستم ، حقیقتا من هم از نوشته ات ضعف و عجز طرف غربی را برداشت کردم ، شاید تو خیلی‌ فنی مینویسی و ما نمی‌فهمیم هر چند که بهترین روش ، ساده‌ترین روش است و البته عاقلانه ترین. در مواجهه با افکار مخالف خیلی‌ زود عصبی میشوی و زیر میز بازی میزنی در حالیکه هر کسی‌ ممکن است اشتباه کند. اشتباه کردن که جرم نیست به قول معروف عذر بدتر از گناه نیاور. وقتی‌ که مینویسی و خود را در معرض نظر عموم قرار میدهی‌ بایستی طاقتت خیلی‌ بیشتر از این حرفها باشد . من خودم شاید از همان روزهای اول سیرک مشتری بوده‌ام اینجا، خیلی‌ از نظراتت برایم درس زندگی‌ شده با خیلی‌ از آنها هم سخت مخالف بوده و از ذهنم کنار گذاشته‌ام . اصلا مشخصه ذهن پویا همین است که هیچ حرفی‌ را بی‌ دلیل قبول نکنی‌ والا اینکه میشود همان تعلیمات آخوندی که فکر نکن و فقط قبول کن ! کلماتی مثل Asshole از ذهن تو بعید است تیمسار ، یعنی‌ من اینجوری فکر می‌کنم، شاید هم کمی‌ خسته هستی‌ ، نمیدانم.

ناشناس گفت...

یارمحمدخان کرمانشاهی
توضیحات دلقک بسیار جامع و مانع بود و چه بسا بتوان آن را منشور اخلاقی! سیرک دانست در ضمن یارمحمدخان کرنانشاهی از سران فعال مشروطه در کرمانشاه بوده . ممنون از شفاف سازی و ببخشید اگر به زحمت افتادی. من که حوصله خواندن تحلیل های صد من یه غاز سایتها و وبلاگ های رنگارنگ و با غرض و مرض را ندارم و اولین و آخرین جایی که می آیم و میروم همین سیرک رنگارنگ و سحرانگیز شماست.

Dalghak.Irani گفت...

غریب آشنای عزیز. خیلی سپاسگزار از لطف حضرت عالی نسبت به خودم. درست می فرمائید که چنین کلمه ای از ذهن من دور از ذهن است چون تاکنون نشانه هایش را بروز نداده بودم. اما کم لطفی شما آنجاست که آن واژه را بمن نسبت می دهی. در حالیکه Asshole را موجودی می گوید که قبلاً Idiot نام گذاری شده است. و مسلم است که هر Idiotی ملزم به استفاده از همۀ واژگان بسیار محدود ذهن عقب مانده اش باشد در دفاع از حق موجودیت خودش! ضمن اینکه این هم یک گزارۀ مدرسه ایست در اینجا که: "نه پیامبر و نه فیلسوف و نه مصلح و نه صالح از جرجیس گرفته تا محمد و از دیوژن گرفته تا افلاطون و از گاندی گرفته تا ماندلا و از مادرترزا گرفته تا دکتر شوایتزر همۀ عمرشان و همۀ دقایق شان بر مدار تساهل و تسامح نگذشته است و آدم های معمولی هم بوده اند در خیلی از اوقات سپری کرده شان؛ و نشان داه اند که باید یک جایی ایستاد حتی بخشونت. نه برای فقط دفاع از خودخواهی ذاتی و اعتبار شخصی بلکه بیشتر به این جهت هم که هم مخاطب خاص بداند و هم مخاطب عام درس بگیرد که انسان بماهو انسان فقط وقتی کامل است که همۀ واکنش هایش طبیعی موجودیت انسان بودنش باشد مثل مهربانی . مثل خشم. مثل عشق. مثل نفرت. مثل جنگ. مثل صلح. مثل عصیان. مثل ارامش. مثل هجوم. مثل دفاع. مثل عقب نشینی. مثل تعقیب تا انتها. و. و. و. و. و بی نهایت واو دیگر. قرار نیست کسی تسلیم ناکسی شود. حتی Idiot ها. مرسی که اینقدر مرا مبرا می دانستی که نیستم. و چه خوب. چون اگر این داوری شما همه گیر بود من آدرس عوضی داده بودم تا کنون و باید از حضار عذرخاهی کنم راجع به معمولی بودنم. و سفارش کنم که خودشان باشند همیشه و انسان: بدون یک صفت اضافۀ خوب و بدون یک صفت بد کم. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

و منتج به این گزارۀ کلیدی و درس آموز:

"هیچگاه و هیچوقت در موقعیتی قرار نگیرید که همه بتوانند دستمالی تان کنند و بی ارزش. بلکه فاصله تان را طوری تنظیم کنید که آنانی که در انتظار دستمالی کردنتان هستند امکان دسترسی به شما را نداشته باشند". یا...هو

آرسین گفت...

تیمسار گرامی،

اول متاسفم که مانند کشتی گیرانی که در لحظه ضربه فنی، زورشان نمی رسد و از شدت خشم، گوش طرف را گاز می گیرند، به زعم خودت گاز گرفته ای!

دوم تمام پیشینه جمهوری اسلامی پراست از این دورهای افتخار دور پارک لاله! از روز تسخیر سفارت امریکا تا همین وقت کشی شطرنج هسته ای. حالا تو وارونه و نوآور میبینی، بحث دیگریست..!

سوم، از روز تحریم هسته ای تا امروز هر روز یک قدم غرب جلوتر آمده و تحریم هایش برخلاف ادعای سخنگوی وزارت خارجه ایران جدیدتر و کشنده تر شده. بعد از بیش از 10 سال وقت کشی ایران و بارها شنیدن خاطرات جبهه جلیلی در میز مذاکره هسته ای، این بار غرب طوری بازی را چیده که وقت کشی ایران، حلقه فشار را برگردن خودش تنگ تر می کند. و طرف غربی میتواند با استفاده از اتوپایلوت، به صرف قهوه اش برسد. پس در دنیای مذاکره امروز هم از نظر "الزام" و هم از نظر "فوریت" ایران بشدت محتاج تر به فرجام است تا غرب. با بزرگترین نشانه اینکه این بار مذاکرات را به 7 ماه-تاکید میکنم هفت ماه نه 3 ماه- بعد حواله دادند و قیمت نفت را کم کردند در حد تیم ملی! (حالا من هرکاری کنم شما تصمیم گرفته ای کدو را نبینی!)

حقا که درست گفتی! فقط یک idiot می تواند تصور کند که طرف اول توافق را به 7 ماه بعد پاس می دهد و بعد از 1 ماه یکهو یادش می آید که اشتباه کرده و می آید منت کشی برای تسریع توافق و نه تنها بر این اساس یک تحلیل غرا می نویسد، که بلکه هرچه مردم داد می زنند که اشتباه است، بجای فهم مطلب، بیشتر حرص می خورد و...!!

چهارم، بعد از تحریر چون یادم افتاد سواد سرچ نداری، گفتم که اگر نکته ای برایت جا نیوفتاد بگو تا خودم همینجا بنویسم که حیران نشوی!

پنجم، با توجه به اینکه نظارت استصوابی بر انتشار کامنت ها داری، می توانی بعد از خواندن کامنت های من آنها را سانسور کنی تا اولا اینطور عصبانی نشوی و ثانیا با "یک" کامنت -استخواندار- پاشنه سیرکت از جا کنده نشود! (دومین کامنت جواب اتهاماتت بود)

تا امروز هم که بارها گفته ام بازهم تکرار می کنم که اگر با حضور من –در کامنتدان- مشکل داری، بگو تا نیایم. تا هنوز چیزی نگفته ای، و سکوتت را به علامت رضا تعبیر کرده ام و می کنم. چرا که هم نمی خواهم قاتل یک دلقک بی نام باشم و هم علاقه ای ندارم که همه متوجه عصبانیت و چهره دلقک از پشت صورتک بشوند. اهل خودسانسوری هم نیستم.

موفق باشید

آرسین گفت...

ماکسیموس دسیموس مریدیوس عزیز،

حتما احتمال توافق پیش از مهلت هم وجود دارد، چرا که سال مالی ایران در وسط ماجراست و تاثیر این 7 ماه فشار و تحریم، برای ایران به اندازه 2 سال است. مذاکرات ظریف و بعد تسریع مباحث فنی این نشان را می تواند داشته باشد، اما تنها به شرط کوتاه آمدن مطلق ایران، غربی ها حاضر به چنین ریسکی می شوند. غربی که امروز در گوشه ذهنش حوادث پاریس و حرف های نتانیاهو هم هست.

متاسفانه اوباما هم اخیرا حرفی زده که تکلیف را مشخص کرده، -خطاب به کنگره- گفته این مذاکرات را مختل نکنید، وگرنه خودتان مسئول هزینه و تبعات "جنگ" خواهید بود. (نه "جنگ احتمالی"). حضور و تمرینات جنگی نظامیان امریکا به بهانه داعش در خلیج فارس هم که اظهر من الشمس است.

خدا گفت...

جنگل بی شیرو ، یه گله کفتار پیرو، مرد بی کیرو ، کمان بی تیر ،

Dalghak.Irani گفت...

