۱۳۹۰ خرداد ۱۰, سه‌شنبه

جنگ اصلی برای کنترل سیاست خارجی بین حاکمیت ایران: ازنیل تا حجاز!

April Love


1- درحالیکه همۀ نگاه ها برسفرلورفتۀ درشرف انجام دکترصالحی به عربستان سعودی وهجمۀ  سریع ووسیع مجلس وجناح رهبردرروزنامۀ کیهان متمرکزبود؛ خبر بازداشت وآزادی دیپلمات ایرانی درمصربه حاشیه رانده شد وکسی به اهمیت بسیار زیاد چگونگی ماجرا نپرداخت. تا جاییکه این بازداشت وتکذیب اولیۀ وزارت امور خارجه و تأیید بلافاصلۀ وزارت اطلاعات واعلام آزادی دیپلمات بازداشت شده وعذر خواهی مصر وگزارش بعدی الشرق الاوسط ازپرداخت پول توسط دیپلمات مورد اشاره به گروه هایی درمصر؛ حتی سایت بسیارمحافظه کارتابناک را هم به واکنش واداشت که این چه مسخره بازی است که یکی تأیید می کند ودیگری تکذیب می کند ودشمنان سوء استفاده می کنند.

2- اما واقعیت قضیه برمی گردد به همان داستانی که قبلاً گفته ام و منظور از تغییر مصلحی را هم تلاش دولت برای دراختیارگرفتن سیاست خارجی وتصحیح سیاست های منطقه ای وبین المللی برای کم کردن تحریم ها وتوانایی انجام وعده های اقتصادی قول داده شده ازسوی احمدی نژاد با اولویت جذب سرمایه گذاری خارجی نمایانده ام. ماجرا در یک ورژن جدید مثل جریان خانم خبرنگار ایرانی تبارالجزیره است که خوشبختانه بخیر گذشت وعوامل اطلاعاتی تحویل گیرندۀ ایشان ازسوریه؛ نامبرده را بدون سر و صدا وبدون اطلاع به وزارت خارجه ودولت به قطرفرستاد وازمفقود شدن دایمی او جلوگیری شد.

3- شخصی که تحت عنوان دیپلمات ایرانی درمصردستگیرومتهم وآزاد واخراج  شده است به احتمال قریب به یقین دیپلمات بمعنای اخص کلمه ومأمور وزارت خارجه در دفتر حافظ منافع ایران درمصرنبوده. نامبرده مأمورنیروهای اطلاعاتی وامنیتی بوده که تحت پوشش دیپلمات وبا هدف خرابکاری درروابط درشرف برقراری ایران ومصر به کشورمصراعزام شده است. لذا دربدو امرکه دولت مصردستگیری او را اعلام کرده است بدلیل عدم اطلاع وزارت امورخارجه و دفتر حافظ منافع ایران در مصر ازوجود چنین شخصی بلافاصله موضوع را تکذیب کرده اند. سپس وزارت اطلاعات که یا خودش ویا اطلاعات سپاه قدس محل خدمت واعزام این فرد بوده؛ موضوع را بفوریت به دولت منتقل کرده وچانه زنی برای قبول مسئولیت این دیپلمات قلابی را خواستارشده است. دولت نیز که درمقابل عمل انجام شده قرارگرفته؛ با تشخیص اینکه اگربگوید ایشان دیپلمات ما نبوده باعث رسوایی مفتضحی خواهد شد، موضوع را قبول کرده و بلافاصله به دفترایران درمصرابلاغ کرده است که دیپلمات بودن ایشان را تأیید کنید واورا آزاد کنید که آنان نیز بعد ازدستورتهران بی خبری اولیه را پس گرفته وبا تأیید دیپلمات بودن فرد دستگیرشده اورا آزاد کرده است. تا نهایتاً مصرطبق قوانین دیپلماتیک رفتارکرده وحد اکثربه اخراج اوازمصربسنده کند. وچنین هم شده ومصر او را بعنوان عنصر نا مطلوب اخراج وبه ایران برگردانده است.

4- این گزاره واتفاق دیروزی را وقتی درکنارسخنان امروزآیت الله خامنه ای در دانشگاه امام حسین سپاه پاسداران قراربدهیم. پازل صحنۀ جنگ بی امان و استراتژیک رهبر و دولت  برای کنترل سیاست خارجی ایران کامل می شود. سخنانی که حاکی از تعاریف غلوآمیز وپررنگ آیت الله خامنه ای ازسپاه پاسداران چه درمورد عملکرد آن در ایجاد تشنج درسیاست خارجی  وچه عملکرد سپاه در سرکوب نارضایتی های داخلی است.  آیت الله خامنه ای با برگزیدن محوراصلی سخنان خود درمورد بیداری اسلامی و تحولات جاری درکشورهای اسلامی منطقه؛ محل اصلی دعوا را به سپاه نشان داده است با این پالس قطعی که نبایدتسلیم "بیداری انسانی" نامیدن تحولات ازسوی دولت و گروه انحرافی بشوند.

5- این اتفاقات ودرحالیکه غرب نیزهرروزدامنۀ تحریم های ایران را گسترش می دهد ازآثارنگران کنندۀ بیشتری برای آیندۀ نزدیک ایران خبرمی دهد ولی حسن بزرگش این است که آهسته آهسته وبا سفرها واقدامات اخیروزیرخارجۀ ایران این پالس به منطقه وازآن طریق به جهان گسترش می یابد که جنگ قدرت درایران واقعی است وباید با احتیاط به سمتی بروند که به پیروزی استراتژی دولت درمقابل حاکمیت منجرشود. با این قید حتمی که جنگ قدرت برای دردست گرفتن افسارسیاست خارجی نه باید ونه می تواند درطولانی مدت تداوم یابد وباید درچند ماه آینده پیروز نسبی -حداقل- مشخص شود. با این افزودۀ بدیهی که جناح راست سنتی وآیت الله خامنه ای علاقمند هستند که نبرد علنی فعلی مثل همۀ 33 سال گذشته به چهارچوب های بلاتکلیف وپنهان درساختار ناقص برگردد. تا دنیا گیج شده ونتواند تشخیص بدهد که درایران با چه کسی طرف است وچه باید بکند. واگردولت این جنگ را بعنوان جنگ مادرپیروزنشود بسیار ضرر خواهد کرد. زیرا که دنیا درمیان مدت ودر مواجهه با زورآزمایی جاسوسان سپاهی و دیپلمات های دولتی درخاک بیگانه بیشترین اسناد لازم برای فشاربه ایران را بدست آورده وبضررملت ایران ازآن استفاده وسوء استفاده خواهد کرد.

