۱۳۹۲ آبان ۶, دوشنبه

ظریف: نگران نباشید؛ رهبر مجدداً از کار دیپلماسی ام پشتیبانی کرده است!

Danaë


1- نیروهای نظامی - امنیتی مرزبانی کمین خورده اند و تروریست های القاعده با حمایت پول عربستان و اطلاعات اسرائیل تعدادی سرباز بی گناه و معصوم را کشته اند. و بدتر از آن قوۀ قضائیه با اعلام صریح "مقابله بمثل" تعدادی از زندانیان قرو قاطی را اعدام کرده است. روزنامۀ بهار بسته شده است. کنسرتی در آبادان مورد هجوم افراطیون واقع و تعطیل شده است. پگاه آهنگرانی دستگیر شده است. وزیر ورزش و جوانان روحانی افتاده است. ماجرای تعرض به دختران میرحسین هنوز تازه است و ...  به قول نصرت رحمانی: "از ما گذشت باید به ابر بیاموزیم تا از عطش نمیرد. باید به قفل‌ها بسپاریم با بوسه گشوده شوند بی‌رخصت کلید." و روحانی در حالی که با مهارت عقب عقب می رود در مجلس گفته است که: "دولت من عقب نمی نشیند." بازهم گلی بگوشۀ جمال قالیباف که به صداقت امریکایی بی صداقتی کرده است در پاکسازی تبلیغاتی شهر. خب در چنین آشفته بازاری از "بالاخره ما نفهمیدیم باید خوشحال باشیم یا گریه کنیم" چه کسی جرأت و حوصله دارد از نا امیدی امید استحصال کند برای نمایش در سیرک مهجور!

2- اما نه بالاخره یک نیمچه خبری با هزار لایۀ پوشیده شده در لابلای حکومت دین و مذهب بیرون آمد از سوی غیرسیاسی ترین وزیر سیاسی ترین وزارت خانۀ کشور: محمد جواد ظریف در فیسبوکش مطلبی گذاشته و با دستان نه چندان بی لرز چند کلمه ای نوشته که یک فراز مهمش این است:
در روزهای گذشته شاهد تحولات مختلفی بودیم. مهرورزی های فراوانی به صورت مستقیم و غیرمستقیم به بنده و سیاست خارجی حتی در معابر عمومی پایتخت ابراز شد! که البته نگرانی زیادی از آن نیست. خوشحالم که مردم و مسئولین عالیرتبه کشور از سیاست خارجی حمایت می کنند و در این دو روز هم تأییدهای محکم و مجددی از این حمایت ها را دریافت کردم که باعث دلگرمی بنده و همکارانم شد. امیدوارم که بتوانیم با حمایت مردم و مسئولین باری را از دوش کشور و مردم برداریم و در مقابل این همه بزرگواری شما شرمنده نشویم.
   بنظرم قطعی می رسد که منظور ظریف از جملۀ کوتاه "و در این دو روز هم تأییدهای محکم و مجددی از این حمایت ها را دریافت کردم" اشاره به پشتیبانی آیت الله خامنه ای دارد. زیرا حمایت مجدد غیر از او نه اهمیت دارد و نه نیاز به در پستوی کلمات و زبان آوری گذاشته شدن. لذا همین که در مقابل آن همه اخبار نابسامان داخلی هنوز در موضوع اصلی مذاکره با غرب چراغ امید سوسو می کند باید بفال نیک گرفت و منتظر ماند. اما این امید - بهر علت - دلیل کافی نیست تا تذکری را خطاب به روحانی ننویسم:

3- اول این اصل بدیهی را که همه گفته اند و دکتر روحانی هم می داند مجدداً من هم تکرار بکنم: "سیاست امری پیوسته در همۀ حوزه هاست و تفکیک آن به داخلی و خارجی یا فرهنگی و اقتصادی و از این قبیل موضوعی مردود و ناممکن است. زیرا مثل قانون ظروف مرتبطه هر عملی در حوزه ای از حکمرانی بلافاصله در دیگر حوزه های حکمرانی هم تأثیر مثبت و منفی می گذارد. حتی اگر بپذیریم که الاهم و فی الاهم کردن این حوزه های گوناگون ممکن است و مجاز؛ واگذاشتن بطور کامل یک حوزه به امید پیشرفت در حوزه ای دیگر محال قطعی است. بویژه اینکه طرف های غربی مورد مذاکرۀ ما حساسیت های بسیاری نیز به رفتار شما و دولت شما در حوزۀ مدنی و حقوق شهروندی دارند. در اوایل کار دولت چنین بنظر می رسید که روحانی ضمن برگزیدن کابینه ای غیرسیاسی بنا دارد خودش تنها سیاستمدار سیاسی دولتش باشد. بعداً معلوم شد که روحانی از این هم کمتر سیاسی می اندیشد و دیدیم که اکبر ترکان مشاور عالی اش را مأمور پاسخگویی به سنگ اندازی ها و ان قلت های مخالفان تندرو کرده بود. اما مدت یکماه است که ترکان - که گزینۀ مناسبی هم نبود در این حوزه - هم بسکوت امر شده و گویی دیگر قرار نیست کابینۀ روحانی اظهار نظر رسمی - حتی غیر رسمی - بکند در رابطه با مسائل روز داخلی. و اخطار می کنم که این بشدت بد است و مسلماً بروحانی و برنامه های اعلامی اش کمکی نخواهد کرد.

4- دوم اما به موضوع مشخص اعدام تلافی جویانه و رسمی اعلام شدۀ زندانیان بلوچ مربوط است در مقابل سبعیت گروه جیش العدل در کشتن مأموران مرزبانی: دکتر روحانی مثل هر ایرانی کمی سیاست آموخته ای هم می داند که ریشۀ اختلاف جمهوری اسلامی با غرب و بویژه امریکا نه به انرژی هسته ای ارتباط دارد و نه به موشک های بالستیک. لب و لباب حرف غرب و امریکا با جمهوری اسلامی این است که: "جمهوری اسلامی نه یک حکومت متعارف و قابل پیش بینی که حاکمیتی انقلابی و متلون التصمیم است. و چون جهان نمی داند و نمی تواند نوع تصمیمات و نوع عملکرد مسئولانه و در چهار چوب قواعد بازی همۀ حکومت های متعارف را در حکومت ایران تشخیص بدهد و منتظر باشد؛ لذا دست یابی چنین رژیم بی ثباتی بهرنوع سلاح کشتار جمعی امنیت جهان را بخطر می اندازد. بعبارت دیگر اگر ایران دارای رژیم سیاسی متعارف باشد مثل هند و پاکستان و رژیم پادشاهی منقرض خود ایران حتی دستیابی اش به سلاح خطرناک جمعی نمی تواند تا این حد نگران کننده باشد. 

5- حالا با این مقدمه اینک غرب با صحنه ای مواجه است که مسئولان رسمی قضایی اعلام می کنند که 16 زندانی محکوم به اعدام را گروگان نگه داشته بودند برای جلوگیری از شرارت تروریست های القاعدۀ بلوچ. و بلافاصله پس از شرارت آن ها زندانیان را بتلافی اعدام کرده اند. پرواضح است که وظیفۀ چریک و تروریست کشتن بدون قاعده است برای ایجاد رعب و وحشت و سلب اعتماد شهروندان از امنیت ادعایی رژیم حاکم. اما وظیفۀ حکومت فتار در چهارچوب قانون و ایجاد امنیت است و اطمینان به شهروندان که امنیت شان تأمین است و تروریست ها قادر به اخلال در امنیت نخواهند بود. حالا اگر خود حکومت بیاید و مثل گروگان گیر و چریک عمل کند و آن را با صدای بلند و رسمی هم اعلان کند؛ جهان چگونه به چنین حکومتی می تواند اعتماد بکند. بگذریم از اینکه اصولاً ما حکم اعدام مشروط بعمل فرد ثالث نداریم که کسی را محکوم به اعدام کنیم و در زندان بین مرگ و زندگی نگه داریم و اوی اسیر در دست خودمان  را در مقابل شرارت گروهی مرتبط یا نامرتبط ببخشیم یا اعدام کنیم. طرفه اینکه طبق اعلان همان مرجع قضایی برخی از این اعدامیان جرایم قاچاق مواد مخدر داشتند و جرم شان امنیتی یا سیاسی نبود. چطور ما بخشش اعدامی نجات یافته - قاچاقچی بجنوردی - را حتی پس از فرار از چالۀ رجم مجاز نمی دانیم اما همین قاچاقچی محکوم شده به اعدام را وجه المعامله با گروه های تروریستی قرار می دهیم. به این معنای بدیهی که اگر این کمین انجام نشده بود و موفق به کشتن مرزبانان معصوم ایرانی نشده بودند آن قاچاقچیان هم نه تنها اعدام نمی شدند بلکه محتمل بود بخشیده هم بشوند. عقب عقب رفتن مهارتی تمرین شده می خواهد و کار مشکلی است اما هر کار مشکل لزوماً با ارزش و مفید هم نیست و حسن روحانی باید بیشتر هشیار باشد اگر از راستگویان است. یا...هو

۱۳۹۲ آبان ۲, پنجشنبه

سقوط دلار به زیر 3000 تومان در یک سال آینده محال عقلی است!