آرسین عزیز
در نتیجه گیری اختلافی نیست. اختلاف بر سر توصیف صحنه است. من مسئولیت دارم در مورد جوانان که به تاکتیک سعدی عمل نکنم. و الا جز دوستی شما جوانان افتخاری ندارم. ببین کلاهی که توی پست قبلی چرخاندی برایم چقدر تویش جمع شده! یا...هو

ناشناس گفت...

دلقك عزيز،
يك دفعه موضوع را گفتى و عده اى گرفتند و عده اى نگرفتند و يا كامل نخواندند، وقتى دو بار و سه بار همان را گفتى يا هنوز نفهميدند و يا فهميدند و خودشان را زدند به نفهميدن ، متاسفانه در بلاد ايران انقدر خود بزرگ بينى رواج پيدا كرده كه زورشان ميايد بگويند ما مخالف حرفتيم يا موضوع را نگرفتيم بلكه حتما با دليل برهان بايد ثابت كنند كه اشكال از توست و بلد نيستى بگويى و مى شود داستان همان شطرنج بازى كه با دو پياده دوره بيفتد و سرو صدا راه بيندازد . كه به واقع تعريف اين آدم همان asshole است كه گفتى.
حالا دلقك آمده گقته من هفته اى يك بار برنامه مفت و مجانى سيرك را راه ميندازم و همگى مى توانيد با بليط رايگان وارد شويد ، از تماشاچى قديمى گرفته تا جديد . البته تماشاچى قديم بودن هم مزيتى نيست و ارجحيتى بوجود نمى آورد.
واقعا دلقك هم حق دارد احساس كند idiot است كه در طول برنامه بايد سه بار يك برنامه را تكرار كند تا شايد يك عده asshole كه مفتى مى آيند و مى روند دست از هياهو و بافتن آسمان ريسمان بردارند. دلقك جان نه تنها تو خسته شدى ، ما هم خسته شديم از شنيدن خود بزرگ پندارى آدمهاى اين چنينى چه در دنياى مجازى و چه دردنياى واقعى. جالب اينكه براى ابراز نظر منت هم مى گذارند. براى دفعه چندم بايد گفت، اگر انقدر در نظراتتان محكميد و احساس مى كنيد كه حرفى براى گفتن داريد چرا منتظريد ، يك وبلاگى و يا صفحه فيسبوكى راه بيندازيد و برنامه تماشايى خودتان را راه بيندازيد و مطمئن باشيد كه دلقك از همينجا اجازه تبليغ هم مى دهد. لازم نيست انقدر برنامه هاى دلقك وارو ! را نگاه كنيد و در كامنت دانى وبلاگ خودتان را راه بيندازيد . يا مثل بقيه بنشينيد و گوش كنيد ودو خط كامنت بدهيد يا برويد دنبالبرنامه خودتان، دلقك به چه زبانى بگويد حوصله تان را ندارد . بگذاريد ما نادانان وساده دلان با سيرك خودمان و دلقك مان وارونه ببينيم و با برنامه جمعه هاى سيرك خوش باشيم!!
ارادتمند ، افشين قديم

ناشناس گفت...

دلقک همیشه گاهی یه مقدار از احساساتت رو هم چاشنی آش تحلیل هات می کنی همینه که نوشته هات رو اکثر اوقات خوندنی می کنه بعضی وقتا غذات شور میشه گاهی تند میشه...
همین تفاوت و خلاقیت و امضای دلقکه روی نوشته هاش...
همینه که ما رو مطمئن میکنه که تو واقعی هستی مزدور نیستی واسه پول نمی نویسی مامور یا جاسوس نیستی...
چون با احساس آش می پزی گاهی خوانندگانی که نپسندیدند گله می کنند تو هم ناراحت میشی...
به هر حال همه رو نمیشه راضی نگه داشت ولی جالبیش اینجاست که باز سعی می کنی نظر این خوانندگان رو هم به نحوی جلب کنی و راضی شون کنی...
خلاصه که ما خواننده وبلاگتیم گاهی نقدت می کنیم گاهی هم حق داریم نظرمونو درباره ی تحلیل های اشتباهت بگیم تحلیل اشتباه هم کم نداری هر چند نظرات متفاوته...
راستی درباره عکس این پست یه خورده توضیح بده الان این بانو خودش یه تابلوی هنریه زیباست من که نمی تونم چشم ازش بردارم و به اون یکی تابلو نگاه کنم!...بیشتر از این کارا بکن! مشخصه که خوش سلیقه ای در این زمینه...
یه تذکر دیگه هم اینکه کم کم وبلاگت داره توجه ها رو جلب می کنه و از این به بعد احتمال زیادی داره که هدف حملات سایبری قرار بگیره ایمیل های مشکوک با متن ظاهرا دوستانه دریافت کنی که ازت میخوان باهاشون درباره موضوعی بحث کنی...پس حتمن حواست باشه یک بکاپ از وبلاگ داشته باشه و هیچ ردپایی از خودت در اینترنت غیر از این وبلاگ باقی نذار...

وندتا

Dalghak.Irani گفت...

ناراحت نباش افشین جان. آرسین جوان خوب و بسیار تحصیلکرده و با هوش و علاقه مند و دنبال بهروزی جامعه اش است. منتها مشکلش این است که بهردلیل زیاده از حد خودخواه و در حد قابل نشان دادنی نمک نشناس است و مهمتر اینکه از نظر فکری یک فاشیست است. و من مطمئنم که با همۀ معلمانش از مقطع دبستان تا دکترا - محتمل - همین چالش ها و پرسش ها و یادگیری ها و زدن زیر همۀ حرمت ها را داشته و با هیچکدام شان ارتباط انسانی پایدار نگاه نداشته. اما من معلم زندگی او هم هستم و نمی توانم در این وضعیت رو به وخامت اخلاقی رهایش کنم و بگویم برو برای خودت. او بالاخره یاد خواهد گرفت که مشکلات رفتاری نگاه از بالا دارد به اطرافش و این اگر هم تاکنون دردسر درست نکرده بعد از این او را بشدت تهدید می کند. البته نمی خواستم به این صراحت حرف بزنم و فکر می کردم که باید با قبض و بسط رفتارم بالاخره او را متوجه رفتار فاشیستی اغلب ناخودآکاهش خواهم کرد. اما حالا که شما هم کامنت دادی و من هم دارم از تأثیر پذیری مثبت این جوان از رفتارم نا امید می شوم. موضوع را مستقیم گفتم. به این امید که صداقتم باعث جلوگیری از برداشت منفی او از اظهاراتم و پز دفاع جاهلانه گرفتن بشود. یا...هو

ناشناس گفت...

راستی دلقک جان انواع دیگری از تحلیل ها هم که فعلا در وبلاگت کم ازشون هست و اتفاقا اونایی هم که هست از بهترین تحلیل هات هست و اون هم تحلیل های آینده نگرانه هست. پیش بینی آینده ی نسبتا دور. الان اکثر وضعیت موجود و رفتارها و معناهای طرفین سیاست رو تحلیل می کنی و گاهی هم رفتارشون رو حداکثر در چند هفته یا چند ماه آینده پیش بینی می کنی...تحلیل های استراتژیک کم داری...یه آدمی بود در اینترنت به نام آقای شهیر ثالث قبلا وبلاگی داشت با تحلیل های استراتژیک و آینده نگرانه فوق العاده حتمن اسمش رو سرچ کن...الان هنوز هم برخی مقالاتش در فورومی به نام انجمن ایران-آمریکا پیدا میشه...
یک سوال مهم درباره مذاکرات هسته ای در ذهن من خواننده هست و جوابی براش نیست اینه که در صورت شکست یا موفقیت مذاکرات وضعیت سیاسی-اجتماعی و اقتصادی ایران در 2-3 سال آینده چه تغییری می کنه...

وندتا

Dalghak.Irani گفت...

خیلی ممنون از همه و تأکید براینکه اینجا متعلق به همۀ شماست و من فقط سیرک گردانش هستم و ادعایی ندارم. انگشت کلیک همه هم مبارک و گرمابخش است و جز این باشد رونق خانه رنگ برنگی اش را وامی گذارد و چقدر دنیای سیاه و سفید زشت و ترسناک است برعکس عکس های سیاه و سفید که هنوز دلپذیرترین است برای من. در مورد تذکرات وندتا هم ممنون سعی می کنم اگر نظری برای پیش بینی آینده داشتم بنویسم و حملۀ سایبری هم نه گمانم چون چند روز پیش دوستی می گفت بدون فیلترشکن هم توانسته وبلاگ را ببیند. اما احتیاط شرط عقل است و ممنون. این آخرین کامنت من هم خواهد بود زیر این پست چون وقت ندارم و وقتی وارد می شوم خارج شدنم مشکل می شود. البته بجز یک آخرین کامنت مختصر در صورتیکه آرسین عزیز حاشا کند نظرم را نسبت بخودش. زیرا من با تکیه بر تجربه ام و کار معلمی طولانی ام با جوانان تحلیل رفتار می کنم. و اگر ایشان مدعی شود که برخلاف نظر من مشکل عمده ای از نظر تنظیم روابطش با اطرافیانش در دنیای واقعی ندارد من به او اعتماد دارم و عذرخواهی خواهم کرد و داوریم را پس خواهم گرفت. یا...هو

ناشناس گفت...