6- ونهایتاً اینکه رییس جمهورکنفرانس مطبوعاتی برنامه ریزی شده اش برای امروز و قبل از14 خرداد را به یک هفته بعد وبعد از14 خرداد تغییرداده است. با توجه به اینکه معمولاً احمدی نژاد ازتصمیمات اعلام شده اش بسیارسخت منصرف می شود یا درآن ها تغییرمی دهد؛ این تغییرمی تواند متضمن این باشد که او تصمیم گرفته است اجازه بدهد همۀ وقایع وسخنان وموضع گیری های جناح راست وروحانیت منتهی به 14 خرداد علنی شود تا اوبا رصد کردن آن ها بتواند درکنفرانس خبری بعدی خود پاسخ مناسب و طراحی دقیق تری انجام بدهد. یا...هو

توهین رهبربه نمایندگان؛ دربازسازی حکایت سلطان وبروگمشو!

Penitent Magdalene



1- یکی ازنقاط قوت دیگرآیت الله خامنه ای خطیب زبردست بودن ایشان است. همان فنی که آیت الله منتظری را راضی کرد هنگام ترک امامت جمعۀ تهران وعزیمت به   قم آیت الله خامنه ای را بعنوان امام جمعۀ ثابت تهران به امام خمینی پیشنهاد و منصوب نماید. قبلاً هم گفته ام که آیت الله خامنه ای ازنظرفرهنگ عمومی وادبیات جزوسرآمد ترین روحانیان بطورعام وهمدوره ای های خودش بطورخاص بوده و است. این دو خصیصۀ توأمان درایشان باعث شده است که حرف هایش را به سلیسی و ادیبی بیاراید و مخاطبانش را تحت تأثیر قراربدهد. لذاست که ما بیاد نداریم از ایشان که در حرف هایش از ادبیات لمپن وکوچه وخیابان استفاده کند. حتی هنگام دشنام دادن به دشمنان زیاد و فرضی اش هم از واژه های کامل استفاده می کند.


2- روزیکشنبه وطبق سنت همه ساله، نمایندگان مجلس شورای اسلامی رفته بودند به دیدارایشان. این دیدار ازهرجهت یک دیدار ویژه بود. بویژه ازآن جهت که رهبر ایران برای نخستین باردرمقابل سرکشی قانونی رییس جمهوری از جمهوری اسلامی قرار گرفته بود واست که اگرادامه پیدا کند تبعات زیادی داشته وخواهد داشت. لذا ابتدا چنین بنظر می رسید که برای اولین باردرعمر مجلس هفتم وهشتم نمایندگان در موضع برتر از رهبرقراردارند وبا نوعی غرورحد اقلی دراین جلسه حاضرشده اند. وحتی پیش خود شان برای رهبری که هیمنه اش شکسته احساس دلسوزی می کرده اند. وحاضربوده اند از جهت جوانمردی نوکردرمقابل ارباب هم شده به رهبر دلداری بدهند که نگران نباش: اگرکاربجای باریک بکشد ما درحمایت ازتواحمدی نژاد را بنی صدریزه می کنیم وبعداً هم بروی شما نمی آوریم که همۀ این بساط ثانوی را ازبی تدبیری اولی تونصیب برده ایم.

3- شک ندارم که چنین احساسی دربین بسیاری ازنمایندگان بوده است. زیرا که انسان هر چقدرهم پست وطفیلی ودریوزه وبی شخصیت باشد بازهم در هنگام احساس مؤثر بودن وبحساب آمدن نوعی غرورخوشحال وزیرحلدی را لذت می برد. وگفتم که این اولین باربود که مجلس احساس می کرد که رهبربه آن ها نیازدارد واستمالت ونوازشی توأمان درانتظارشان است دراین جلسه. حتی بظن قوی می گویم که قبل ازاین ملاقات تمایندگان با فرض قطعی استقبال رهبرازآن ها با واژه هایی نظیر"اقدام شجاعانه" یا "مواضع تحسین برانگیز" یا "مجلس دررأس اموراست" وازاین قبیل؛ شعارهای پاسخ دسته جمعی به نوازش های رهبررا مثل "ای رهبرآزاده آماده ایم آماده" یا "ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند" وازاین قبیل تمرین کرده بودند.

4- اما اتفاقی که درعمل افتاد غیرازاین بود. آیت الله خامنه ای درسخنانی کوتاه و از سر بی حوصلگی! ابتدا ازموضع نمایند گان دربه شکست کشاندن سیاست های منطقه ای جدید دولت درنزدیکی با اعراب وشیعی زدایی ازروابط سیاسی؛ تشکری معمولی کرد- این هم درحقیقت تشکرازخودش بود چون این خواست اوست که روابط بین المللی ایران همیشه ودرهمۀ سطوح متشنج وایدئولوژیک بماند. ومجلس کاری بیشتر ازاطاعت کور نکرده بود- ولی بلافاصله رهبررفت بسوی انتقاد واینجا بود جان کلام که برای اولین بارآیت الله خامنه ای خطاب به مهمترین ارگان قانونی منتخب ملت از واژه ای توهین آمیز ونهایت تحقیرکنندگی "کارَکی" استفاده کرد. وواژه ای را بکار برد که اگردر مقابل دولت لمپن ادبیات احمدی نژاد چنین واژه ای را بکار می برد معلوم نبود چه تاوان سختی را باید متحمل می شد.