این دکتر ولی الله سیف عزیز رییس کل بانک مرکزی یک حرف صادقانه زد برای جلوگیری از ضرر و زیان خانواده هایی که دلار خانگی دارند و اغلب از خانواده های متوسط و ضعیف هستند. اما چنان هجمه ای از هوچی ها دریافت کرد در قامت اقتصاد دان و همه چیز دان - مثل خودم - تا بالاخره مجبور شد همرنگ هوچی ها شود و حرفش را تعمیر و وصله پینه کند. از آنجائیکه هرگونه اظهار نظری از این جهت فقط در آماتورهایی که سه شاهی صنار پس اندازشان را ارز خریده اند اثر دارد و ترس ایجاد می کند و مافیای دولتی و خصوصی بازار ارز عنایتی به آن ندارند و نخواهند داشت برآن شدم که بگویم قیمت دلار نه تنها در یک سال آینده کمتر نخواهد شد که محتمل قطعی است که بیشتر هم بشود.

1- دلار هم مثل هر کالایی در بازار یا باید از طریق عرضۀ بالا ارزان شود یا از راه تقاضای پائین. در مورد کاهش تقاضا که اجماع کامل حاصل است که نمی تواند اتفاق بیفتد. لذا تنها عاملی که می تواند دلار را ارزان کند افزایش عرضه است. حال ببینیم عرضۀ دلار از چه راه هایی ممکن است و آیا امکان عقلی و منطقی برای افزایش آن در یک سال آینده خواهد بود:

الف- افزایش عرضه از طریق اولاً رفع تحریم ها، ثانیاً افزایش فروش نفت، ثالثاً سرمایه های فراری داخل کشور، رابعاً سرمایه های ایرانیان ساکن فرنگ و خامساً از سرمایه های بین المللی و خارجی می تواند اتفاق بیفتد. و دلارهای خانگی آماتورها نمی تواند در بازار تأثیر پایدار و غیرروانی زودگذر بگذارد.

ب- اگر همین امروز سوم آبان 1392 معاهدۀ صلح مطلق و هزار ساله بین ایران و غرب و بویژه امریکا امضاء بشود - شده باشد - بازهم پروسۀ رفع تحریم ها و افزایش فروش نفت و پیدا کردن مشتری و جلب سرمایه های برشمرده شده اعم از داخلی و خارجی - در خوشبینانه ترین حالت - کمتر از بعد از یک سال امکان عملی ندارد.

پ- تازه این زمانی است که دولت توانسته باشد قرض های داخلی خودش به بانک مرکزی و سازمان های مختلف را داده باشد و ریال ارزان نیاز نداشته باشد برای رساندن خودش به روز صفر اقتصادی ایران.

2- حالا شما حساب کنید که نه ببار است و نه بدار. تنها اتفاقی که افتاده 25 درصد قدرت سیاسی در دو طرف (در ایران روحانی و دولتش و درامریکا اوباما و سیاستش) فقط توانسته اند یک دور مذاکره بکنند و چندتا حرف قشنگ بزنند. تا این حرف ها بجایی برسد و آن 75 درصد قدرت سیاسی مخالف (در امریکا کنگره و در ایران رهبر) هم بازی را بهم نزنند ظریف و روحانی و کری و اوباما امیدوارند که در یکسال بعد - سریعترین زمان - به نتایج اولیه برسند. لذا حرف بیچاره سیف در مورد ارزان ترین ارز همان سه هزارتومان است حرف حسابی و بنفع مردم بوده و مجبور شدنش به اظهاراتی خلاف آن ضد منطق عقل و اقتصاد است و جدی نیست. این را به این جهت گفتم که کسی خام نشود و فکر کند که علی آباد شهر شده و ضرر کند! یا...هو

بعد از تحریر: آن قدرت 25 درصد و 75 درصد را هم توضیح بدهم که هم موافقت کنگرۀ آمریکا با اوباما برای مذاکره شرط نابودی همۀ دانش هسته ای ایران را دارد و هم شرط رهبر ایران با روحانی حداقل روابط با رفع همۀ تحریم های اعمال شده را دارد. خب معلوم است که این دو شرط نه در توان اوباماست و نه در اختیار روحانی. پس هیجان زده نشویم در دنیای واقعی. اینجا سیرک است و می توانیم هر شادی و هیجانی تولید کنیم. اما زندگی مان را بر و در واقعیت داخل ایران باید بچرخانیم.

۱۳۹۲ مهر ۳۰, سه‌شنبه

تلفیق عزای فاطمه با رقص باله: بهترین تصویر گویای وضع جامعه!



این تصویر را از سایت الف توکلی (اینجا) آورده ام و زیباترین مقالۀ بدون متن اوضاع ایران امروز است. چه موافق باشید که دین و دنیای مردم بهم ارتباطی ندارند و صاحب مجلس ارادت دارد به مناسک دینی و احترام می کند به دختر پیامبر بی خیال جمهوری اسلامی؛ و چه نگران باشید که مردم برای ریا کردن دیگر ظاهرسازی هارمونیک را هم لازم نمی دانند. جالب تر وقتی می شود که هیئت هم مخصوص فاطمۀ زهراست و نه مردی از اهل بیت. ضمن اینکه حرف نعیمه اشراقی و این تصویر دو ورژن زنانه هستند از رنسانسی که لازم داریم. یا...هو

بعد از تحریر: این سخن علی مطهری در مورد دستور آیت الله خامنه ای برای حذف دکتر توفیقی از وزارت علوم فراتر از همۀ خوبی های فرزند مؤمن آیت الله مطهری مرحوم است. زیرا که من هم بشدت معتقدم دیکتاتوری شفاف بهتر از هرنوع حکومت پنهان و پشت پرده است. فرصت بکنم مطلب مستقلی هم خواهم نوشت در ستایش از این عمل علی مطهری.

۱۳۹۲ مهر ۲۹, دوشنبه

هجوم به نعیمه اشراقی غیر منصفانه است: زیرا "شرع" شرم ندارد!

این عکس مربوط است به جوان عربی که در شب عروسی اش اعلام می کند
 که حاضر است رختخواب همسرش را در اختیار مسلمانان ضد بشار اسد بگذارد
 تا بسقوط او کمک کرده باشد. من صحت و سقم این عکس را نمی دانم اما با
توجه به موضوع جهاد نکاح به نادرستی یا فتوشاپ بودن آن گمان ندارم!

 نمی خواستم وارد این بازی مجازی که با نام یکی از نوه های دختری آیت الله خمینی راه افتاده است بشوم. زیرا مطلقاً موضوع را جدید و قابل اهتمام و جدی نمی دانستم. اما گویا این موضوع هر روز ابعاد بیشتری پیدا کرده است و حالا دیگر همه توی صف ایستاده اند که یک نیش و کنایه و رجم و اعدامی برای این بانوی همسر یک روحانی هم درخواست و فتوا بدهند. از مسیح علی نژاد خارج نشین کشف حجاب کرده گرفته تا فرزند عزیز شهید همت و تقریباً همۀ سایت ها و روزنامه و رسانه های با گرایشات متضاد تا ... امروز که چشممان روشن شد و جناب علی لاریجانی رییس مجلس جمهوری اسلامی هم جانمانده از بازار کثیف "همه چیز و همه کس در خدمت سیاست و قدرت و جناح" و در نطق شروع مجلسش کنایه ای پررنگ هم به دختر مرحوم آیت الله اشراقی زده است با واژه برساخته ای جدید بنام "شُل دین". رییس مجلسی که همین چند روز پیش قانونی را تصویب کرده است که تجاوز به فرزندخوانده ها از سوی پدرشان را قانونی و چهار میخه کرده است. اف. 