افشین قدیم

بر سر در این وبلاگ نوشته نشده است که فقط نظرات موافق و تمجیدی خود را درج فرمایید! اگر دلقک از نظری خوشش نمی اید خیلی راحت می تواند آن را منتشر نکند.ولی توصیه نمی شود. یعنی یک مقدار دلقک زیاد واکنش نشان می دهد و قصد دارد تا پاسخ هر کسی را بدهد و بخصوص آنکه در موارد بحث انگیزی پا می گذارد و قصد دفاع از استدلالی سست را می کند که دیگر واویلاست! خوشبختانه کسی در اینجا عقده وبلاگ و سایت ندارد چرا که راحت ترین کار زدن یک وبلاگ است . در اینجا وبلاگ نویسان قدری حضور می یابند که صفای سیرک هم در کامنت دانی آن است. که اگر توصیه شما برای گرفتن پاسپورت هایشان و رفتن از وبلاگ را گوش کنند سیرک دیگر آن رونق سابق را نخواهد داشت. خیلی ها اینجا برای خواندن کامنت ها و دیدن میزگرد تشکیل شده برای یک موضوع می آیند. دلقک مطلبی را درست و یا غلط چاق می کند و پایه بحث باز می شود. الحق و الانصاف نوع بحثی هم که در می گیرد بسیار مودبانه و منطقی و سرشار از استدلال است. در نهایت خواننده یک ایده نهایی از مجموع نوشته دلقک و کامنت گذاران می گیرد بدون اینکه این ایده متعلق به کسی باشد. شما بجای اینکه از این افراد گمنام تشکر کنی که پا بپای دلقک مطلبش را با استدلال غنی تر می کنند اشتباهاتش را گوشزد و نقاط قوت کلامش را تقویت می کنند آنها را به اخراج تهدید می کنی؟! فاشیسم دقیقا از همین جا آغاز می شود.من حرفی را می زنم و تو حق نداری جواب مرا حتی با استدلال و احترام بدهی! های هیتلر! دوچ_______ه!
این وبلاگ بدون کامنت , آش رشته بدون نخود و لوبیا است و همه اش کشک خواهد شد! تا زمانی که دکمه نظرات فعال است. حق خواننده است که جواب بدهد و حق مسلم دلقک است که منتشر نکند و از این بابت به او هیچ ایرادی نیست ولی در اینصورت نباید این توهم ایجاد شود که اینجا یک وبلاگ آزاد و محترم است.در این حالت یک نظر گاه شخصی بعلاوه تمجید و تعریف های دستچین شده خواهد بود. از دلقک بعید است که چنین کاری بکند.دکمه نظرات حق خواننده است و دکمه تایید نظرات حق دلقک و نخواندن ,حق مردم!

ماکسیموس دسیموس مریدیوس

Dalghak.Irani گفت...

لا اله الالله. ماکسیموس من اعتراضم بهمین است که سعی کنیم در بحث خود شخصی مان را تا آنجایی که ممکن است از میان برداریم و نظرمان را بر مبنای استدلال مورد نظرمان بنویسیم و قضاوت را هم به سایر رفقا وابگذاریم. اما جناب عالی در این کامنتی که نوشته ای و در حال شرح دادن عرف وبلاگ داری در دنیای مجازی هستی یکباره دچار خودپسندی ناشی از خود شیفتگی می شوی و بدون کمترین ارتباطی به مطلب اصلی یک لگد محکمی هم به باسن دلقک می زنی مثل:

"...بخصوص آنکه در موارد بحث انگیزی پا می گذارد و قصد دفاع از استدلالی سست را می کند که دیگر واویلاست!... " پایان نقل قول از کامنت شما.

اشاره به برخی دیگر از نیش های تحقیر و تخریبت نمی کنم. اما حمله بمن با هدف خود را طاووس علیین شده نمایاندن چه ارتباطی به مطلب مورد نظر شما داشته و دارد که نتوانسته ای خودت را از دست نیش زدن به مخالفت رها کنی. البته حضرت عالی تازه تشریف آورده اید و باید خدمت جنابعالی معروض بشوم که خوانندگان اینجا که روزانه در کسادترین حالت هیچگاه کمتر از هزار بازدید در روز نیست بسیاری شان فقط برای خواندن مطلب من می آیند و کامنت دانی - که معمولاً هم پررونق نبوده در روزهای شلوغ - در انحصار خوانندگان محدودی است. بهرحال انتظار دارم که سهم بسیار اساسی و تأثیر گذار و کلیدی من هم بعنوان نویسندۀ متن های اغلب بدیع و بالاتر از خیلی خوب و ثانیاً بعنوان مدیر و گردانندۀ اینجا و همینطور بعنوان آزاد ترین وبلاگ جدی در انتشار نظرات خوانندگان و احترام به آنان و جوابگویی در صورت لزوم ملاخور نشود و شما رونق اینجا را بنام دیروز امدۀ خودتان مصادره نکنید. من و قلمم نباشیم شما مطمئناً قادر به راه انداختن جایی برای اصلاح نوشته های سست و دادن ایده های درشت و از کشک در آوردن آش کشک دیگری عاجزید و بهتر است فروتن باشید و با وضو وارد شوید و عقب عقب خارج. تا قدمتان بر روی مژه هایم باشد همیشه. یا...هو

ناشناس گفت...

جناب تیمسار ، گاها نثر شما به نحو جالبی شیرین است ، گاهی از شدت عصبانیت به خود زنی بیشتر شبیه می شود تا دعوا با طرف صحبت ، ولی نثر دوست داشتنی است . به طرز جالبی بسیاری از تحلیل های شما درست در می آید و البته حتی بهترین تحلیل گران سیاسی با داشتن همه اطلاعات پشت پرده هم ، همیشه به هدف نمی زنند . یقینا اوباما برای تدوام حکومت دموکرات ها به این برگ برنده مذاکرات نیاز دارد ولی این برگ تنها وقتی کارساز است که اس باشد ، شاه و سرباز و دام به کار اوباما نمی اید .

ناشناس گفت...

دلقک فروتن!

1-اگر چه یکی دو هفته است اینجا می نویسم ولی خواننده قدیمی مطالب شما هستم از زمانی که یک یا دو کامنت بیشتر در وبلاگت نبود!
2- یک ناشناس بی هویت که بود و نبودش یکی است را متهم به خود شیفتگی می کنی؟ اصلا کسی او را می شناسد تا از این طرفه قبایی بخواهد بدوزد؟ در همین رابطه دقیقا می بینم که با بقیه هم همین رفتار پر از نخوت و تکبری که تازه گی ها بدان دچار شده ای داری؟ آرسین نمی دانم و نمی شناسمش ولی وبلاگش پر از مطالب خوب است نوشته هایی که از او می بینم بسیار متین و مستدل و با کنایه های بسیار شیرین است ولی تو به او می گویی اس هول!اصلا متوجه نمی شوم چرا یکنفر باید فقط بخاطر نقدی که بر نظرت نوشته است احمق خطاب شود. خود شیفته منم و یا شما؟!یک وبلاگ دیگر پر طرفدار بود که در مورد زنان مطلب می نوشت و بعد شروع کرد به تحقیر کامنت گذاران و در نتیجه روز بروز آب رفت!و حالا بجز یک مقدار الهی فدات شم چیز بدرد بخور دیگری نصیب خواننده نمی شود.
3- کجای حرفم گفتم من و هر جا گفته ام گفته ام کامنت گذاران! چرا که تازه وارد هستم در این مسجد مقدسی که ساخته ای.البته مثل اینکه چهار پنج سال وضوی همراه با طهارت بدهکارم!
4- افشین حق ندارد کسی را بصرف عقیده ای متفاوت تهدید به اخراج کند. همانگونه که گفتم دکمه نظرات مال خواننده است و کسی نمی تواند بگوید فشار نده!
5- منظورت را از نیش و کنایه متوجه نمی شوم؟ شما تا حد گفتن اس هول حق داری ولی دیگران حتی حق ندارند بگویند پایه استدلال برخی از تحلیل هایت سست است؟ و آن را نشانه توهین می پنداری؟ براستی خود شیفته چه کسی است؟
6- اتفاقا آدم بسیار مثبتی هستم و همواره هم طرفدارت بوده ام ولی نقد سخنانت حق خوانندگان است.
7- غره به این دکمه های کلیک شده نباش! دنبال سیاهی لشکر نباش! بازدید وبلاگ به معنای موافقت با مطالب آن نیست. در بسیاری از مواقع کنجکاوی است.
8- دوست دارم این بازدید ها حامل آموزش و پیامی برای مردم باشد . از مطالب بهتر و بازدید بیشتر خوشحال خواهیم شد!ارتقای فرهنگ مردم آرزوی ما است. اگر در این راه هستی خوش آمدی.

ماکسیموس دسیموس مریدیوس

ناشناس گفت...