5- ماجرا مربوط بود به چنین روزی درپارسال. به این ترتیب که رهبربه نمایندگان دستورداده بود که یک سازوکارنظارتی مضاعف برای کنترل نمایندگان مجلس تعریف وتصویب کنند. خلاصۀ خواسته هم این بود که یک سازمانی درست شود وبرکارو رفتار نمایندگان نظارت بکند. وپرواضح است که منظورنهایی ازاین نظارت هم برای بی خاصیت کردن هرچه بیشترنمایندگان متمرکزبود. زیرا نمایندگان ازمنظروظیفۀ نمایندگی ومواضع سیاسی وطبق نص قانون اساسی آزادند وقابل تعقیب نیستند. واز منظر تخلفات وجرایم شخصی نیز مثل همۀ آحاد ملت تحت نظارت وکنترل قوۀ قضائیه با سازوکارمعلوم هستند. اما نمایندگان مجلس بهرجان کندنی هم بود این توصیه را مرتب به تعویق انداختند وتصویب نکردند تا این اواخرکه دیگرتق روابط دولت ورهبر هم درآمد؛ مطمئن شدند که ازاین بدنامی تاریخی ورسوا جهیده اند ورهبر در موقعیت تضعیف شده اش پی گیرماجرانخواهد شد.

6- اما آیت الله خامنه ای درهمان نطق کوتاه وبی رمقش رفت سراغ همین پروژه و نمایندگان را بشدت تحقیر وملامت کرد که چرا دستورش را بفوریت وقدرت اجرا نکرده اند. وگفت که درمورد این دستورنظارت مضاعف "کارَکی" شده ولی اصلاً راضی کننده نیست وباید دراولین فرصت به تصویب این موضوع بپردازند. تصور اینکه بعد ازاین تحفیرمضاعف دربین کمترین نمایندگانی که کمی احساس شخصیت وجود دارد چه تصویرهولناکی ازنانی که سرسفرۀ زن وبچه شان می برند ترسیم شده باشد زیاد سخت نیست. آدم تصویری خیالی ازپاداش پدری به نوکرش را درذهن به تمرین و بشکن نشسته باشد ولی عملاً اولین جملۀ پدرش خطاب به اومرتیکۀ نمک نشناس باشد چه حال پیدا می کند کاملاً توضیح دهنده است دراین قضیه. حتی اگر بپذیریم که مناسبات فی مابین الیگارشی با ریزه خوارانش نه بتعریف مدرن روابط کاری که بتعریف هیئتی و مذهبی پدروفرزندان (نوکران) باشد.

7- امروزکه دیدم واکنش همۀ نمایندگان به این توهین وتحقیررهبربا واژۀ "شرمنده شدیم" شروع شده است؛ خیالم راحت شد که دربرساختن واژۀ مفهومی "ریزه خواران الیگارشی" برای همه وهمه وهمۀ سیاستمداران ووکلای جناح راست سنتی دچار عصبیت کلام نبوده ام. ونیازی به عذرخواهی ازشما ندارم اگربا دیدن ادبیات تخفیف کننده ام نسبت به این شخصیت های حقیقی وحقوقی بی شخصیت که لاجرم باید انسان بحساب بیایند برآشوبید به دلقک بی ادب. آیا هنوزهم شک دارید که ازاین سیستم به این "دریوزگی حقیر" کمترین امید مثبتی نمی توان داشت.  یاد لطیفه -حکایتی افتادم از تشریح مشعشع شرفیابی کارگزاری به دربار سلطان؛ که می گوید: "خدمت سلطان رسیدم وایشان با زبان مبارکشان بمن فرمودند: بروگمشو!". یا...هو

زخم تبعیض؛ حتی درزندان سیاسی؛ بین خودی وغیرخودی. تقدیم به نسرین ستوده!

The Stonebreaker


1- بادیدن چهرۀ شیرزنی وکیل بنام نسرین ستوده درکانون وکلابرای لغوپروانۀ وکالتش، و با آن کند وزنجیرآزادگی بردست وپا؛ اینک دیگر راحت ترمی توانم دلتنگی ام وسخت روزی ام را ازصعوبت وسبعیتی که برزندانیان سیاسی درایران روا داشته می شود بنویسم. واقعیت امراین است که درجمهوری اسلامی مستولی برکشورمان در33 سال گذشته نه تنها تشخیص خودی ازغیرخودی درقدرت کاری سخت بوده واست. بلکه این سختی شامل حوزۀ مخالفان ومنتقدان جمهوری اسلامی هم می شده است ومی شود. وآدم نمی تواند به تصمیم برسد که آیا اگرپاداش در جمهوری اسلامی بعدالت وانصاف توزیع نمی شود؛ حداقل می توان به این دلخوش بود که پادافره به منتقدان ومخالفان به انصاف تسهیم می شود!

2- اما اینک که زندانیان رجایی شهردراعتصاب غذا هستند ونسرین ستوده در بازگشت از خلع داوطلبانه اش ازپروانۀ وکالت پرافتخارش؛ واحمد زید آبادی درصلابت و استواری پافشاربرقلم شرفش؛ وبهمن احمدی امویی وعیسی سحرخیز و...ده ها وبلکه صدها زندانی دربندِ پرنام وکمنام وگمنام درجای جای وطن بتاراج رفته؛ اوج کینه و نفرت ایدئولوژیک یک حکومت دینی نا تمام وقرون وسطایی  بدون لابی وزیرمیزی ومرخصی وشرط وشروط مهوع را با افتخار وسربلندی بجان می خرند؛ وبرآرزوهای یک ملت تاج افتخارمی شوند. ودرحالیکه آن دیگران خودی صحنۀ انتخابات وبازگشت بقدرت تحت ولایت آیت الله خامنه ای را به کرشمۀ رهبرِ بزرگ زندان بان امید دوباره نقد می کنند؛ می توانم بلند گریه کنم وخشماگین فریاد بکنم که ای ایرانیان؛ فرزندان راستین خود را درآغوش بگیرید ومواظب باشید که سره را ازناسره ومبارزه را ازبازی قدرت به تمیز بنشینید.