1- حرفی که نعیمۀ اشراقی نوشته دو بخش دارد که اولی فتوای امام است با عنوان "پاسداران بیوه های شهدای جنگ را بگیرند". بغیر از ضد دین اسلام ها و مخالفان هرنوع دین و روحانیت و خمینی و امام و پیامبر کسی نمی تواند در درستی این فتوا نه تنها از سوی آیت الله خمینی که از سوی هیچ مرجع و صاحب فتوایی هم کمترین تردیدی داشته باشد. چون تاریخ اسلام و سیرۀ همۀ رهبران دین و مذهب ازجمله صدر اسلام و شخص حضرت محمد و صحابه و یارانش مشحون از این فتوا بوده است و بزرگان دین نه تنها این فتوا را تبلیغ و ترویج می کرده اند که اکثریت قریب به اتفاق شان هم خودشان در بسیاری از مواقع عامل بوده اند. البته حتی از نظر اخلاقی و منطقی و عقلانی هم کار بدی نبوده ازدواج دایم یا موقت با زنان جوانی که شوهران خود را در جنگ های اسلام از دست می دادند و نه تنها از لذت های تنانگی خویش محروم می شدند بلکه از جنبۀ معیشت و سرپرستی و فرزندان هم دچار مشکل می شدند و جامعه را دچار مشکل می کردند.

2- بخش دوم نوشتۀ نعیمه اشراقی مربوط است به آرزوی دعاگونه و تهییج کننده ای که آیت الله خمینی در قالب "ای کاش من هم یک پاسدار بودم" بیان کرده است و در میان تقریرات ایشان منتشر شده است. پس تا اینجا هم راجع بخود فتوا و هم ترجیع بند اضافه شده برای قالب شوخی درآوردن آن خطایی انجام نپذیرفته است. در مورد جوک ساختن از این دو بیان امام هم نعیمه دخالتی نداشته است. زیرا از روزی که واژۀ پاسدار به ادبیات سیاسی ایران وارد شد این جوک هم بلافاصله متولد شد و در ورژن های مختلف وزیاد در جامعه مورد استفاده قرار گرفت. قدیمی ترین ورژنی هم که خود من یادم می آید مربوط به جوان شهرستانی ساده و بی خبری بود که برای دریافت سهمیۀ موتوسیکلت به کمیتۀ مرکزی در بهارستان (مجلس فعلی) می رود و وقتی با پاسخ "فقط مخصوص پاسداران است" مسئولان روبرو می شود دمغ در حال رجعت بوده که چشمش به پوستر امام خمینی روی دیوار کمیته می افتد که همین ترجیع بند "ای کاش من هم یک پاسدار بودم" را تبلیغ می کرده است. و جوان شهرستانی مغموم با خودش زمزمه می کند که "بیچاره این پیرمردهم مثل من یک موتورسیکلت می خواسته"!

3- اما چرا نعیمه از همۀ جوک های ساخته شده با ترجیع بند "ای کاش من هم یک پاسدار بودم. امام خمینی" این ورژن سکسی را انتخاب کرده و با آن شوخی می کرده اند:

الف- نعیمه دختر خانواده ای روحانی بود و است و یکی از مشخصه های تفریحات کلامی محافل و خانواده های روحانیان سنتی فراوانی استفاده از ورژن های مردانه و سکسی با گرایش غالب به جماع است و بچه ای که در چنین محیطی رشد کرده بیشتر از هرنوع لطیفه و جوک از این دست شوخی ها مطلع بوده است.

ب- نعیمه بعنوان یک دختر نوجوان بطور غریزی هم این قبیل جوک های شرعی را بیشتر دوست داشته است. مثل همۀ ابناء بشر و بویژه دختران محروم از سکس جوامع اسلامی.

پ- این خاطرات نعیمه از یکی دو سال آخر عمر آیت الله خمینی می آید و بسیار طبیعی است که ایشان هم نه از نظر قوای فیزیکی و نه بدلیل مشروع بودن این قبیل شوخی ها با فتاوای مربوط به جنگ و شهید نه حوصله ای و نه نیازی بمخالفت داشته است.

4- بنابراین حرف نعیمه نه خلاف شرع است و نه خلاف شرم. زیرا شرم امری عرفی است و حکومت شرعی بهمین خاطر هم آمده که عرف های جاهلیت! از جمله شرم و زیبایی و عشق را منسوخ کند. شما را حواله می کنم به برنامه های تلویزیونی آیت الله محمدی گیلانی در سال 58 که در مورد حد دخول و از این قبیل مسایل با جزئیات تشریحی درس می دادند. زود هم ان قلت نیاورید که پس چرا بحث در مورد سرایت بیماری ایدز از راه مقاربت جنسی اجازۀ صحبت و آموزش داده نمی شود. زیرا آن هم ربطی به شرع ندارد و لابد دلایل دیگری مانع است.

5- نهایت می ماند اعتراض اولیه و بلافاصلۀ فرزند شهید همت که آن هم تنها بخش قابل اتکا - می تواند درست هم باشد - این نصیحت آغاز نامه است که می گوید: "نعیمه خانم. هر حرفی را نباید گفت. یا در هر زمان و مکانی نباید گفت". (نقل به مضمون). و در بقیۀ موارد غیر اسلامی و غیر شرعی و غیرت عرفی حرف زده است. و این تذکر نهایی که اگر هم اعتراض عرفی گرایان وجهی از صداقت داشته باشد اعتراض متشرعینی مثل علی لاریجانی و حسین شریعتمداری بیشتر جنبۀ انتقام از رقیب دارد. زیرا نوۀ آیت الله خمینی کاملاً در چهارچوب شرع خاطره گفته و این نه تنها شل دینی - بقول لاریجانی - نیست بلکه سفت دینی هم است و مطلقاً برای متشرعین تابو و ناهضم که نیست بلکه بسیار مفرح و آشنا هم است. یا...هو  

۱۳۹۲ مهر ۲۶, جمعه

درد دل یک دختر 26 ساله با وزیر امور خارجه! تقدیم به نسل سوختۀ دهۀ 1360.