با درود بر دلقک

1. تحلیل درستی بود غیر از بخش مربوط به احمدی نژاد که مشخص نیست دلقک به چه دلیل تا این اندازه به عامل بزرگترین فسادهای مالی تاریخ ایران علاقمند است. علاقه بیجای دلقک به احمدی نژاد در انتخابات هشتاد و هشت و بعد از آن موجب شد که او نتواند ابعاد جنبش سبز و وقوع تقلب کسترده در آن را درک کند و به تحلیل های طنزآمیزی از جمله تلاش برای قهرمان سازی از این موجود نفرت انگیز بپردازد. امید که این علاقه بیجا که بزرگترین رویکرد خطا در تحلیل تحلیل نویس برجسته ای مانند دلقک را رقم زده هرچه سریعتر خاتمه یابد و در ادامه موجب خطاهای دیگر نشود. این خطا البته در ابعاد کوچکتری در مطلب فعلی در قالب اهمیت دادن بیجا به احمدی نژاد در وقایع منطقه مجددا متجلی شده است.

2. کامنت توضیح اسهول و ایدیت در جواب آرسین بی ارزش ترین نوشته ای بود که تا کنون از دلقک خوانده ام. بحث متقابل دلقک و آرسین بیجاست و هر دو در حقیقت یک مطلب را می گویند و در حد عنب و انگور با یکدیگر اختلاف نظر دارند. آمریکا می داند که جمهوری اسلامی ایران را در موقعیت بدی گرفتار کرده و بشکن زنان می خواهد زودتر بله را از دهان ظریف بشنود و سریعتر بتواند به جشن و پایکوبی بپردازد.

پراگماتیست

Dalghak.Irani گفت...

ماکسیوس
خود شیفتگی مقوله ای جدا از خود جلوه گری است. خودشیفتگی مربوط به افراط در خود خواهی و مقبولیت در نزد خود انسان و ذهنی است برای حداکثر رضایت از خودش. اما خود جلوه گری مرحله ای پیشرفته تر است برای مقبولیت در نزد دیگری. البته خود شیفتگی کار آسانتری است و نیاز به زحمت و مداومت در دانش افزایی و زیبایی افزایی ندارد چون شخص جاهل هم می تواند بسیار خود شیفته باشد. اما اگر بخواهد جلوه گری هم بکند باید حداقلی از استانداردهای مورد توجه و تحسین دیگران - بسته به مورد از زیبایی یک خانم بگیر برای جلوه گری اندامی تا زیبایی یک اندیشمند برای جلوه گری ذهنی - را در خودش تقویت کند. شما کمتر از آرسین ولی کمی خطرناک شخصیت در معرض ضد اجتماعی شدن داری و اگر کسی جلویت را نگیرد بسرعت دچار توهم می شوی و خودت را معیار حق و باطل قرار می دهی. شما در آن کامنت داشتی گزارش می دادی که یک وبلاگ باید دارای چه ویژگی هایی باشد که مورد قبول خوانندگان قرار بگیرد. اما در وسطش شروع به تحقیر و تخفیف من کردی که از تحلیلت سرچشمه گرفته بود - در کامنت دیگری آورده بودی و من هم پاسخ داده بودم - منظورم این بود که نباید وسط یک گزارش نظر تحلیلی گزارشگر هم چپانده شود. چون گزارش باید عین واقعه باشد در حالی که تحلیل نظر شخص تحلیلگر است و می تواند متفاوت باشد و فرم یکسانی برای همه ندارد. البته من هم در معرض همۀ این آفت ها هستم و باید مرتب خودم را چک کنم و دچار خودشیفتگی و خود جلوه گری بی منطق و ناداشته نشوم. در قدمت شما در اینجا هنوز متقاعد نیستم چون شناخت عمیقی از من نداری و حتی متن های مرا درست نمی خوانی. القصه همۀ تلاشم این بود و است که بشما بگویم ورود به عرصه های عمومی آدابی دارد که بدون رعایت آن ها کامیاب نمی شویم. اولین این آداب ادب قدرشناسی و سپاسگزاری است. بدیهی می دانم که شما توان و جربزۀ درست کردن یک محل عقاید برای خودتان را ندارید و از وبلاگ من بعنوان سفرۀ آماده ای که مورد توجه هم است برای تشفی "من هم تحلیلگرم"تان بهره برداری می کنید و البته این اغلب کامنت گذاران تحلیلی و نظر دهندگان مستوفا و مفصل را هم شامل می شود و عیبی هم ندارد. اما - و این اما مهم است - حتماً باید ورود و خروجتان با کرنش در مقابل صاحب خانه باشد و الا حرمت ها از بین می رود و جامعه فرومی پاشد. این مورد کمترین ارتباطی با موافق یا مخالف بودن نظر شما با من ندارد. من و بسیاری از بچه های مدرن و مذهبی در وبلاگ آهستان کامنت می گذاریم. اما هیچگاه یادمان نمی رود که در هر بزنگاه ممکنی از امید حسینی صاحب وبلاگ که یک حزب اللهی افراطی بوده و الان معتدل شده تشکر نکنیم بخاطر فضایی که برای ما تدارک دیده برای بحث با یکدیگر و هنگام مخاطب قرار دادن خودش در بحث ها جایگاه صاحب خانگی اش را رعایت نکنیم.
الان خواننده ها می گویند که چه حوصله ای دارد دلقک سر پیری و چقدر توضیح می دهد. آنان راست می گویند اما دلم تنگ می شود اگر ببینم شمای نوعی در همین چند کامنت اول دارد راهش کج می شود بسمت خود مرجع پنداری. در ضمن خوش آمدی تعارف مناسبی از سوی مهمان به صاحب خانه نیست. اما تو همیشه خوش آمدی و شخص مرا به صلابه هم بکشی اعتراضی ندارم مگر اینکه راهت را عوضی تشخیص بدهم. من یک دلقکم دوست عزیز. از دلقک حقیرتر هم مگر هست که من خودم را بنامم. پس چه جای نگرانی. یا...هو

ناشناس گفت...

حرف دلقک که خیلی واضحه....چرا بعضیا توجه نمیکنن....دلقک خامنه ای رو با توجه به اطلاعاتی که راجبه خود خامنه ای داره تحلیل میکنه و فعل و انفعالات آینش رو پیش بینی میکنه ولی ی عده از دوستان خامنه ای رو با فلسفه و منطق دقیق تحلیل میکنن....انگار متوجه نیستن که برا تحلیل رفتار و شخصیت خامنه ای باید منطق رو کنار گذاشت و بر اساس تجربه هایی که از گذشته آیت الله داری دست به تحلیل و بررسی بزنی....حرفای آرسین درسته ولی در صورتی که حکومت و خامنه ای هم ی حکومت و حاکم معمول باشن و از ی شیوه معمولی پیروی کنن....دلقک اساس تحلیلش رو گذاشته روی حماقت و لجبازی خامنه ای نه منطق و عقلانیتی که شما از ی حاکم معمولی انتظار دارین

ناشناس گفت...

سه متر روده درازی کرده بودم که به بعضیا بگم خیلی از مرحله پرتین و اساسا حرف دلقک رو متوجه نمیشین.....ولی فک کنم نرسید دستتون.....خلاصه حرفم اینه که هرکس میخواد حرفای دلقک رو بفهمه اول باید پیگیر نوشته های دلقک باشه تا بتونه دیدی که دلقک به حکومت و آیت الله داره رو درک کنه ....وگرنه منکه سواد چندانی ندارم هم فهمیدم چرا دلقک همچین تحلیلی کرده و چرا آینده رو اینجوری دیده....دلیلش روشنه....حماقت و بلاهت حاکمیت جمهوری اسلامی که این حماقت و بلاهت در نوع خودش بی نذیره....باید عینک دلقک رو بزنین رو چشماتون تا متوجه عمق تیزبینی دلقک بشین...
و هزاران بار به دلقک حق میدم که هم کفری شده باشه هم ناامید چون اینجور که معلومه بعضیا تو این چندسال نتونستن نوع نگاه دلقک به مسائل رو متوجه بشن...هنوز متوجه این حرف دلقک نشدن که حکومت جمهوری اسلامی شترگاوپلنگیه....پدر جان من متوجه نوع نگاهتون شدم البته هنوز فقط میتونم تحلیلهاتون رو بخونم و درکشون کنم و به اون حدی نرسیدم که بتونم نقد کنم......

دستبوس شما کارگر ساختمانی

ناشناس گفت...

ماكسيموس، كسى تهديد به اخراج نشده، بلكه تشويق به فروتنى شده. لطفأ مغلطه نكنيد و از خودتان جلو نزنيد. دكمه اخراج وجود ندارد كه كسى بتواند كسى را تهديد كند. ريش و قيچى هم دست دلقك است.
بعد از خواندن تعداد زيادى كامنت يكسان و يكنواخت متوجه شديم كه عده اى بسيار بارشان است !!! و مدعى اند كه دلقك معلق مى زند و غيره، به همين دليل ب طور كلى توصيه كردم كه بروند جاى ديگر هم اظهار فضل كنند و كامنت دانى سيرك را با وبلاگ خصوصى اشتباه نگيرند، حالا اگر اين از نظر شما فاشيسم است بايد بگويم به اندازه اى نگاه مان با هم تفاوت دارد كه واقعا بايد به دلقك تبريك گفت كه اينچنين حوصله و همت روشنگرى دارد ،
افشين قديم

ناشناس گفت...