3- استثنایی وجود ندارد دراینکه همۀ زندانیان خودی علاوه براینکه صحنه گردانان پروژه های ناتمام شروع همۀ شورش های بی دلیل بوده اند تا اینجا؛ همه نیز موجودیت شان را ازپست های نان ونام دار ولایت فقیه تغذیه کرده اند تا اینجا. واین باقی ماندۀ غیرخودی بوده اند وهستند همیشه که بدون یک رانت کوچک ازحکومت سی وسه سالۀ الیگارشی؛ همۀ هستی های ذاتی واعتباری خودکسب کرده شان را هم برسر"میزبازی"ِ دستۀ اول به صحنۀ نجات ایران وایرانی آورده اند وچشمان اشکبار وپرغرورفرزندان وپدران و مادران وهمسران نازنین شان را درپشت میله های سرد انفرادی جاگذاشته اند. این البته شرط مروت نیست باید گفت به آنانی که نه در حکومت ونه در مخالفت مسئولیت خویش نپذیرفتند ونمی پذیرند وبه چند گفتار و اعلامیه وبیانیۀ بی ثمرخودشان را درلابلای "بلاتکلیفی درمیان پوزیسیون و اپوزیسیون بودن" به پروژۀ شکست بعدی منتقل می کنند. و تابلوی "حکومت ومخالفانش" را مخدوش می کنند؛ تا رژیم حاکم بتواند ادعا کند که زندانی سیاسی ندارد وتعدادی هم که برای مدتی بدلیل بی قانونی بازداشت شده بودند آزاد شده اند. وآن دیگران باقی مانده برانداز وجاسوس وکارگزار سرویس های امنیتی دشمنان بوده اند وهستند.

4- حداقل دریک مورد وراجع به احمد زیدآبادی خودم شخصاً می توانم شهادت بدهم که ایشان را بزور وبا تمهیدات تبلیغی سنگین وفقط یک ماه قبل ازانتخابات راضی کردند برای شرکت درانتخابات وپیوستن به کمپین کروبی که نه رنگ داشت ونه شورش اولیه. واو بطور طبیعی قبل ازانتخابات هیچگونه وابستگی ودلبستگی با احزاب وشخصیت های رنگی نداشت. وبعد ازرأی گیری هم بلافاصله او دستگیرشد واصولاً کمترین فرصتی برای موضع گیری حتی نداشت چه برسد به اقدام. واو فقط هنگامی با سنگین ترین حکم نادیده ونامتعارف درمعیارهای همین جمهوری اسلامی ناقص روبرو شد که دربعد از دستگیری حاضربه تأیید ولایت فقیه، آن هم با مصداق آیت الله خامنه ای نشد. بعبارت دیگر او بی گناه مطلق درجریان انتخابات دستگیرشد وعوض عذرخواهی و آزادی بلافاصله اش؛ اینقدردرزندان انفرادی نگاه داشته شد که ازصلابت واستواریش برآرای سیاسی گذشته اش پروندۀ اتهامی جدیدش نوشته شود. و این بی شرمانه ترین پرونده ایست که تاریخ سیاست درکل جهان به خودش دیده است:"تنظیم اتهامات پرونده پس ازدستگیری ومبتنی بربازجویی های بی دلیل اولیه!" والبته گفتن ازبی گناهی سیاسی احمدی امویی اقتصادی نویس وعیسی سحرخیزحوزۀ اندیشگی صرف، ونازنین بانوی وکیل نسرین ستوده زیره بکرمان بردن است.

5- برای همۀ آنانی که بدون شناخت جمهوری اسلامی ومناسبات سیالش در نه تنها پوزیسیون بلکه حتی دراپوزیسیون جان ومال وفرصت هایشان را هدر دادند متأسف و سوگوارم. ولی مژده می دهم که اینک صحنه شفاف شده ومی توانند برروی قامت استوارنسرین ستوده واحمد زیدآبادی وهمۀ دربندان بدون مرخصی وبدون آزادی مشروط وبدون تخفیف وبدون رأفت اسلامی مهوع تکیه کنند ومطمئن باشند که این بار دیگر گره برباد نمی زنند وبا مردانی به صلابت زن وکیل ایرانی پیوند آزادی می بندند. درود به شرفشان.دوست شان داریم. وبرپایمردی شان مباهات می کنیم. یا...هو
..................................
توضیح ضروری:
هزینه دادن برای هزینه دادن مذموم است. هزینه دادن سیاسی باید معطوف به هدف مشخص باشد. بویژه وقتی که ایجاد هزینه برای غیرخودی ها سنگین ترازخودی ها باشد. این را گفتم که کسی خلط مبحث نکند مثل کنارگود وتوی گود. هرکسی زمین بازی اش را خودش آگاهانه تعیین بکند نباید گلایه ای داشته باشد. من اعتراضم به تحمیل هزینه بدیگری بدون هدف مشخص وپاپس کشیدن بعدی است.

۱۳۹۰ خرداد ۹, دوشنبه

مهندس اسفندیاررحیم مشایی: قدیس یا فیلسوف!