وقتتون بخیر 
امیدوارم حالتون بهتر شده باشه
من یه دختر 26 ساله ایرانی ساکن ایرانم (ببخشید که نمیتونم خودم رو کامل معرفی کنم)
امیدوارم کامنت منو کامل بخونید
من متاهلم ، سه ساله که عقد کردم اما به خاطر مشکلات مالی نمیتونیم عروسی کنیم، شوهرم دانشجوی دکتراست و کار پیدا نمیکنه ...بی پولی و بی کاری دمار از روزگار ما در آورده، پدرم یه بازنشسته ست و از پس خرید جهزیه بر نمیاد.
من اخیرا کارشناسی ارشد نوبت روزانه قبول شدم، یکی از دانشگاه های عالی تهران، یکی از بهترین رشته ها، هفته ای 3 روز میام تهران. شاید باورتون نشه اما من از پس کرایه اتوبوسم به تهران بر نمیام ...من نمیتونم هفته ای 40 هزارتومن برای غذا و کرایه و ... هزینه کنم... شوهرم توان حمایت منو نداره و از پدرم هم نمیتونم پول بگیرم، وام دانشجویی هم که به جایی نمیرسه و هنوز ندادن ...بارها به انصراف از تحصیل فکر کردم اما بغض گلومو میگیره، چون من برای قبولی خیلی زحمت کشیدم... نمیدونم شما بچه دارین یا نه ، نمیدونم خودتون و بچه هاتون چطور درس خوندین اما همه امکانات خودتونو بذارید کنار و درس خوندن تو بدترین شرایطو تصور کنید. مدام فکر میکنم اینایی که میرن دانشگاه بین الملل چقدر پول دارن؟؟؟ چطوری من نمیتونم هفته ای 40 هزارتومن پول بدم برای درس و اونا .... دیگه دارم افسرده میشم
همین برنامه رو برای جهزیه هم دارم...همیشه عقد کردن برای دخترا یعنی مهمونی، گردش، خوشی، خرج کردن، مسافرت... منم نوعروسم، اما از این زندگی فقط یه چیز بهم رسیده ، اونم حسرته
من نمیخوام بهم بگین " متاسفم". من خودمو معرفی نکردم چون ترحم کسی رو نمیخوام. من فقط حقمو میخوام...
من ایرانی ام، چرا تو مملکت خودم، جایی که کل طایفه ام بخاطرش شهید و جانباز دادن رفاه ندارم؟؟؟ چرا بی کارم؟؟؟ چرا تغذیه خوب ندارم؟؟؟ چرا بی پولم؟؟؟ چرا با این معدل و این رزومه باهام مثل یه تفاله برخورد میشه؟؟؟ این انرژی هسته ای کو؟ کجاست؟ چیش به من رسیده؟ منو تو انرژی اتمی استخدام میکنن؟؟؟ یا شوهر استعداد درخشانمو؟؟؟ قبضامون که مدام گرونتر و زیادتر میشه، تابستونا که برق مدام قطعه، پس کو تامین انرژی؟؟؟؟ حتی اگه واسه آینده کشورم خوبه چرا ما باید قربانی بشیم ؟؟؟ چرا آبادی های نسل بعد رو خاکستر ما باشه؟ مگه ما چه گناهی کردیم؟؟؟چرا مملکت من راحت از دزدی 3 هزار میلیارد تومنی میگذره ولی 24 ساعت بنده به دو ریال یارانه ی مردم؟؟؟ یارانه ای که بودنش برای آدمایی مثل من معنی حفظ آبرو رو داره. تو این وضع گرونی...
من به چه زبونی بگم آقا جان من انرژی هسته ای رو به قیمت جوونی و زندگیم نمیخوااااااااااااااااااااااااام ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من فقط یه بار زندگی میکنم... میخوام شاد باشم... دیگه بسمه غصه خوردن...
من این حق مسلممو میفروشم... یکی بیاد بخره!!! در عوض کار میخوام و پول و یه خونه نقلی با یه جهزیه ساده یه دفترچه بیمه
نمیدونید این آخری شده رویای من... من نمیدونم مشکل کمر شما چیه ولی درد شمارو خوب میفهمم. درد از کمر شروع میشه تا مچ پا میاد... انگار یه رشته داغ تو پای آدمه که کشیده میشه. من نمیتونستم برم دکتر اما علائم و دردامو تو اینترنت سرچ کردم و فهمیدم چه بیماری دارم. نه میشه ایستاد، نه میشه نشست، نه میشه خوابید... من اینجا به درد تسلیم میشم ... من میمیرم از درد اما نمیتونم برم دکتر ،نمیتونم ام آر آی بگیرم. چون بیمه ندارم، چون پول ندارم، هزینه های درمان سرسام آوره، سلامتی شده به قیمت خون آدم... خوش بحال شما که برای دردتون طبیب دارید (البته هرچی که دارید حلال و خوشتون. خدا به روزیتون برکت بده. انشاءالله که حالتونم خوب بشه.)، من از ترس اینکه شوهر و پدرم شرمنده م نشن به کسی نمیگم چقدر درد میکشم... میبینید ... فرق من و شما همینه... زندگی من به یه تاره مو بنده ولی شما مسئولین زندگی آروم و قشنگتونو بی استرس ادامه میدین. واسه همینه که شما با خیال راحت خبر از مذاکرات بعدی میدید و من اشک تو چشام حلقه میزنه که ای خدااااااااا پس کی تموم میشه؟؟؟
همه اینارو گفتم که بدونید کسایی مثل من هستند که فقط زنده اند اما بارها و بارها آرزوی مرگ میکنند.
کاری کنید که تحریما تموم بشه، یه کاری کنید ارزونی بشه ، کرایه خونه کم بشه ، مواد غذایی ارزون بشه، بازار کار رونق پیدا کنه، دارو و درمان به قیمت خون آدم نباشه، امنیت و رفاه داشته باشیم. کاری کنید که منه بچه درس خون، منی که تو زندگیم فقط تلاش کردم، صبر کردم و پامو کج نذاشتم، بخاطر فشار اقتصادی تو این سن وسال این همه مریضی عصبی نداشته باشم و فکرم مدام پی انصراف از تحصیل نباشه، یه کاری کنید جوونا راحت ازدواج کنن اینطوری فسادم کم میشه. فقط یکم سریع تر ... میترسم آخرش به عمر ما قد نده.
تو رو خدا... دیگه بسه تحریم...
یکی میگفت باید قبر دهه شصتیا رو گودتر بکنند چون آرزوهای زیادی دارن که باید با خودشون به گور ببرن...

***********************
این کامنت را از صفحۀ فیس بوک دکتر ظریف کپی کرده ام که دختری با آی دی "ایراندخت هموطن" گذاشته است. و این پاسخ همۀ آنانی است که مرتب می پرسند: "چگونه می شود بعد از سی و پنج سال "قربانی و ..." توی یک جوال بروند و حقوق بدیهی و طبیعی - حالا دیگر آرزوی محال شده - شان را در آشتی و یکی شدن با هم جستجو بکنند. یا...هو
********************
این هم پاسخ دکتر ظریف به این دختر:
سلام دخترم. می دانم که مسئولیت سنگینی بر دوش من و همکاران من است و گرچه در ایجاد شرایط کنونی نقشی نداشته ایم ولی به هرحال با پذیرش مسئولیت باید در جهت حل آن حرکت کنیم. امیدوارم با تدبیر ریاست محترم جمهوری و با حمایت همه مردم مشکلات انباشته اقتصادی به تدریج رفع شوند و زندگی برای شما و بقیه مردم راحت تر شود. باور کنید که در هر لحظه از کار اداری و مذاکرات، خودم را وام دار و مدیون تک تک شما می دانم و امیدوارم که بتوانم باری از دوش شما بردارم. به یاری خدا و به پشتیبانی شما، این کار را با صبر و با حفظ حقوق کشور انجام خواهیم داد. اما اطمینان داشته باشید که برای مذاکره جدی و رفع فشارها، بهترین روش تلاش برای رسیدن به تفاهم از طریق تعامل سازنده و عزت مند است. اندکی صبر، سحر نزدیک است.

۱۳۹۲ مهر ۲۴, چهارشنبه

ویلچیر سواری دکتر ظریف مهمترین اتفاق دیپلماسی موفق مذاکرات ژنو!



 شما که از رو نمی روید در پیگیری من و آمدنتان را چنان با جدیت تداوم می دهید که ناچار من با افتخار رویم کم شود و بدون روشن کردن چراغ های تحت تعمیر سیرک گاهی بیایم و نکته ای را بگویم:

1- آن تیتر جنجالی شریعتمداری در کیهان اشتباه نبود و حق با شریعتمداری بود که بعنوان روزنامه نگار مخالف دولت و مذاکره، جستجو کند و آن تیتر جنجالی را کار کند با درشت ترین فونت ممکن. اشتباهی اگر بود که بود. این اشتباه خود ظریف بود که گمان کرده بود هر گردی گردوست و اگر او صداقت نشان بدهد می تواند نماینده های نه چندان نمایندۀ مردم را هم به جوانمردی و اخلاق در سیاست متقاعد کند و راهنمای منافع ملی را انتظار داشته باشد در عدم سوء استفاده از حرف محرمانۀ او که فقط برای نشان دادن حسن نیت و تألیف قلوب گفته بود با پیاز داغ اضافه. زیرا که منظور آیت الله خامنه ای از آن "به جا نبود" منحصراً مربوط به تماس تلفنی روحانی و اوباما بود و ربطی به مذاکرۀ نیم ساعتۀ ظریف با کری نداشت. اما ظریف برای کمک به رییسش روحانی اولاً و قبول مسئولیت این اتفاق ثانیاً خودش را هم سنجاق کرد به نارضایتی خامنه ای ولی شریعتمداری بی رحم تر و مخالف تر از این حرف هاست که بخواهد به رقیب و حریف فرصتی برای اخلاق و جوانمردی بدهد.

2- این مقدمه را از آن جهت گفتم که خوشحالی کنم از مذاکرات بسیار بسیار موفق ژنو و مطمئن باشم که دارید در دنیای واقعی رؤیاهایتان را آماده می کنید برای چشیدن شهد "تازه شروع کرده باشیم برای آمدن به خط شروع مبارزه با خرابی ها و عقب ماندگی ها. که چه طولانی و پر مشقت و دشوار خواهد بود اگر بالاخره در نوروز 93 پروسۀ بازگشت با کامیابی به نقطۀ تعقل رسیده باشد". و نکته ای را هم که بنظرم بزرگترین و مؤثرترین بخش "شکلی و عاطفی" و پیش برندۀ مذاکرات دو روز گذشته بود با شما در میان بگذارم و عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد را "دماغ سوخته می خریم" نشان بدهم به شریعتمداری حسین.