دلقک دوستت دارم و خیلی هم دوستت دارم. اتفاقا اگر آشنایی با شخصیتت نداشتم اینجا پیدایم نمی شد. آدم صد در صدی نیستی ولی برای من 50+1 یعنی خیلی خوب .شما که روی هم رفته 90 درصد هستی از نظر شخصی من.
سقراط گفته بود من افلاطون را دوست دارم ولی حقیقت را بیشتر!! این مواجه سقراط با افلاطون است. دلقک را دوست دارم ولی ایران را بیشتر! ایران را دوست دارم ولی نوع بشر را بیشتر! نوع بشر را دوست دارم ولی حقیقت و هستی را بیشتر!
شاید اشتباه از من بوده است که در طریقه نقد کردن مراعات ظرفیت افراد را بحساب نیاورده ام بنوبه خود سعی خواهم کرد دو پهلو تر و مبهم تر اگر چیزی به نظرم رسید بنویسم.دوری و دوستی!
در باب خود شیفتگی به نکته خوبی اشاره کردید. در روانشناسی رفتار متعادل را توصیه می کنند .نه خود کم بینی و نه خود بینی افراطی . پرداختن به خود خوب نیست ولی چه می شود کرد که ما هم بشریم.نمی توان شما و من و یا دیگری را ملامت کرد که چرا بخود پرداخته ایم ولی بهتر است متوجه باشیم که خود بینی دارای بهایی است نسبتا سنگین همانگونه که خود کم بینی.برای همین هم مولوی می گوید آنکس که از تو تعریف می کند زهر بجان تو می ریزد. نا خودآگاه تو را برده خود کند با شیرینی.این یک انتخاب است و برای هر انسانی مشروع ولی بها هم دارد.اصفهانی ها می گویند: خر را بار می کشد و مرد را باریکلا!!
در باب خود مرجع پنداری نیز همینطور . دکارت گفته بود : هیچ چیزی را خدا مثل عقل خوب قسمت نکرده است! چون همه فکر می کنند بیشتر از بقیه دارند!! این تا اندازه زیادی طبیعی است. به انسان قدرت اراده و اتکا به نفس می دهد ولی از آنطرف هم می تواند مهلکه هایی را برای آدم تدارک ببیند.این یک هنر است که انسان بین خود و جهان خارج بازی کند.هر موقع احساس افسردگی کرد بر میزان گاز خودبینی بیافزاید و خود را تشویق کند و افتخارات خود را بیاد آورد و هر موقع دید که سرعتش بالاتر از محدوده رفت و بقیه را اس هول دید ! بر ترمز بکوبد.
روشنفکر مونولوگ آدم خیلی خطرناکی است.او بازخورد های افکار خود را در اجتماع نمی بیند پس بر سرعت خود می افزاید.دکتر شریعتی نمونه بارز چنین روشنفکری بود. رمانی که او بر طبل مذهب می کوبید اگر به امثال کسروی ها اجازه داده بودند تا او را نقد کنند و یک ترمز طبیعی برای افکارش بسازند مسلما کار مردم ایران به اینجا نمی کشید. برای همین هم به میز گرد روشنفکران بیشتر علاقه مندم تا روشنفکران تک گو.آنهامدام افکار و نظرات هم را پالایش می کنند و این برای خود آنها هم بهتر است.خودی می سازد برای آنان ملس!
قبلا بخاطر زحمتی که کشیده اید نهایت سپاسگذاری را دارم. سایه شما بر سر بچه های این وبلاگ مستدام باشد.

ماکسیموس دسیموس مریدیوس

آرسین گفت...

تیمسار گرامی،
دوستان عزیز،

اول، پوزش می طلبم که به علت مشغله، در بحث –که قسمتی از آن شده ام- دیر شرکت می کنم.

دوم، خلاصه خدمت دلقک عرض کنم که اگر تمام اتهامات شما را بتوانم ذره ای در وجودم پیدا کنم و بپذیرم، (غیرقابل انکار است، مقداری خودخواهی یا فاشیسم یا... در وجود هرکس، و ترازویی هم وجود ندارد برای اندازه گیری و سنجش این میزان. و اساسا قابل بحث نیست. چه بسا شما هم از نظر من بسیار دیکتاتور و خود رای باشید -غیر قابل اثبات یا رد-) اما اتهام نمک ناشناسی را نمی توانم، بگذرم و قویا آن را رد می کنم. خوشحال خواهم شد که هرکجا هم که دیده اید و سوء برداشت پیش آمده رفع کنم. برای رفع اکثر سوتفاهم ها لازم است بیشتر توضیح دهم که: برخلاف پیش بینی شما اکثریت قریب به اتفاق دوستان قدیمی ام همچنان همراه هستند (گرچه شاید مقطعی دلخور شده باشند!) و این به واسطه اخلاق و ذات مطایبه گویم است که موجب انبساط خاطر اطرافیان می شود. و بدلیل آنکه اینجا قالب کلمات از بارعاطفی تهی هستند، برداشت از مطالب کنایی و طنز بسیار به حالت روحی خواننده بستگی دارد. ممکن است کژتابی بوجود آمده باشد.

تنها توصیه ای که می توانم بکنم آن است که همیشه در هنگام خواندن کامنت های من چهره ای خندان را در ذهنتان مجسم کنید!

سوم، انتظار نداشتم که مطلب طنز قبل و کامنت طنز قبل را اولا جدی بگیرید و ثانیا با خود به اینجا بیاورید! ناسلامتی شما دلقکید و هر برنامه باید با تشویق و خنده حضار تمام شود. یعنی تمام شود!

چهارم، علیرغم علاقه ام به مشارکت در بحث ها بدلیل اینرسی نوشتن، تنها وقتی می نویسم که مخالفتی را ابراز میکنم و یا موارد خاص باشد –دنبال کنندگان می دانند!- این به معنی همسویی نظرات یا در بدترین حالت شک به تمامی مطالب گفته شده است. مثلا قسمت دوم همین مقاله گرچه به نظر صحیح نمیرسد اما خودش نقطه نظریست و قابل بررسی.

پنجم، نظر ماکسیموس دسیموس مریدیوس را با اندکی رقت قبول دارم و نقدی می دانم بر دلقک که تحمل نمی شود و با تبختر رد می شود.

آخر، خطاب به افشین قدیم حرفی ندارم، چراکه از هرکس به اندازه ظرف فهم و شعورش می شود انتظار داشت و برای گردکان بر گنبد، بیشتر گفتن، نتیجه اش کمتر شنیدن و کسالت است.
از میان دهها وبلاگ اگر اینجا هستم و با حوصله کامنتی می گذارم، بجز قلم نگارنده بدلیل آن است که در خانه کس است. ضمن آنکه بنا به فرصت و وظیفه، محلی برای گفتن حرفهای "لازم به ذکر" وجود دارد و اینجا صرفا محل تبادل نظری با دلقک و دوستان سیرک نشین است. به عنوان مثال همین بخش مورد بحث را یک ماه پیش نگاشته ام با صحت همین امروز و مورد توجه بسیاری از خوانندگان...
بگذریم،

در پایان جهت تنویر افکار عمومی! لازم به ذکر است:
خوشحال خواهم شد در رتبه اول دلقک و بعد سایر دوستان اگر نکته ای می دانند یا می خواهند بگوید یا باعث رنجششان شده بگویند، قبل از فشارخون و عصبانیت و زبانم لال مشکلات دیگر! چرا که هیچکس کامل نیست و همین انتقادات بجا است که باعث پیشرفت و بهبود چه در سایز فردی و چه در سایز اجتماعی می شود. تا بحال به هیچ فردی توهین نکرده ام و نخواهم کرد و گرچه انتظار مشابه دارم، اما باعث رنجش نخواهد بود، چرا که اساسا اینجا محیطی مجازیست و چه بسا افراد بسیار محترمی اینجا با آیدی فیک عقده دل می گشایند و اسرارشان را برملا می کنند. جای گلایه نیست، زیرا این از شروط حضور در فضای مجازیست. همینطور تلاش می کنم که با شخصیتی ثابت و "دردسترس مجازی" در خدمت باشم که احیانا فضای هرگونه صحبت و نقد خصوصی هم محیا باشد. برخلاف نظر دلقک در مورد من، اگر نظرات طرف مقابل را موجه بیابم سریعا خواهم پذیرفت، حتی اگر اجرایش که معمولا با تغیر همراه است بسیار سخت باشد!
عذر خواهی می کنم که این کامنت اکثرا به توصیف خودم گذشت، اما لازم دیدم که برای دلقک بیشتر بشکافم که این سوتفاهم -کم کم تاریخی- رفع شود. امیدوارم.

شاد باشید.

عصبانی گفت...

http://www.enghelabe-eslami.com/component/content/article/19-didgagha/maghalat/12740-2015-01-19-01-40-04.html?Itemid=0

مصاحبه دکتر رنانی

ناشناس گفت...