La Danse

پیش نیاز:
انسان قدیم جزدردوصورت خوش سیما وخوشگوارنبود درقاعده: در کسوت خدایان و روحانیان دین؛ ودرهیبت پهلوانان واساطیر وپادشاهان. چه فقط این دو طایفه بودند که سرپناهی داشتند ورفاهی. ودور از گزند تطاول سرما و آفتاب و رنج و سختی و تعب. بنابراین انسان قدیم ازکودکی چنان دررنج معیشت وشکار وطبیعت خشن و بی رحم بود که چروکیده وپیرواز ریخت افتاده باشد ازهمان بدو جوانی. این را در مقدمه گفتم که بگویم همه اش هم فیلم نیست اینکه هیچکس؛ نه من و شما و نه آخوند و روشنفکر و... باور نمی کنیم که احمدی نژاد چروکیده بتواند سمبل انسان جدید باشد وحامل و حاوی مدرنیته. زیرا همۀ ما با یک ذهنیت به ارث برده ازاجدادمان داوری می کنیم و باور نمی کنیم که جسم بی ریخت احمدی نژاد بدون روح مشایی هم می توانست یا می تواند سازمخالف دین وقدیم بزند.

1- راجع به اسفندیاررحیم مشایی نوشتن ازسوی من امری سهل وممتنع است. سهل است اگراورا چون خودم بپندارم یا خودم را چون اوبحساب آورم. وممتنع است در جایی که بخواهم اورا درقاب ولایت امام زمان واحمدی نژاد توضیح بدهم. چون توضیح روح جدید در جسم قدیم کاری اگرهم شدنی باشد بسیار سخت ودیرباوراست.

2- اما باکی نیست ودل بدریا وبخشندگی شما می سپارم ودرهمین بدوامرمی گویم که مشایی یک قدیس است. یک فرصت تاریخی. یک تصادف مبارک. یک تقارن انقلابی. یک جان جانان. یک عشق و... مشایی مثل من است. مثل تو. مثل یک رانندۀ تاکسی. مثل یک سرنشین اتوبوس یا مترو. مثل یک آدم کوچه وخیابان. مثل یک استاد دانشگاه. مثل یک بازاری. مثل یک کشاورز. مثل یک کارگر یا کارمند... مثل یک توده.

3- کاری را که اومی کند. ودرحد رسالت تاریخی برای یک ملت خودش را بالا می کشد. دقیقاً وبی کم وکاست آن چیزی است که من هم آرزوی انجامش را داشتم که آواره شدم برای جنبش تک نفره ام. مگراو چکار می کند. که نه سیاستمداربوده. که نه روشنفکربوده. که نه نام ونشانی داشته. که نه مال و منالی داشته. که نه یار و مشاری داشته. که نه حال وهوایی داشته. که نه....
کاری که مشایی می کند؛ همان کاری است که همۀ آدم های معمولی برشمرده ام دربند سه بالا انجام می دهند هرروز: درخیابان. درتاکسی. دراتوبوس. درمترو. درمزرعه. درکارخانه. دراداره. دردانشگاه. در... ودر...

4- وآن آدم معمولی که ما به اوبه اختصارتوده گفته ایم چه می گوید: آن توده ازبام تا شام می گوید: "یاروموسیقی را نمی شناسد می گوید حرام است. وموسیقی گوش می کند." ، "آخوند را چه به سیاست مُدُن واورا یا بدشنام ویا متلک ویا مسخره می نوازد ومی خندد" ، "پیامبردرعهد دقیانوس چه می دانسته مدیریت یعنی چه. واضافه می کند که در زمان پیامبرکه چرتکه هم نبوده گویا!" ، "همۀ انسان ها به یک اندازه خوب وبدند مثل مردم اسراییل." و... خلاصه همۀ ان چیزهایی که خود آخوند ها وخود ریزه خواران شان ازخون ملت هم توی خانه وجمع های خصوصی می گویند ومی خندند!
وچه می کند این توده: "زیبایی را دوست دارد." ، "با هدیۀ تهرانی عکس می گیرد." ، "می خندد وازغم وعبوسی فرار می کند." ، "خانه اش را دوست دارد." ، "برای خودش یک خدای شخصی Oh my god دارد" ، "خدای میرغضب هیزیگانه وایستاده بر سر هرکوی وبرزن برای مچ گیری را برسمیت نمی شناسد." و...

5- وبطورخلاصه مشایی انعکاس صدای مردم است درصندوقخانۀ 32 سال بشدت ممنوع شدۀ حفاظ ِ قدرت الیگارشی مرگ وزشتی. چیزی که من بشما زیاد گفته ام در این وبلاگ وشما خیلی هایتان علناً و مؤدب ترین هایتان درپشت سر بمن خندیده اید که : "بابا دلقک رسماً قاطی کرده؛ و می گوید رفقا سیاست را رها کنید. کلید حل معمای سخت ما دردست پیش پا افتاده ترین وجزیی ترین مفاهیم اجتماعی وزیستی است. بیایید بامن برویم به مردم دنیا بگوییم که ای انسان ها ما ازآخوند ها زندگی مان را، خدای مان را، دلخوشی مان را، مهربانی مان را، خنده مان را و... پس می خواهیم. ما فقط می خواهیم مثل همۀ شما زندگی کنیم. شما داوری کنید ما زیاده خواهیم! ما سیاست خواهیم! ما حکومت خواهیم! ماحقوق بشر خواهیم! ماتهدید گرامنیتیم! ما خرابکاریم! ما براندازیم! ما...

6- مشایی ممنوعیت زندگی را بسخره می گیرد. مشایی رنگ سیاه را بعنوان تنها رنگ موجود درطبیعت انکارمی کند. مشایی یک جملۀ کوتاه. فقط یک جملۀ کوتاه می گوید و ارکان سی وسه سالۀ یک آنارشیسم را بلرزه می اندازد. این که مصباح می گوید این یک بلای عظیم است درست می گوید. چون او فیلسوف تاریکی هاست وکمترین نشانه های فلسفۀ روشنایی را هم درک می کند وهم خطرش را می فهمد. اینکه تحجرآدم های جمهوری اسلامی با معیار مشایی به این سادگی قابل اندازه گیری است یک واقعیت صد درصدی است: "هرچه غلظت تحجربالا. مخالفت وکینه به مشایی هم درحد اکثر!