3- کمر درد و پا درد ظریف چه به این وخامتی باشد که هست یانه. اما قطعی است که جدی ترین علامت شکلی "جدیت مصمم ایران" را نمایش می دهد به جهانیان: "مردی قبراق و سالم و پنجاه و چند ساله وزیر خارجۀ خوش فکر و خوش قدم و آداب دان ایران در روی ویلچیری که حداقل در تصویر و تصور بسیاری از مردم جهان یا جایگاه معلولان مادرزادی و مجروحان جنگی است و یا بیماران و سالمندان گرفتار در بیمارستان ها برای رفت و آمد و هواخوری و از این حرف ها؛ جز با این واکنش "اوه چه جدی و فداکار و مصمم و مهم" ترجمه نخواهد شد. زیرا سیاستمداران که همه هم جزو از ما بهتران هستند با کمترین عارضه ای از بیماری در حد سرماخوردگی ساده هم کلاس می گذارند و برنامه ها و ملاقات ها و سفرهایشان را لغو می کنند؛ آنوقت وزیر خارجۀ جوان ایران که با رفتنش به ژنو کلاس خانم اشتون را هم ارتقاء داد که او هم دیگر خودش را در حد جلسات معاونین و مدیران کل پایین نیاورد و از شرکت در همۀ جلسات فنی مذاکرات کنار بکشد؛ نشسته بر ویلچیری که نشان از تحمل رنج بسیار دارد برای در صحنه ماندن چه اثر روانی منحصر بفردی می گذارد در بیننده و ناظر و تحلیلگر و کارشناس و مذاکره کننده.

4- این حرکت ظریف که به ظرافت همۀ تصمیمات و توانایی های اوست بغیر از همان اشتباه "اعتماد به نمایندگان کمیسیون امنیت ملی مجلس"؛ مرا یاد حرف دومینیک دوویلپن وزیر خارجۀ سابق و بسیار فرزانۀ فرانسه می اندازد که وقتی عنایت فانی در برنامۀ بعبارت دیگر بی بی سی فارسی از او راجع به آن قهر معروف در مذاکرات سعدآباد تهران پرسید که وزرای خارجۀ تروئیکای اروپا وقتی جلسه شان با حسن روحانی و تیم ایرانی به بن بستی ظاهری برمی خورد عزم بازگشت می کنند و می گویند: "دیگر اراده ای برای توافق نمی بینیم پس ما رفتیم" که بعد از آن روحانی مجدداً تماس می گیرد و وزرای اروپایی هم بر می گردند و بالاخره بیانیۀ سعد آباد امضاء می شود. وقتی فانی این داستان را بیاد دوویلپن آورد وزیر فرهیخته درنگ نکرد که بگوید: "آن قهر و ترک جلسه هم جزئی از مذاکرات بود و چه بسا بخش مفیدتر و قوی تر آن".

5- مطمئنم که در آینده ای نه چندان دور انشاءالله، هم تاریخ داوری نیک خواهد کرد و هم دکتر ظریف همان حرف دوویلپن را تکرار خواهد کرد که: "اتفاقاً آن ویلچیر سواری هم جزیی از مذاکرات موفق مان بود و مهمترین بخش شکلی صلح و آشتی که بدنیا آوردیم". آرزو می کنم که محمد جواد ظریف پاینده باشند و بی درد! و آن ویلچیر چه خوشبخت خواهد شد در میان همپالکی هایش اگر ایران و غرب این گند سی و پنج ساله را بالاخره به سرانجام "بابا همه با هم باید زندگی کنند و کنیم" برسانند. زیرا در چنین حالتی ویلچیر مورد استفادۀ ظریف به تاریخ خواهد پیوست و دیر نخواهد بود که در حراج کریستی لندن به معاملۀ "صالح ترین ویلچیر تاریخ" گذاشته شود به چکش زنی رضا کیانیان فیلسوف! یا...هو

۱۳۹۲ مهر ۱۵, دوشنبه

بمب خبری اصلاح طلبان: دانشجویان پیرو خط امام از دولت و مردم امریکا عذرخواهی خواهند کرد!


مقدمۀ اول:

1- انقلاب در ایران تا قبل از پیروزی و آزاد شدن و بازگشت از خارج رهبران و نیروهای چپ کمترین نشانه های ضد امپریالیستی از خود بروز نداده بود و نه در شعارهای مردم و نه در حرف های رهبران مخالفت با امریکا و غرب نبود یا عمده نبود.

2- روحانیان سیاسی در ایران با وقایع 28 مرداد سال 32 نه در هنگام وقوع و نه بعد از آن مخالفتی نداشتند و کمترین اعتراضی نکرده اند و نه در سال های پیروزی انقلاب حرفی از خیانت امریکا در کودتا علیه دولت ملی بوده است. طرفه اینکه نخست وزیر معزول ایران دکتر محمد مصدق نیز نه تنها مورد وثوق روحانیت نبوده بلکه بعد از انقلاب تا حد مرتد و کافر هم مورد نفرت قرار داده شده است.

3- نتیجه از مقدمۀ اول: ارجاع تاریخ دشمنی امریکا با ایران به 60 سال پیش اصالت گفتمانی در ادبیات روحانیان ندارد و در سال های اخیر ساخته شده است.

مقدمۀ دوم: امریکا بعنوان ابرقدرت بلامنازع تمام قرن بیستم میلادی بدلیل ژن مستعد وسالم و ماجراجو و بلندپرواز کاشفان و بنینانگذاران اولیۀ آن از سویی و جهش خارق العاده اش در پیشرفت و تکنولوژی - با همراهی جغرافیای طبیعی سرزمین قارۀ جدید - تا سرحد ابرقدرت شدن سریع از سوی دیگر دارای مردمانی بشدت خودبرتربین و مغرور و سرافرازجو بود و است. آمریکائیان نسل اول و اعقاب شان باور دارند که هیچکس و هیچ ملتی جز آنان شایستگی الگو شدن و رهبری جهان را ندارد. و این روحیه را حتی به رنگین پوستان امریکایی هم سرایت داده اند.

متن: بنابراین تاریخ شروع دشمنی بین ایران و امریکا مشخصاً به تصرف سفارت امریکا در تهران توسط دانشجویان خط امام برمی گردد و شروع کننده هم ایران بوده و نه امریکا. حتی علت اشغال سفارت بر فرضی استوار کرده شده بود که در نهایت معلوم شد که درست نبوده و امریکا قصدی برای کودتا و بازگرداندن رزیم شاهنشاهی نداشت و شاه را فقط بدلیل بیماری به امریکا پناه داده بود.

اشغال سفارت امریکا نیز اتفاق نمی افتاد اگر دانشجویان عمل کننده قبل از ورود به سفارت و اشغال آن موضوع را به آیت الله خمینی اطلاع و کسب تکلیف می کردند. زیرا تقریباً همۀ مشاوران امین و درجه یک آیت الله خمینی در آن زمان از دولت گرفته تا مربع روحانیان حزب جمهوری اسلامی و بنی صدر و یزدی و قطب زاده با چنین حرکتی مخالف بودند و آیت الله خمینی بدون مشورت با آنان مجوز اشغال نمی داد. علت موافقت هیجانی آیت الله خمینی با حرکت دانشجویان پس از اشغال هم برمی گردد به اینکه اصولاً او با حرکات پوپولیستی بعد از اتفاق در قبل و اوایل پیروزی انقلاب مخالفت نمی کرد زیرا از سر خوردن هوادارن انقلاب بیمناک بود. لذا در جو بسیار وحشتناکی که گروه های ضد امپریالیست چپ بلافاصله پس از تصرف سفارت امریکا راه انداختند آیت الله خمینی نمی توانست علیه این اقدام عمل کند. ضمن اینکه ایشان خودش هم رأساً حرکات پوپولیستی توده ها را هم تنها سرمایه و هم درست می دانست و اگر در هر موردی مشاورانش منع نمی کردند بنفع هیجان و خواست توده ها وارد عمل می شد. نتیجۀ بسیار مهم اینکه اگر سید محمد خوئینی ها سرخود و با هر انگیزه ای هم ان اشتباه وحشتناک فتوا دادن به اشغال سفارت از سوی امام خمینی را نمی کرد دانشجویان هم به سفارت حمله نمی کردند و تاریخ جمهوری اسلامی اینقدر غم انگیز نوشته نمی شد.