ای بابا.ای بابا اینجا چه خبره؟! شما اخرش کار را بجایی رساندید که تیمسار عزیز عزیز تر از جان ما را ناراحت کرده اید. چند روزی نتوانستم به اینجا سر بزنم و اکنون امدم تا تفسیر تیمسار را از وقایع پیش امده بخوانم.نه تیمسار مدعی است که تحلیل هاش رد خور ندارند.و نه اینجا جای کل کل با تیمسار است. من هم اولش فکر کردم تیمسار به بیراه زده زوم که کردم متوجه شدم حرفا یکی است. ارسین جان و ماکسیموس جان فراموش می کنند که دولت امریکا به این توافق نیاز شدید دارد. او هم تحت فشار هست.از همه طرف. اما بقول تیمسار نه از روی ضعف. از این طرف هم حکومت شتر گاو پلنگ تا می چرخد می چرخانند. اما در حالت ضعف و استیصال. من متا سفانه یا خوشبختانه مغزم خیلی سیاسی نیست. امااوضاع این دو کشور به جایی رسیده که دیگر پیش بینی اوضاع خیلی سخت نیست.و چون در حد شاگرد مرشد هم نیستم خطاب به عزیز دلم ارسین خان باید بگویم که حضورش برای ما بسیار لازم و ضروری است.او بقول تیمسار بسیار با هوش و کتاب خوانده است.و نثرش از قدرت فوق العا ده ای برخوردار.بابا ما قبول داریم که تو هم از بزرگان ایرانی.ماکسیموس عزیز هم به همچنین. وجود او هم سیرک را رونق می بخشد . همچنان که افشین قدیم و دیگرانی که واقعا کم و بیش همه از بزرگان هستند. و فراموش نکنید که اینجا جای هر کسی نیست. و تمسار در اینجا مرشد همگان است و حق استادی اش محفوظ. من که مدت خیلی زیادی نیست که مشتری دایمی شده ام. از او بهره ها برده ام. می گویند یک لری ساعتی خریده بود. یکی از بچه ها پرسید بابا ساعت چند است. گفت مثلا 10. ده دقیقه بعد پسر دیگرش همین سئوال را کرد. دوباره 20 دقیقه بعد پسر دیگرش زمان را پرسید. لر ساده دل گفت هی پرس کنین..هی پرس کنین .. تا اخرش خرابش کنید.! حالا حکایت ارسین جان و ماکسیموس عزیز است. انقدر تکه پرانی کردید تا مرشداز کوره در رفت.! حالا دیگر قهر نکنید.بابا گور پدر انرژی هسته ای و پنج به اضافه 2 و توافق و کری و ....ما می خواهیم یک سیرک خوبی ببینیم.نه از نوع دلقک معلقش!!راستی جناب ماکسیموس دسیموس مریدیوس نمی دانم چرا این اسم مرا بیاد کتاب توپ مرواری هدایت می اندازد.

مانی

ناشناس گفت...

آرسين خان،
جلوى درب سيرك يك آينه است كه آدم را كوچك نشان مى دهد، براى اين است كه قبل از ورود به آن نگاهى بيندازيم و وارد شويم،
ادعاى قبلى دلقك در مورد شما صد در صد صادق است،
به من هم اگر انقدر بزرگيد و دانا به خيال خودتان حرفى را كه براى گفتن نداريد را نمى زديد ، بزرگى آن است كه نگوييد نه اينكه مدعى باشيد كه نمى گوييد..
اميدوارم كه وقتى بوى نوئى مدركهايى كه به ديوار زديد رفت ( مثل خيليهاى ما) بعد از چند سال كه بيشتر در زندگى و تاخت و تاز كرديد وقتى كه در آينه نگاه كرديد اندازه واقعى خودتان را ببينيد. ( البته اگر شانس داشته باشيد) از تمام كامنتهاى شما حتى اين آخرى كه سعى بر فروتنى داشتيد بوى غرور و تبختر و منم اين و منم آن. بلند مى شود. اگر هم سوادى داريد و دكترا و غيره ،بدانيد كه تنها در مملكتهاى جهان سوم مثل ايران است كه اينها ارزشند و بايد به ديگران از بالا نگاه كرد. ( اينرا مى دانم چون براى خودم و بسيارى از دوستانم سالها طول كشيد كه اين خصلت ناپسند را از خودمان دور كنيم)
خلاصه كلام دلقك اين است كه جوانى و هنوز اميدى هست.
من هم از اين به بعد در مورد تو سكوت مى كنم مىسپارمت به خودت و دلقك عزيز، اميدوارم كه راه انسانيت و فروتنى را هم ياد بگيرى و مدركش را به ديوار بكوبى.
موفق باشى.
افشين قديم.

Dalghak.Irani گفت...

آرسین عزیز. واقعاً ممنونم از این همه فروتنی ات. مطلقاً فکر نمی کردم که چنین آدم بزرگواری باشی. حتی فکر نمی کردم که صفات خوب و جوان و بسیار با سواد و باهوش و دکترایی را هم که بر همان حدس تحلیلی خودم بشما نسبت داده بودم با اینهمه گذشت و تواضع بپذیری. چون من که از شمای حقیقی شناخت ندارم و خیلی دو دل بودم موقع نوشتن که راجع به صفات ممدوحه کم از واقعیت نوشته باشم و باعث ناراحتی شما بشوم. اما در مورد سؤال درستی که فرموده ای در مورد مصداق نمک ناشناسی حق با شماست و من هیچ مصداق مشخصی نداشتم و ان را هم از حس تحلیلی خود نوشته بودم و گمان می کردم که با همۀ بزرگنمایی های مخالفان حکومت آخوندها در مورد بی هویتی جوانان نسبت به ارزش های ملی و جهانی هم (انسانی) مطلقاً دروغ است و جوانان ایران نه تنها در تکریم و فروتنی در مورد بزرگترهای جامعه شان اعم از معلم و پدر و مادر و استاد و پیرمرد سبزی فروش محل و پیر زن خدمتکار هفتگی و ... از سطح جهانی و کشورهای مدرن کم ندارند بلکه سنت های شرقی را هم پاس می دارند و به بزرگتر های ... ولش کن حالا که دیگر فهمیده ام اشتباه کرده ام فوت کردنش بی فایده است و باعث کدورت می شود. و چه اشتباهی بود ترا نفهمیدن و اینهمه اذیت هم خودم و هم حضرت عالی. البته جای بسی انبساط خاطرم شدکه شما فرموده اید که نگرانیم بی خود است و شما ابداً ناراحت نمی شوید و نشانی دقیق و قابل راستی آزمایی هم فرستاده ای تا کامنت های مبارک را همیشه با تجسم صورت خندان شما بخوانیم تا مطمئن شویم که شما واقعاً هم مهربان و هم مبادی آداب و هم فروتن و مهمتر از همه مثل گل محمدی - الهم صل الا محمد و آل محمد - خندان هستید.
البته موارد تشکر و قدردانیم زیاد بود اما بدلیل اینکه تعریف از شما آزارتان می دهد و فقط از جهت فروتنی برخی موارد را قبول می فرمائید همه را حذف کردم و اگر نبود همین راهنمایی برای چگونه خواندن کامنت های حضرت عالی مزاحمت فراهم نمی کردم.

اما مشکل چطور پدید آمد که مجبور شدم مجدداً تصدیع اوقات شریف بکنم:

Dalghak.Irani گفت...