7- اینکه خامنه ای تلاش دارد این موجود مبارک را چنان بهم نزند که عطرش همه گیرشود؛ ازترس صحیحی است که ازمشایی بمشامش می رسد. چه او می داند که تک جمله های کوتاه مشایی فقط به این دلیل خیلی برد تبلیغی پیدا نمی کند که اولاً ناچار در قاب کهنه عرضه می شود. وثانیاً به این دلیل که همۀ توده همان هارا می گویند و می کنند وعمق مطرح شدن این حرف درتالار قدرت را درنمی یابند. وخواص و روشنفکر و مرجع های جامعۀ مدرن هم که معلوم است به مشایی پروبال ندهند چه به حسادت وچه به حماقت. چون آنان اگردرهریک جمله سه باررفرنس ندهند به وبر وهیوم وبنجامین ولاک وبنتام وتوکویل ورورتی وهگل ومارکس وروسو ومنتسکیو وکانت و... ودوتا دموکراسی وحقوق بشرازداخلش بیرون نیاورند ونتوانند همۀ کتاب نوشته های سه قرن اخیر غرب را هزاران بارترجمه کرده ودرمیلیون ها میلیون نسخه منتشر کنند روزشان شب ونانشان قاتق دارنمی شود!

8- ازمشایی نوشتن چه راحت است هنگامی که مثل اوباشی؛ زلال! ازمن می شنوید. می گویم این خط واین نشان: فارغ ازاینکه قاب کهنۀ احمدی نژاد قدیمی وفرودست را می پسندید یانه. اسفندیار رحیم مشایی را چون جان شیرین دربربگیرید وازاو محافظت کنید که اگرایران راهی درنزدیکی همین زمان می جوید برای رهایی. جز درتوبرۀ فیلسوف مشایی پیدا نخواهد کرد. یا...هو

۱۳۹۰ خرداد ۸, یکشنبه

ساختن قدیس ازرهبر (مرید ِ احمدی نژاد منفور) دُم خروس کم پیدای هاشمی!

Portrait of the Vendramin Family



1- آیت الله علم الهدی -علم الهدی را با تأکید چند باره بخوانید ودقت کنید- گفته است که علت اصلی اینکه مشایی ترسناک است به این خاطراست که روحانیت تاحدبالا آوردن سیراست وچاق وچله! ونه گمانم تاموقعی که ازطلبۀ یک روزه تا مرجع صدساله دراین همه پول یا مفت نفت غرقند ولذا رغبتی برای تبلیغ دین ندارند وضع روحانیت دربین مردم تغییرمثبتی بکند. فرمایش دقیق ایشان این است:
وی با بیان این‌که امروز مسائل تأمین معیشت نیاز طلاب به تبلیغ را از بین برده است، تصریح کرد: اشتغالات و فعالیت‌های حوزه به گونه‌ای است که زندگی طلبه به مقدار خاصی تأمین می‌شود و جریان ارتباطی طلبه با مردم به عنوان یک نیاز مطرح نیست و اعزام طلاب به شکل خاصی است که آثار ارتباط بین روحانیت و مردم در آن کمرنگ است، به عبارتی جریان ارتباطی، جریان ارتباطی مداوم نیست.
2- خوانندۀ عزیز ومحترمی بنام ادیب خوانساری دردوپست مختلف مرا به دوئل فرا خوانده دربحث مفید بودن وعین صواب بودن استراتژی وتاکتیک سیاسی اصلاح طلبان مذهبی ازمصطفی تاج زاده تا هاشمی رفسنجانی. واین بدترین وغم انگیزترین نغمه ایست که من می شنوم ومی دانم هم که با سوگواری تمام؛ خریداران بسیاری دارد در ایران جمهوری اسلامی. آن استراتژی وتاکتیک سیاسی اصلاح طلبان مذهبی دررادیکال ترین شکل آن چیست؟ این است که: "چون ملت ایران مسلمان هستند وارائۀ لخت و عریان یکبارۀ مدرنیتۀ غربی را تاب نمی آورند لذا بهتراست که ما مفاهیم مدرنیته را در لفافه ای ازمفاهیم مذهبی بپیچانیم وپنهان کنیم تا "علف به دهان بزی شیرین بیاید" وآن را قبول کرده وتناول فرمایند. تا کم کم ما ازفرهنگ سنتی جدا شده ومدرن بشویم. و همۀ این پاسخ که می تواند به اندازۀ کتاب های همۀ کتابخانه های تاریخ یکصد وپنجاه سالۀ اخیرومعاصرایران هم طولانی ومفصل باشد دریک گزارۀ کوتاه روشنفکران دینی خلاصه وعرضه شده است. وآن این است که "مردم ایران مسلمان هستند." لذا شما با هراصلاح طلب مذهبی که حرف بزنید جابجا وبویژه هنگام کم آوردن تئوری های شتر گاو پلنگی شان می گویند: "ولی درنظرداشته باشیم که مردم ایران مسلمان هستند." و از دین مردم پل گودرز وشقایقی می زنند به سیاست وقدرت خودشان.


3- آیت الله علم الهدی درجای دیگری ازهمین افاضاتش فرموده:
آیت الله علم الهدی با عنوان اینکه مشایی در صحبت های خود به مسأله از بین رفتن مخاطبان علما، مراجع و روحانیت تأکید کرده است، گفت: مشایی در جلسه گروه نظارتی صداوسیما که نمایندگان قوا در آنجا حضور داشته اند، به صورت رسمی با بزرگان برخورد می کند و می گوید «این کارهایی که کردیم برای ما جواب داده است و جواب مثبت گرفته ایم»، این سخن او بدین معنا است که مقدسات دینی را به مسخره گرفته دارای اثرگذاری مثبت است و او باید بداند که اعتقادات و سخنانش توهم و خیال باطل است.