اما بهرحال و سوگوارانه آن اتفاق افتاد و امروز کمتر منطق و عقلی است که قبول نکرده باشد که همۀ مصیبت های بعدی جمهوری اسلامی اعم از جنگ و کشت و کشتار و ویرانی و رادیکالیسم - حتی بی سابقه در تظاهرات و کشمکش های منجر به  پیروزی انقلاب - هم بوجود نمی آمد. اما آن حرکت ویرانگر قبل از اینکه خسارت ویرانی ایران در امتداد بعدی آن حمله به سفارت امریکا را رقم بزند یک افتخار و پیروزی آنی هم برای انقلابیون بار آورد که همانموقع بلافاصله هم در کلام رهبر انقلاب و هم در پز دادن های بعدی روحانیان و چپ ها جای محکم و نمایانی پیدا کرد. و آن پز و پیروزی و کُری خوانی چیزی نبود جز شکستن هیمنۀ ابرقدرتی امریکایی مغرور توسط انقلاب خمینی. 

منظورم از این تاریخ گویی گسسته این است که ماجرای اشغال سفارت امریکا در ایران خراش بی التیامی به روح مغرور امریکایی قدرقدرت انداخت که هنوز بعد از سی وچهارسال التیام نیافته و با اینکه امریکا با استفاده از قدرت سخت و نرم خود همۀ خسارت های وحشتناک را به جمهوری اسلامی تحمیل کرده اما بنظرم می رسد که هنوز آن خراش روحی در ذهن و جان بسیاری از امریکایی ها - بویژه سفید پوست - باقی است و التیام نیافته. درست است که لابی اسرائیل مهم است و طرز تفکر نئوکان ها چنان است و ده ها و صدها عامل دیگر در جامعۀ امریکا بضرر بهبود روابط فی مابین عمل می کند. اما این را هم می دانم که بسیاری از این دشمنی های آشتی ناپذیر بر روی آن روح خراشیده در سی و چهار سال پیش سوار می شوند و نمی گذارند مردم امریکا با وجدان آزاد داوری و قضاوت کنند و به تصمیم "آشتی خوب است" برسند.

و جان کلام اینکه: حالا دیگر سی و چهار سال از آن تاریخ گذشته است. دانشجویان 18- 20 - 22 ساله های اشغال کنندۀ سفارت امریکا در مرزهای 60 سالگی ایستاده اند. و مهمتر اینکه آن دانشجویان چپ و راست تحت تأثیر و در رقابت با مارکسیست ها امروز به مردان پخته و لیبرال و اصلاح طلبی تبدیل شده اند که هر کدام روشنفکران و مسئولان - وحتی برخی ها مبارزان جدید و زندانی های جدید - مهمی هستند. و حالا که همۀ دشمنکامان کمر همت بسته اند که روحانی و اوباما موفق به آشتی نشوند جای همۀ ایران دوستان و انسان خواهان و زندگی خواهان کاملاً معلوم است برای هرچه بیشتر تلطیف کردن روابط فی مابین ملت ها و دولت های ایران و امریکا. و بنظرم مهمترین قدم جامعۀ مدنی ایران در حال حاضر عذرخواهی رسمی دنشجویان پیرو خط امام از ملت و دولت امریکا خواهد بود. لذا صمیمانه به این عزیزان توصیه و پیشنهاد می کنم که قبل از شروع مذاکرات ژنو در هفتۀ آینده رسماً بیانیه صادر کنند و از امریکا عذرخواهی کنند. یا...هو
خدا نگه دار!

۱۳۹۲ مهر ۱۳, شنبه

تصمیم ابراهیم نبوی برای بازگشت: ضرورت شخصی در خدمت منافع ملی! آفرین.

1- از خودم پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد که من تقریباً مطمئن بودم که سید ابراهیم نبوی عزیز اولین ایرانی - مشهور به سیاسی - خواهد بود که در اولین فرصت ممکن به ایران بازخواهد گشت. درست است که تعداد زیادی از هموطنان هنرمند و فرهنگی غیر سیاسی و خود تبعید بی سر و صدا بازگشتند به ایران در همین مدت کم انتخاب آقای روحانی. اما ابراهیم نبوی اولین در نوع خودش است که تصمیم قطعی برای بازگشت به وطن داشت و اینک آن را عملی خواهد کرد بزودی. 

2- اینکه چرا مطمئن بودم که نبوی خیلی زود و قبل از همه به ایران بازخواهد گشت هم برمی گردد به "جنس" غیر سیاسی او اولاً و جنس "فرهنگی هنری" او ثانیاً. بعبارت دیگر ابراهیم نبوی در هیجانات هم منجر به و هم ادامۀ دولت اصلاحات محمد خاتمی ناخواسته بدنیای سیاست پرتاب شد - مثل ماجرای پرت شدن آن هموطن از آبشار نیاگارا - و دیگر اجازه نیافت و نتوانست خودش را از دنیای سیاست بیرون بکشد. ابراهیم نبوی مدت در تبعید فرنگ بودن را بسختی می گذراند از نظر روانی و از وجناتش معلوم بود که تک تک سلولهایش دنبال کمترین روزنه و بهانه ایست برای بودن در مام وطن. من قبلاً در برخی از مواضع سیاسی نبوی به او انتقاد کرده ام. اما انتقادم بیشتر بهمان "پسر تو جنست سیاسی نیست" مربوط بوده است تا "چرا این را گفتی یا نوشتی". جنس ابراهیم نبوی هنر و فرهنگ است و مثل همۀ هنرمندان و فرهنگ محوران هم طنز را بلد است و هم سیاست را می فهمد. اما همانطور که هیچ اهل هنر و فرهنگی خودش را تا سطح سیاست جاری فرو نمی کاهد ابراهیم خان هم نباید و نمی خواست چنین کوچک شود در حد استندآپ کمدی که جاذبه ای هم نداشت.

3- قبلاً نوشته ام و ترجیحم این بود و است که در فضای جدید آیت الله خامنه ای گامی کوچک برای ثبات جمهوری اسلامی برمی داشت و اعلان عفو عمومی می کرد و ایران را از سیالیت انقلاب 35 ساله به آرامش حکومت جمهوری اسلامی عبور می داد. اما گویا این خواسته بعد از سی و پنج سال هنوز به اندازۀ کافی به باور روحانیان - بویژه رهبر جمهوری اسلامی - رشد نیافته و ما باید کماکان کارهای ساده و بدون هزینه را بدشواری و با هزینه انجام بدهیم. بازگشت ابراهیم نبوی به ایران در عین حالی که یک ضرورت شخصی است و او هم فروتنانه کمترین منتی برای فداکاری سیاسی را ندارد؛ می تواند هم برای او فرصت باشد و هم تهدید. فرصت خواهد بود اگر جو تفاهم ملی فعلی ایران بر جنبه های ایدئولوژیک تندروان صاحب نفوذ و قدرت غلبه داشته باشد و برخورد با او چنان نرم و از سر ملاطفت صورت بگیرد که موج مثبتی ایجاد کند برای لحظه شماری مهاجران اجباری برای بازگشت به ایران. و تهدید خواهد بود اگر تندوران دست برتر را داشته باشند و بخواهند با سربریدن ابراهیم نبوی در اولین گام این خوشبینی تازه راه افتاده را در نطفه خفه کنند. خودم آرزویم و داوریم به شق اول و فرصت برای نبوی است. انشاءالله.

4- من ضمن اینکه بخاطر خود نبوی و خلاقیت های در حال پژمردنش در سرزمین بیگانه خوشحال هستم از تصمیم او. اما وظیفۀ خودم می دانم که از تأثیر اجتماعی تصمیم او برای ایجاد جو تفاهم برای همۀ دیگرانی هم که در حال تصمیم برای بازگشت هستند هم تشکر بکنم و بگویم که تصمیم نبوی بزرگترین حرکت بهبود خواه مؤثر او در بعد از خروج از ایران است و ملت ایران از زیبایی "تصمیم ضرورت شخصی" او به نیکی یاد خواهد کرد. واقعیت قضیه این است که این پروسۀ بازگشت به وطن باید از یک جایی شروع می شد و بویژه برای آنانی که تمام دارایی هایشان "کلمه و تصویر و رنگ و موسیقی و هنر و فرهنگ" است مثل "آب حیات"ی است که جز در خاک وطن و چسبندگی به زبان و فرهنگ ملی رنگ می بازد و استعدادها هدر می رود. برای ابراهیم نبوی و تصمیم بسیار خوبش کلاه از سر بر می دارم و به دست اندرکاران حکومت توصیه می کنم که با آغوش باز پذیرای او باشند و اجازه بدهند او برگردد به خلاقیت ها و بهره وری های بسیارش در حوزۀ فرهنگ و هنر. که جز این نیز خواسته ای ندارد. یا...هو

۱۳۹۲ مهر ۱۲, جمعه

هم آن لنگه کفش و هم این مرگ بر امریکای جدید مبارک است و امید آفرین!