ادامه از کامنت قبل...
اما مشکل چطور پدید آمد که مجبور شدم مجدداً تصدیع اوقات شریف بکنم: ببخشید دکتر اما بعد از اینکه فرمودید سرچ کردن را تمرین کنم و من اطاعت کردم تا مزاحم شما نشوم با این همه مشغله که فرموده اید دارید و فرموده بودید اگر سرچ نیاز داشتم بمن کمک می کنید. القصه از دیشب که راهنمای جدید را فرستادید تا همین یک ساعت پیش بغیر از مختصری خواب و خوراک و پیشاب بقیۀ مدت را می خندیدم و سرچ می کردم که یک نفر مصداق پیدا کنم برای تطبیق با شخصیت "خندان با حرف جدی و مهربان و بدون منظور و فقط مطایبه برای انبساط خاطر خواننده. خوشبختانه نتیجه درخشانتر از حد تصورم بود و در همان سرچ اولیه آقای زاکربرگ 199 صفحه لینک داد از آدرس مردان و زنان خندان اما جدی. شروع کردم به باز کردن یکی یکی لینک ها و هر چه جلوتر رفتم بر شدت خنده ام افزوده شد و چه روز پر انبساطی. دردسرتان ندهم که تا لینک 198 را بازکردم و فقط یک مرد پشت صحنه بود بنام محمود احمدی نژاد: احمدی نژاد با مرتضی حیدری. احمدی نزاد در سی ان ان. احمدی نژاد در وبلاهای 1000 متری برای همۀ ایرانیان. احمدی نژاد در حال تأمین دو و نیم میلیون شغل برای جوانان. احمدی نژاد در سازمان ملل. احمدی نژاد در روشنفکران بزغاله اند. احمدی نژاد در ممه را لولو برد. احمدی نژاد در هالۀ نور. احمدی نژاد در قطع نامه تان پاره شود. احمدی نژاد در این پول امام زمان است و ... تا اینکه بالاخره در لینک آخر صفحۀ 199 حضرت مستطاب ایدی امین ریاست جمهور محترم و اسبق اوگاندا بعنوان چهره های خندان پشت حرف های جدی معرفی شدند. البته من مطمئن بودم که الگوی شما ایدی امین نبوده زیرا محتمل در آنموقع شما بدنیا هم نیامده بودید. و حاشا از اینکه الگوی خندان ولی جدی شما از احمدی نژاد گرته برداشته باشد؛ بنابراین و متدسفانه با این معما باقی ماندم که چگونه باید این معجون را بیابم و بکار ببندم تا هم از خودبینی انتسابی از سوی ماکسیدوس راحت بشوم و هم دیگر خوانندگان را آزار ندهم. و چون عقلم بجایی نرسید گفتم از خود شما بپرسم. حالا سؤال من از شما این است:
آیا خود شما بغیر از ریاست محترم سابق جمهوری اسلامی کس دیگری را سراغ دارید که بغیر از ایشان و شما با چهرۀ پر از خنده و نشاط سحر انگیز و مهربان و انبساط خاطر رفقا آور حرف های جدی زده باشد. اگر چنین است لطفاً معرفی کنید و اگر زحمت می شود لطفاً با کمی جزییات توصیح بدهید که با استفاده از کدام تکنیک شما قادر به ترکیب صورت خندان با کامنت جدی و عبوس شده اید. بازهم از تصدیع وقت تان عذرخواهی می کنم و بر مبنای حدیث معتبر زکات علم (خرافات و کلاشی و افسانه های مذهبی) در نشر آن است از حضرت عالی عاجزانه می خواهم که مارا هم به این سلاح مؤثر مسلح بفرمایید. اما اگر خدای ناکرده منظورتان از خنده همان نیشخند و تمسخر و "عدد نمی بینم" رییس جمهور مهرورز است که دیگر اختلافی نمی ماند. ما هم همۀ حرفمان همین است که جوان به دیگران احترام بگذار و الا چوبش را می خوری. یا...هو

ناشناس گفت...

ماکسیموس وارسین شما بلد نیستید چطور کامنت بگذارید حالا این قالب را در یابید بسیار کاربردی


با سلام خدمت جناب دلقک نکته جدیدی را موشکافی فرمودید در ادامه فرمایشات به نظر بنده (حرف خودتون را صد در صد مخالف نظر دلقک ) بزنید . درپایان چه گونه متوجه شدید که خامنه ای توافق هسته ای را امضا کرده و مامور مهار تیفوسیها شده هیچ کس قبل از شما متوجه نشده بود و به این ترتیب دلقک خشنود میشود من تا حالا بالای سی بار او را به این روش اسکل کرده ام و پیش بینیهای الکی اش را باز نویسی کردم در قالب تو چقدر میفهمی و این خیلی هم حال میدهد

آرسین گفت...

تیمسار گرامی،

وقتی رک و راحت می نویسید هم زودتر خالی می شوید و هم به خواب و خوراک و پیشابتان می رسید! کامنت قبلی و ظاهرا توهین آمیزتان را بیشتر می پسندم تا متن چندش آور اخیر را. متاسفم که همچنان با همان عینک سابق نگاه میکنید. متاسفانه کاری دیگر از دست من هم ساخته نیست! و توصیه هم نمی کنم که پیش متخصصی بروید چرا که اولا عمری را اینطور گذرانده اید و ترک عادت اوضاع را بدتر می کند ثانیا همینطور هم اموراتتان می گذرد اگر آرسین جماعت به تورتان نخورند!

دوم، همان مقدار که نوشتم موجب تهوع خودم، افشین، شما و سایر خوانندگان شده و توضیح بیشتر تلفات را بیشتر میکند! مگر صحبتی مانده باشد که جایش در کامنتدان سیرک نیست و در خفا گفته خواهد شد. چرا که از طرف دیگر همین هویت و وبلاگ پیزوری خانه چهارم من است و تاکنون بارها مجبور شدم بدون نام و نشان اسباب کشی نمایم و از نو شروع کنم بدلایل امنیتی. و دیگر پای رفتن ندارم! (همه مثل شما لندن نشین و بازنشسته نیستند که با فراغ بال روزانه دو مطلب بنویسند/بنوشتند!)

سوم، کسی که خودش را در معرض "دید" دیگران قرار می دهد، خواسته یا ناخواسته خودش را مورد نقد دیگران قرار داده است. چه برسد که آن شخص دلقک باشد که در معرض مضحکه کودک و پیر قرار دارد و حتی نه درخفا که با انگشت او را هدف میگیرند و علنا مسخره می کنند. مصیبت آنکه آن شخص "دلقک دنیای مجازی" باشد که همانطور که قبلتر گفتم دیگر همان سست چهارچوب دنیای واقعی هم حکمفرما نیست! و صد مصیبت بیشتر از "معرض دید"، گفتن "حرف" خصوصا از جنس "تحلیل" است آن هم با قلم "پیچیده"..، دیگر واویلاست! اینطور است که گربه هم باشد و از کوچه پشت سیرک رد شود، تحلیل یک دلقک مجازی را تمسخر یا با حداکثر احترام نقد می کند! به همین علت توصیه میکنم با توجه به این "روحیه تان" نه با توجه به آداب و رسوم که اسم کچل را زلفعلی و اسم کور را عین الله می گذاشتند، همان تیمسار بمانید و درکنار نامتان، عکس قبه ها را بگذارید، حتی اگر چکمه ها همراهتان نیست!

چهارم، بازهم تهمت بی ادبی و بی احترامی زدید که مانند همان "نمک نشناسی" بشدت رد می کنم و خوشحال خواهم شد یک مثال بیاورید. که اگر احیانا مصداق داشت عمیقا عذرخواهی و درحد امکان جلوگیری و جبران کنم. اگر هم حرفی هم دراین مناظره گفته شده که برخورنده به ذات همایونی بود! پاسخ یک صدم حرف شما هم نبوده و گرچه گفته اند آنکس که کاخش شیشه ای است، سنگ -به سمت کوخ نشینانی مثل ما- پرتاب نباید بکند! اما بازهم بابت شیشه شکسته ها پوزش می خواهم. (و خوشحالم که همینجا تمام می شود! کراس فینگر)

همیشه و درهرحال احترام شما بر من واجب است و مبلغ تماشاگران و سیرک بوده ام در حد توان. اما بازهم تکرار می کنم که در بدترین حالت از سیرک غیب خواهم شد به یک اشاره تان.

3 نکته خفیف و بی خاصیت:
1 جناب زوکربرگ مدیر فیسبوک است نه گوگل.اسم ایشان لری پیج است.
2. برای آنکه سوالتان را بی پاسخ نگذاشته باشم و فضای ذهنتان را از زباله های تاریخی خالی کنم، داخلی: علیرضا خمسه و خارجی جیمی کیمیل
3. نیاز نیست حتی یک دلقک؛ همیشه خندان باشد –چه برسد به من-، همین که بتواند دقایق پرفورمنس یا درجمع بر اعصابش مسلط باشد و لبخند بزند کافیست. چه بسا گشاده رویانی که مالامال از اندوه کارشان به خودکشی رسیده. سرچ نام روبین ویلیامز، تمرین خوبی خواهد بود!

شاد باشید.

آرسین گفت...

کوتاه با افشین قدیم و محترم،

من آینه کوچک نما ندیدم و اینجا را سیرک میدانم نه زورخانه.

در جواب کامنتت، می توانستم سرت را ببرم اما بلند شدم چرخی زدم و رفتم! چرا که تو نه از احترام ذاتی صاحب خانه برخورداری و نه حداقلی از تربیت نشان دادی. به همان یک خط کفایت کردم که فقط بدانی کامنتت را خواندم و نبریدنم از ضعف نبود. (احتمال خطر می رفت! یکبار آن را خطاب به خودت بخوان)

اسمم آرسین است و هیج پیشوند دکتر و سید و حاج و گروهبان و... ندارد. حال خودم بهتر از شما نبود بعد از نگارش چنین متنی در ملاعام! امان از دست این دلقک که آدم را نه تنها به وسط سیرک و زیر نور پروژکتورها می کشاند، که جلوی همگان لخت می کند!

توصیه می کنم این القائات یا الطاف دلقک گرامی را هم فراموش کن و همان آرسین به معنای پسرایرانی را در ذهن نگه دار. بر روی دیوارهای اینجا هم بجز چند تکه کاغذ با نوشته هایی جهت جلوگیری از فراموشی کارهای روزانه هیچ نیست!
این داستانهای مدرک را هم دلقک درست کرده که بگوید تماشاگرانم همه دکتر مهندس هستند! وگرنه اگر آن چیزی بود که شما تصور کردید، الان من اینجا درحال سوت زدن در ردیف جلویی سیرک نبودم!

آدرسم مشخص است، خوشحال خواهم شد که سری به کلبه محقرم بزنید و چایی مهمان من باشید.

برقرار باشید.

ناشناس گفت...