4- آیت الله علم الهدی اعتراف می کند که بدلیل عملکردغلط وباطل روحانیان؛ مردم از دین شان هم که روحانی سمبل آن است اعراض کرده اند. بعبارت دیگرمردم می گویند اگر دین بعنوان یک فرهنگ هژمونیک این است که روزگارمارا سیاه کرده است ما نه تنها سیاسی آن را نمی خواهیم بلکه اصلاً خود دین را هم نمی خواهیم. ولی این حرف و اعتراف وواقعیت جامعۀ امروزما مگرتوی مغزروشنفکر دینی و اصلاح طلب مذهبی رادیکال حتی می رود. که نمی رود. بازهم شما اگرازیکی ازاین چپ های پشیمان سؤال کنید که راه رسیدن به یک حکومت عرفی چیست می گوید ما باید درپوشش دین حرکت کنیم چون مردم ما مسلمان هستند. واین گریه و سوگواری وبدبختی نیست برای ما پس نامش چه می تواند باشد. من درپست جداگانه ای و قبلاً با نام "اسلام برای بغل دستی" به این موضوع پرداخته ام که وقتی از روشنفکر و جوجه هایش که به اکراه هم دو رکعت نماز نمی خوانند می پرسیم کدام مردم مسلمان مورد نظراست. اشاره به ضمیری مجهول می کنند وقدرت نشان دادن یک نفرازاین خیل "مردم ایران مسلمان هستند. و لذا باید تحت پوشش دین سیاست کنیم" را نمی توانند نشان بدهند. طرفه اینکه تمام مبلغان دست دوم این ایده هم ساکنان آلامد شمال تهران هستند


5- ادیب خوانساری محترم چون به هاشمی رفسنجانی هم اشاره کرده بعنوان محمل خوب برای عبوربه حکومت مدرن وسکولار. لذا یک توضیحی هم راجع به هاشمی بگویم که شاهد مثال خوبی خواهد بود به نحوۀ تفکروسیاست ورزی اصلاح طلبان مذهبی؛ تا ببینید که دخیل بستن به امام زاده هایی چون اصلاح طلبان مذهبی آب در هاون کوبیدن است. ادیب عزیزبا استناد بنوشتۀ خودمن می گوید چون هاشمی در مخالفت با احمدی نژاد وجه کارآمدی را پررنگ می کند وبه وجه لیبرالیسم فرهنگی او نمی تازد؛ نشانۀ این است که هاشمی مناسبات مدرن اجتماعی را قبول دارد. بنابراین ما با این طیف بهترمی توانیم به مقصود برسیم. چون هم مناسبات اجتماعی مدرن را قبول دارند وهم تا حدودی سیستماتیک ترومدرن ترازاحمدی نژاد سیاست ورزی می کنند.

6- جان کلام همین جاست: سیاستمداربالفعل وبرعکس روشنفکربالقوه کافی نیست که به گزاره یا عنصری معتقد باشد. سیاستمدارباید براعتقاد خویش پافشارو مجری باشد. بعبارت دقیق ترمهم این نیست که سیاستمدار سبک زندگی مرا ازنظر ذهنی بپذیرد و یا حتی جلوتر بروم خودش هم بسبک زندگی مورد دلخواه من زندگی بکند. بلکه سیاستمدار باید از سبک زنگی من دفاع بکند چه آنرا پذیرفته باشد یانه. یک مثال ساده تربزنم. اگر در مراسم حافظیۀ شیراز که موسیقی آمد وروحانیان ارشد قهرکردند و رفتند؛ بجای احمدی نژاد، هاشمی یا خاتمی یا موسوی ویا هرکدام ازاصلاح طلبان مذهبی مسئول دولت بود چه اتفاقی می افتاد؟

الف- ازابتدا برنامۀ موسیقی درلابلای برنامه ها پیش بینی وطراحی نمی شد. 100%

ب- موسیقی گنجانده می شد وبلافاصله با عکس العمل مخالف روحانیان مدعو کل مراسم بهم می ریخت وبساط جمع می شد والتماس والتجاء شروع می شد که از سر تقصیرات غیرشرعی یک آدم مجهول بگذرند.99%

پ- موسیقی گنجانده می شد واجراهم می شد وروحانیان هم اعتراض می کردند ومراسم هم تعطیل نمی شد. ولی هاشمی یا خاتمی یا موسوی نیز مسئولیت هارا رها کرده و مجلس ومراسم افتتاح را ترک می کردند وبدنبال روحانیان به بیوت تک تک شان هجوم می بردند برای دلجویی ودست بوسی وقول عدم تکرار.98%

7- این سه گزاره را مقایسه کنید با رفتاراحمدی نژاد قبل از وبعد از ودرطول فعل و انفعالات رخ داده درعین حافظیه ونه درذهن اصلاح طلبان مذهبی. درضمن اگرهمه توافق داریم که هاشمی رفسنجانی به مقدارسلول های همۀ اندام هایش ازاحمدی نژاد متنفراست و باید باشد با رفتاری که احمدی نژاد با اوکرده است. ودرنظربگیریم که هاشمی بالای 75 سال سن دارد و لبش پای گوراست مثل خودمن -درمثل مناقشه نیست-. واوازجاه ومال وزن وفرزند وارث و... نیازی به دریوزگی ندارد. واو بهتر و بیشتر ازهمۀ ما می داند که رهبرجمهوری اسلامی هنوزهم احمدی نژاد را دوست دارد واورا حمایت می کند. هاشمی من وشما که نیست. او علاوه برنوعی پدرخواندگی به این جمهوری اسلامی همواره چه به قدرت قانونی ریاست مهم ترین ساختارهای حاکمیت درمجمع تشخیص ومجلس خبرگان وچه به پشتوانۀ آن پیشینه ای که گفتم می توانست جلو تخریب ایران توسط احمدی نژاد را بگیرد. اگردرگفتارش صادق است. واگرنمی توانست حداقل می توانست خودش را درخارج ازاین مناسبات نشان دهد وتعریف کند. درحالیکه او نه تنها کمترین اقدام منجربه نتیجۀ مشخص -درحد قهرکروبی درمجلس ششم برای لقمانیان حتی- نکرده است بلکه تا همین لحظه هم ازمرید احمدی نژاد (منفورودشمن وایران خراب کن) یعنی آیت الله خامنه ای برای خودش مراد تعریف کرده است. چطورممکن است که یک نفرازرهبری که مرید منفورترین دشمنش است یک قدیس برای خودش بسازد وتازه اصرارهم بکند که جامعه هم این را بپذیرد.