1- در چهار سال گذشته خیلی چیزها از هم یاد گرفته ایم و خیلی راه ها را با هم رفته ایم و خدا را شکر که به بیراهه نرفته ایم. هرجا من کجروی داشته ام شما تصحیحم کرده اید و هر جا شما اشتباه کرده اید من با تلخی اما محکم ایستاده ام. اگر هرآنچه را من توصیه کرده ام از غربال "جدا سازی برای حصول بهترین" رد کنم بنظرم می رسد که این توصیه ام بوده است که اینک بعنوان آخرین وصیتم در این زمان هم تکرار می کنم: "لطفاً عقل تان را نه تعطیل کنید و نه به هیچ کس و ایسم و اسم و گروه و دسته ای قرض بدهید". این شخص و ایسم و اسم و گروه و دسته چه نام اصلاح طلب داشته باشد یا اصولگرا یا هرچه فرقی نمی کند. سخن و رفتار همه را از صافی عقل و منطق خودتان عبور دهید و فقط بعد از راستی آزمایی عقلانی آن را بپذیرید و بپذیریم یا رد کنید و رد کنیم. اینک و با این مقدمه این مطلب روز را می نویسم و مقالۀ آخرینم یک پست مهم خواهد بود که مدت هاست انتظار عملی شدنش را دارم در این فضای جدید و چون تحقق نیافته مجبور از نوشتنش خواهم شد. بعد از پست بعدی اگر بتوانم بر "خود جلوه گریم" غلبه کنم از مزاحمت و نوشتن های بعدی منصرف خواهم بود برای همان تیتر "شاید وقتی دیگر..." و شما را با امیدواری مراقب ترک خواهم کرد.

2- واقعیت قضیه این است که نه آن اعتراض فرودگاه و پرتاب لنگه کفش برایم ناگوار بود و نه تداوم نصفه نیمۀ شعار مرگ بر امریکا در نمازهای جمعۀ امروز. حتی بشدت ناراحت و عصبانی بودم و شدم از اظهار نظر نسنجیده و تند محمد خاتمی و البته هیاهوی "جنجال درست کن" مطبوعات و رسانه ها و شخصیت های اصلاح طلب در پیش بینی "خطر ترور" از یک لنگه کفش دموکراتیک در فرودگاه مهر آباد. زیرا که سیاستمدار صادق و روشنفکر راستین قبل از هر واکنشی به رویدادهای جامعه ابتدا باید توانایی کشف "جنس" آن رویداد را داشته باشد و هر حرکت و رویدادی را فقط بدلیل برخی مشابهت های شکلی با سوابق این رویدادها در گذر تاریخی اینهمانی نکند. بعبارت دقیق تر رویدادهای اجتماعی چه له و چه علیه ما تا جایی که از جنس مدنی باشد نوش است و طبیعی است و باید بشدت از آن استقبال کرد. ولی اگر این رویدادها و تحرکات - بازهم چه له و چه علیه ما - از جنس حکومتی بود باید بشدت طرد و نفی و مورد مخالفت و مقابله قرار بگیرد.

3- تحقیقاً کمترین تردیدی وجود ندارد که چه آن اعتراض و پرتاب کفش 50 - 60 نفر دانشجو و غیر دانشجوی فرودگاه مهر آباد و چه شعار مرگ بر امریکای امروز برخی نماز جمعه ها - چه سازماندهی شده یا نشده - پشتوانۀ تأیید سخت افزار حکومت را در پشت سر خود نداشته و صرفاً اعتراض مدنی گروهی از ایرانیان عزیزی بود و است که برخلاف ما فکر می کنند و مخالف نزدیکی ایران به امریکا هستند. و چه چیزی مبارک تر از این که جامعۀ متکثر ما فرصت داشته باشد که همۀ مردمانش بتوانند راجع به سرنوشت کشورشان اظهار نظر و عمل بکنند. اتفاقاً اگر آن اتفاق فرودگاه مهرآباد نبود و امروز هم شاهد قطع بخشنامه ای شعار مرگ بر امریکا در نمازهای جمعه بودیم باید بشدت نگران می شدیم. زیرا افراط سابق حکومت (پشتیبانی سخت افزاری از گروه مخالف رابطه با امریکا یا هر موضوع مورد وثوق ما) به تفریط خفه کردن صدای مخالفان یک سیاست مشخص (در اینجا رابطه با امریکا) می انجامید و این بسیار خطرناک و دیکتاتوری بود و است. بعبارت دیگر و در طعنه به حرف جو بایدن که بطنزی ظریف به اسرئیلی ها گفته است "اگر اسرائیل نبود امریکا باید یک اسرائیل دیگر خلق می کرد" من هم می گویم که اگر آن اعتراض و لنگه کفش مهرآباد نبود و شعار مرگ بر امریکای نماز جمعه هم یکباره قطع می شد ما ناچار باید خودمان یک اعتراض و یک شعار همراستا خلق می کردیم.

4- و خوب است که هم به ساده اندیشان و هم به وطن پرستان نگران از واکنش منفی امریکا به این قبیل حرکات بگویم که اتفاقاً در این مورد هم اشتباه می کنند و اگر صدای برخاسته از جامعۀ ایران یکباره مطلقاً در تضاد با شعارها و رفتارهای دیروز (مخالف امریکا) به شعارها و رفتارهای موافق امریکا تبدیل می شد امریکا بیشتر احساس خطر می کرد از این جامعۀ تک صدایی. که تا دیروز بفرمان دیکتاتور همه ساز مخالف می زدند و امروز بفرمان همان دیکتاتور همه ساز موافق می زنند. می دانیم که برای جوامع دموکراتیک هیچ چیزی خطرناک تر و ترساننده تر از جوامع مکانیکی نیست. جوامعی که بنا بدستور حاکم عمل می کنند و خواسته ها و عقاید و رهیافت های خویش را بروز نمی دهند یا نمی توانند بروز بدهند. و این گزارۀ نهایی که: "حتی نوع بروز و ظهور اعتراض خشن!" - در حد پرتاب کفش بسمت خودرو یک مسئول - هم طبیعی و نرم و قابل توضیح و توجیه است و ما نباید انتظار داشته باشیم که یکباره همۀ مخالفان ما لیبرال و همۀ پلیس ما دگرگون و همۀ حرکات ما موزون و سوسولی! بشود. اصلاح طلبان تشکیلاتی در داخل کشور هم اگر می خواهند به روند تازه شکل گرفته توسط دولت روحانی کمک بکنند باید سرنا را از سر طبیعی آن فوت کنند اگر راستگویانند. منتظر این راه کمک در مطلب بعدی باشید. یا...هو

بعد از تحریر:
می گویم بد هم نیست که اگر حوصله داشتید کامنت بگذارید و حدس بزنید که پست بعدی و درخواست من از اصلاح طلبان راجع به چه موضوعی خواهد بود. هم فال است و هم تماشا و معلوم می کند که چقدر به افق فکری من نزدیک یا دور هستید. البته قبل از نوشتن پست بعدی به کامنت ها - چه درست حدس زده باشید یانه - پاسخ نخواهم داد.

۱۳۹۲ مهر ۱۱, پنجشنبه

از تیترهای مثبت امروز کیهان شریعتمداری قدردانی می کنم!


1- خدا را شکر که اوضاع چنان در حال دگرگونی های مثبت است که هم خودم کم بیاورم که "چه بنویسم" و هم وبلاگم دیگر جاذبه ای نداشته باشد در بین اینهمه تفسیر و تحلیل های فاخر قلم های داخل و خارج. و چه خوب که نوبتی هم باشد نوبت من بشود که پایی دراز کنم و توان یابی چهار سال نوشتن و بازهم نوشتن "خوب و بد و مفید و مضر و قوی و ضعیف" را پیدا کنم. بنابراین می بینید که هم حافظه ام و هم ذائقه ام کند شده خوشبختانه و دیگر خودم هم راضی ام که فعلاً از دادار دودور کم کنم و اجازه بدهم شیرنی این ایام در دنیای واقعی نقد شود و بکام هموطنان عزیزم عسل سبلان گردد. انشاءالله.