ناشناس چراغ اول

تیمسار ما اومدیم ببینیم چی نوشتید دیگه روی عکس موندیم پایینتر نرفتیم

عکس به اندازه کل متن معنی داشت تازه بیشترم داشت

تیمسار عکسها رو خودت میگیری؟

شما که اهل سرچ هم میگی نیستی پس از کجا میاری این عکسهای به دقت انتخاب شده را؟

هاها

ناشناس گفت...

عجب بحث جانبی جالبی‌ اینجا درگرفته ، حکایت این افشین قدیم هم حکایت اینه که میگن " شاه بخشید و شاه قلی نبخشید " اصولا وسط بحث و جدل دوتا آدم عاقل و بالغ، پریدن خطاست. افشین جان لطفا متلک بار ما نکن و فقط فکر کن به حرفام. این وسط شدی آتیش بیار معرکه، این دلقک خودش چند تا مثل من و تو و ارسین رو حریفه، تیمسار زمان شاه بوده ناسلامتی .

Dalghak.Irani گفت...

گفتگوی بسیار زیاد خوبی بود بدون نتیجه، بدون توافق، بدون برنده و بازنده، بدون غالب و مفلوب و ایضاً حاکم و محکوم و فقط تبادل نظرات در یک محیط صمیمی و پرچالش. بدیهی است که من در انتهای ضعیفان شخصی و شخصیتی این گفتگو بوده باشم و هستم. چون از همۀ گفتگو کنندگان مسن ترم و بهمین دلیل هم نقاط ضعف بیشتری از تجربه های زیستی ام با من همراه است. مثل کمبود اعتماد بنفس، مثل شخصیت نظامی، مثل کمبود مدرک و سواد، مثل دوری از وطن و تنهایی و بعلاوۀ همۀ ابتلائات بشر معمولی مثل کبر و غرور و منم و از این قبیل. پس من اولاً مسئولیت دارم که عذرخواهی کنم و می کنم برای لحن های بدم و همچنین واژه های ناجورم و عدم توانایی ام در جلوگیری از ورود ضعف های شخصیتیم و شخصیم به بحث. اما سوگند یاد می کنم به راستی که همۀ تلاشم را کرده ام و می کنم که احدی از شما را آزار ندهم و اگر بحثی را شروع می کنم مطلقاً در کانتکست "یادگیری برای همه مان" باشد. هر آنچه که به تلویح یا تصریح از ضعف های من می گویید می پذیرم و به آن ها در خلوت خودم فکر می کنم و تلاش می کنم اگر شده یک اپیسلن هم شده ضعف هایم را بهبود ببخشم. قول می دهم که هیچگاه منیت خودم را بر منافع کشورم و مردمم امتیاز ندهم و جز برای ارتقاء فکر و اندیشۀ همه مان واژه ای را بیهوده ننگارم. اما همیشه من حقیقی ام با من همراه است و بهر کلکی هم شده گاهی خودش را از گوشه ای تحمیل می کند و ضعف هایم را وارد متن هایم می کند. جز دوستی همۀ شما و بویژه شرکت کنندگان مستقیم در این چالش مبارک آرزو و سرمایه ای ندارم و هر وقت از من رنجیدید بدانید که خواست "هدف از فعالیت وبلاگیم نبوده" بلکه خطای شخصیتم بوده. من تنها یک دشمن و حریف در مقابل همه مان می بینم و آن جز شریعت سیاسی و متحجر و ایران خراب کن نیست. لذا کما کان سرباز گماشتۀ همۀ مردمان کشورم هستم با اولویت بچه ها و جوانان و گوش بفرمان اجرای دستورات شان. کلید وازۀ این گفتگو آداب گفتگو بود و من شخصاً استفاده کردم و بعد از این گفتگو کنندۀ بهتری خواهم شد. درود به آرسین؛ سلام بر ماکسیموس دسیموس مریدیوس و مرسی به افشین قدیم دوست خوبم و یک سلام ویژه هم برای دوست عزیزم که فرمول "چگونه دلقک را کنفت کنید" را یافته و معرفی کرده است. این تشکر ویژه از آن جهت حقیقتاً ویژه است که پیدا کردن لینک در وبلاگ من - قطعاً - از پیدا کردن سوزن در کاهدان مشکل تر است و این عزیز من می رود و با زحمت طاقت فرسا لینک های متناقض و بوقوع نپیوسته و هرچه را پیدا می کند تا افشا کند که من در جایی خامنه ای را موافق توافق و در جای دیگری مخالف توافق معرفی کرده ام. خب این خیلی کار خوب و مهمی است که باسند مرا رسوا می کند. اما مگر من رسوای دو عالم نیستم. که هستم. هر آنچه می نویسم برداشت خودم است در مقطع زمانی بوقوع پیوسته و از روی نقشۀ بازشده در جلو ام. ضمن اینکه نوشته هایم علاوه بر ده ها منظور و هدف حتماً باید در خدمت دو هدف کلانتر هم باشد: اول ایجاد شکاف جدید در هیئت حاکمه اگر ممکن بود. دوم گسترش و تعمیق شکاف های موجود در هیئت حاکمه و جلوگیری از فراموش شدن آن. بازهم از ناظران مناظره تشکر و از شرکت کنندگان مناظره پوزش بخاطر رفتارهای ناپسندم می کنم. مرسی به ایران و پررونق باد جوانان و شادی با دلقک های فراوان برای بچه ها مناجاتم. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

افشین جان کامنتت را منتشر نکرده ام هنوز اگر اجازه بدهی منتشرش نکنم. به حق همان زیبایی عکس - نقاشی که دوست عزیزمان پسندیده سلیقۀ انتخابم را! البته حق شما محفوظ است و عرض من یک پیشنهاد دوستانه بیش نیست. یا...هو

آرسین گفت...

تیمسار، قطعا هیچ دلخوری نیست، هدف همه مان یکیست. به امید روزی که در یک سیرک -میزگرد- واقعی، جمع شویم.
تشکر از صبر خوانندگان.
پاینده باشی

ناشناس گفت...

دلقك عزيز، بعد از حسن ختام شما، بهتر است كامنتى نباشد، اصلا كل كامنت من همان سكوت است كه با اشاره شما و عدم انتشار آن به مقصود من بسيار نزديكتراست.
به اميد ديدار ديگر در جمعه
ارادتمند.
افشين قديم

ناشناس گفت...

چه خوب که دلقک و آرسین روی بوسی کردند و خوب تر این که بازهم از زدن سنگ ریزه های خرده گیری سنجیده به پنجره یک دگر باز ننشینند که آن هنگام ست که کلاس به هم ریخته و همگان ما آماج موشک های کاغذین بادم جان به دور قاب چین ان گردیم.

آرسین با گاردی باز نادانی خود بر ملا کرده از شما می خواهم نشانی weblog خود را از در سخاوت به من یادآور شوید.

ما از غرب می آموزیم که چون کاستی ها خود از میان برداریم و هم زمان چون کاستی ها غرب را دوری جوییم. در گام نخست دلقک را یک idiot نمی بینم بل کار برد آن واژه را راهبردی نه چندان زیرکانه از برای یورش پسین اش می دانم. در گام پسین کار برد واژه AsHo بیش از این که مرا شوک زده کند، اندوه بارم. چرا که ما، با آن که در حلقه مردمان غرب هم که باشیم، واژگان آنان را چرا باید در بیان خود نا سنجیده به کار می بریم. غرب، به ویژه کشور های تازه (تر) پدید آمده شان، واژگانی از این دست را چون نقل و نبات به کار می برند، ما چرا؛ و باز هم گرامی انی چون دلقک چرا که بیانِ برنده شان توان یورشی درخورتر اندیشه شان را دارد. اگر بیهوده نگویم سده ها بد آموزی و کچ روی ما را به اندرون این چاه انداخت.

ناشناس گفت...

برای ناشناس آخری مترجم لطفا!

ناشناس گفت...

تیمسار بی وفا جمعه است پس کو این جنس ما ؟ بد جور خماریم.

ناشناس گفت...

http://www.boltonartcircle.org.uk/modern-art/

amoodolar

ناشناس گفت...

من هم هر از گاهی‌ می‌‌آیم و اینجا سر میزنم، و دست دلقک درد نکند از زحمتی که می‌کشد. دیروز که این پست را دیدم و به تعداد نظر‌های داده شده نگاه کردم، گفتم بالاخره کار و بار وبلاگ دلقک سکّه‌ شد. اما وقتی‌ نظر‌ها رو خوندم دیدم که نه، هنوز در بر همان پاشنه میگردد.

مشکل این وبلاگ از ابتدا هم همین بوده که دلقک می‌خواهد با تلاش فراوان و پیگیر از مدیای هزار طرفه و مدرن وبلاگ استفاده کند برای خلق یک رسانه سنتی‌ از بالا به پایین (مدل شبنامه‌های زمان مشروطه حالا با طعم مجازی). که خب جواب نمیدهد و ۵ سال زحمت به ثمر ننشسسته ‌اش را همه شاهدیم. امیدوارم در کار جدیدش موفق بشود، چون زحمت زیاد می‌کشد ولی‌ به قول این جای ها:He gets it so wrong!