2- امشب وقتی نسخۀ فردای کیهان را باز کردم ابتدا باورم نمی شد که این تیتر یک و عکس "مثبت" را شریعتمداری انتخاب کرده باشد برای روزنامه اش. لذا با شتاب به صفحات سیاسی رفتم تا ببینم چه حادثه ای باعث شده که حسین آقا بعد از مدت های بعید تیترهای نا امید کننده وجنگی و منفی انتخاب کردن به چنین رویکردی رسیده است. اما در کمال تعجب دیدم که این نگاه مثبت و معتدل فقط در تیتر اول روزنامه نبوده و کل تیترها و مطالب کیهان سوم اکتبر (روز میانه روی به نقل از سعید فائقی در شرق) مشحون از مثبت اندیشی و انرژی مثبت دادن است - معیار شریعتمداری است توجه داشته باشید - حتی در سرمقاله ای که حسین شمسیان نوشته و نقد اقتصادی است. یا در مطلب نقل شده از صادق زیبا کلام و ماجرای تکذیب ملاقات "سوروس" توسط خاتمی تیزی بارهای پیشین را ندیدم و این امر مبارکی است.

3- یادمان باشد که شریعتمداری سخنگو و هادی بخش مهمی از مردم و جوانان است که بسیاری از آنان فقط بجهت تدین و اسلام دوستی و بطور کلی عقیده تند و تیز هستند و نه بجهت منفعت مادی و دنبال سوء استفاده از حرکات رادیکال و اعتراضات به سیاستمداران میانه رو. لذا حتی کمی نرمش شریعتمداری بسمت پذیرش مدارا و گفتگو و خردورزی می تواند گشایش بسیاری ایجاد کند در الگو شدن برای این جوانان مؤمن اولاً و پیش بردن سیاست های عقلانی دولت جناب روحانی ثانیاً. با زبان طعنه و متلک همدیگر را نرنجانیم و از کم آوردن و تسلیم شدن و این قبیل ادبیات بپرهیزیم که اینک وقت همدلی و اتحاد همۀ ایرانیان است در یاری به دولتی که جهان را به آشتی صمیمی با ایران می خواند. من بنوبۀ خودم از روزنامۀ امشب کیهان و شریعتمداری خوشحال و متشکرم. و امیدوارم که همه دست بدست هم بدهیم و اجازه ندهیم این جدیدترین فرصت خیلی خوبی که روحانی در چشم انداز آورده از دست برود. همین. یا...هو 

۱۳۹۲ مهر ۱۰, چهارشنبه

هم رد دیدار و هم پیشنهاد تلفن تصمیم شخص رییس جمهور بوده است بدون ارتباط با رهبر!

روحانی و خامنه ای

 گمان نمی کردم که بدیهیات عقلی هم اینقدر پیچیده سازی شود که عده ای بدنبال رمز گشایی از سادگی آن وقت تلف کنند. اما گویا اِن قلت شیطانی که حسین شریعتمداری بانی آن بود در اهمیت "پیشقدمی اوباما یا روحانی" در ارتباط تلفنی دو رییس جمهور؛ چنان ارزش خبری و تیراژ رسانه ای پیدا کرده است که هنوز هم روی میز نگه داشته شده و تحلیل و تفسیر می شود. لذا با اکراه چند جمله هم من می نویسم راجع به آن بویژه از آنجائیکه پای اجازۀ آیت الله خامنه ای را هم باز کرده اند به این موضوع و باعث وهن رییس جمهور ایران شده اند که گویا حسن روحانی گماشتۀ دست نشاندۀ آیت الله خامنه ای است و نه رییس جمهور منتخب مردم.

1- واقعیت بدیهی چنین بوده است که تیم کاری رییس جمهور اوباما به تیم کاری حسن روحانی پیشنهاد داده اند که اگر ایشان تمایل داشته باشند باراک اوباما حاضر است در حاشیۀ مجمع عمومی دیداری کوتاه با او داشته باشد. دکتر روحانی این پیشنهاد را با احترام دریافت کرده و برای پاسخ به آن شروع به مشاوره با تیم همراه خودش کرده است. اما تا قبل از برگزاری مهمانی ناهار بان گی مون به نتیجۀ قطعی نرسیده است و در آخرین لحظات خودش تصمیم به پاسخ "نه" گرفته است؛ که می تواند دلایل زیادی داشته باشد از جمله حساسیت چنین دیداری در داخل نیروهای سیاسی کشور (حساسیت مثبت و مشوق در سبد آرای خودش و حساسیت منفی و تنبیهی در نیروهای اصولگرا بویژه تندروان آن ها). لذا روحانی که تازه از نطق اصلی اش در مجمع عمومی فارغ شده بود و هنوز فیدبک لازم را از مخاطبان خودش در ایران نگرفته بود ترجیح می دهد خطر نکند و منتظر بازخورد سخنرانی اش در مجمع عمومی بماند. لذا بهترین بهانه که سرو مشروبات الکلی - در غیرمیز های هیئت ایرانی و مسلمان - در ناهار بوده را مستمسک می کند و نه به مهمانی می رود و نه با اوباما دیدار می کند.

2- بعد از سپری شدن زمان مناسب و با توجه به اینکه سخنرانی روحانی و عدم رفتنش به مهمانی و دیدار با اوباما با واکنش عمدتاً منفی جامعۀ مدنی سبد ارای انتخاباتی اش مواجه می شود از سویی؛ و بجا آوردن آداب دیپلماتیک معمولی و عادی و عرف در برابر باراک اوباما از جانب دیگر؛ با مشاوران خودش به این نتیجه می رسند که در مقابل آن "نه" به دیدار با اوباما پیشنهاد متقابلی را برای تماس تلفنی سازمان بدهند. و می دهند. امریکایی ها هم این پیشنهاد را می پذیرند و پرزیدنت اوباما تماس می گیرد و ارتباط و گفتگوی مبارک تلفنی انجام می شود. هیچ پرده پوشی و دو دوزه بازی هم در اطلاع رسانی اتفاق نیفتاده است. به این معنا که نه ادعای سوزان رایس غلط است که پیشنهاد اولیۀ تماس تلفنی با ایرانی ها بوده است و نه حرف ایرانی ها غلط است که تماس تلفنی از سوی اوباما برقرار شده است. چون پیشنهاد از سوی ایران بوده و قبول و سپس تماس از سوی امریکا!

3- مسئلۀ مهمی که در این بین و برای اهانت به روحانی عمده می شود این پرسش است که آیا چه آن نه به دیدار و چه این پیشنهاد و تماس برای تلفن با اجازۀ رهبر ایران بوده است یا روحانی شخصاً این تصمیمات را گرفته است. این پرسش بی ربطی است و صد در صد قطعی است که روحانی کمترین اجازه و حتی رخصتی چه قبل از رفتن به نیویورک و چه در هنگام بودن در نیویورک و راجع به این قبیل موارد کاملاً تکنیکی از آیت الله خامنه ای نگرفته است. تازه خود آن ترجیع بندی هم که روحانی مجبور می شد در مقابل سؤالات شیطنت آمیز و برنامه ریزی شدۀ خبرنگاران غربی تکرار کند مبنی بر اینکه اختیار کامل دارد و از رهبر اجازه گرفته است و از این قبیل؛ فقط انتخاب اعتدالی و مسئولانۀ خود روحانی بود برای یکپارچه نشان دادن حاکمیت اولاً و حرمت نهادن به آیت الله خامنه ای ثانیاً. و الا نه چینش قدرت در ایران به این شکل هرمی و سربازخانه ایست که رییس جمهور فقط "آقا اجازه" باشد؛ و نه روحانی و هاشمی و ناطق جبهۀ قوی پیروز در انتخابات حاضرند گماشتگی صرف آیت الله خامنه ای را یدک بکشند و از خودشان اراده ای نداشته باشند. و از همه مهمتر آیت الله خامنه ای در جبهۀ بازنده های 8 سال گذشته بوده است و نمی تواند در حال حاضر چنین اقتداری را داشته باشد. می خواهم این را بگویم که حسن روحانی اختیار کامل و اجازه از رهبر و از این قبیل را دریوزگی نکرده که خامنه ای هم با اکراه گفته باشد: "باشد پسرم برو تا سرت بخورد بسنگ". بلکه روحانی و رفسنجانی و ده ها روحانیان ارشد و صاحب قدرت مباحثه و مذاکره کرده اند و به یک توافق مساوی - اگر نگویم با برد و پیش بودن قطعی حرف روحانی - و کلی با رهبر رسیده اند و مسئول اجرای این توافق هم طبیعتاً حسن روحانی رییس جمهور کشور است. یا...هو