8- ونتیجۀ بدیهی اینکه: درحالیکه متحجرترین آخوند سیاسی این واقعیت را پذیرفته است که کارروحانیت درسیاست تمام است ازجنبۀ مشروعیت. اصلاح طلبان مذهبی هنوز با گزارۀ بسیارساده وخررنگ کن "مردم ایران مسلمان هستند." وبا ذهنی سیال و آشفته بدنبال رضایت مراجع وروحانیان ارشد قم و غیرقم هستند. وشما چطور می توانید با ذهنی که ازعلم الهدی هم سنتی تر فکرمی کند به عین مدرن برسید. الله اعلم! یا...هو

هاشمی وخامنه ای وروحانیت ارشد قم درمصاف جمهوری اسلامی درسراشیب!



1- با صحبت های پریروزهاشمی رفسنجانی درمورد مدیریت مبتنی بردروغ ورشوه و فریب احمدی نژادازسویی وحرف های امروزباهنر که گفته است رهبری می خواهند که احمدی نژاد بتواند دورۀ ریاستش را به پایان ببردازجانب دوم. وهمین طورجدیدترین حرف های مصباح یزدی ومحمد علی جعفری ونقدی ازطرف سوم چنین معلوم است که ضمن جبهه گیری همگان برعلیه دولت احمدی نژاد؛ خود گروه های مزبور هم با اولویت های مجزا ازهم به این جنگ قدرت نگاه می کنند. وانتظار دارند که ماهی درشت تر را گروه ودستۀ آنان صید کند درپایان ماجرا:

الف- هاشمی رفسنجانی وطیف اصلاح طلبان مذهبی: اینان مخالفت خود با دولت احمدی نژاد را متمرکز کرده اند اولاً برروی شخص رییس جمهور وثانیاً با تکیه برناکارآمد معرفی کردن دولت او. لذا نه درصحبت های هاشمی ونه درحرف های خاتمی و اصلاح طلبان صاحب اعتبارنقد ایدئولوژیک مثل مکتب ایرانی یا لیبرالیسم اجتماعی احمدی نژادی پررنگ نیست. بیشترین تکیۀ اینان درمخالفت با احمدی نژاد مختص است به مدیریت فله ای وغیرعلمی وناکارآی ایشان. طبیعی هم است زیرا که اینان خودشان بهترازهمه می دانند که طبقۀ حمایتگرآنان درقشرمتوسط فرهنگی و شهری ودانشگاهی بیشترین خواهندگان آزادی های فردی واجتماعی هستند وبیشتر ازهمه ملی و ایرانی می اندیشند. بنابراین اگرمجبور نباشند وبه اکراه؛ حاضرنمی شوند وارد این مقولات مورد حساسیت هوادارانشان بشوند. اینان طرفدارپروپا قرص بنی صدریزه کردن احمدی نژاد هستند ومعتقدند که نه تنها با خلع احمدی نژاد اتفاقی منفی نمی افتد بلکه اقشار متوسط شهری به میدان می آیند وهرگونه حرکت ایذایی حاشیه نشینان طرفداراحمدی نژاد را خنثی می کنند.

ب- آیت الله خامنه ای وطیف هوادران روحانی ومجلسی احمدی نژاد درقبل از ماجرا های اخیربعلاوۀ سپاه وبسیج وحزب الله وفادار به رهبر: اینان که درعین نگرانی از حرکات اخیردولت احمدی نژاد با طیف هاشمی واصلاح طلبان مذهبی نیز دشمنی خونی ودیرینه ای دارند؛ مخالفت خود با دولت را ایدئولوژیک معرفی می کنند ولی با دو مشخصۀ کاملاً بارز. اول اینکه شخص احمدی نژاد را مورد هجوم مستقیم قرارنمی دهند وهمۀ حملاتشان متوجه رحیم مشایی وجریان انحرافی است. ودوم اینکه اگراحمدی نژاد حاضربشود که ازرحیم مشایی جدا شده وخودش را درطول رهبری آیت الله خامنه ای بازتعریف کرده وبویژه دست ازتبلیغ ایرانی گری برداشته وسیاست خارجی دشمنانۀ رهبررا احیاء کند حاضرند به مقدارزیادی ازاباحه گری های او در حوزه های اجتماعی چشم بپوشند. زیرا که سقوط دولت احمدی نژاد را دارای تبعات سنگینی برای آیت الله خامنه ای می دانند. اینکه جریان فتنه را بسیار خطرناک و پر رنگ معرفی می کنند ودرعین حال به کارآمدی یگانۀ دولت احمدی نژاد هم پا می فشارند از این استراتژی سر چشمه می گیرد. علاوه برنقل قول باهنرازرهبر که دربالا ذکرکردم؛ سرمقالۀ بسیارتند شریعتمداری درکیهان امروز برعلیه صحبت های هاشمی و اصلاح طلبان ازسویی و یادداشت ویژه وتند او بلافاصله در زیراین مقاله برعلیه دولت و رفتن احتمالی وزیر خارجه به عربستان نشانۀ پررنگی ازاین رویکرد است. اینان حتی حاضرند سهم معقولی ازمجلس آینده را به احمدی نژاد بدهند اگراوحاضربشود ازمشایی دست بشوید. حتی اگررییس جمهوربه تسلیم محض هم راضی نشود همین قدرکه قول بدهد سرکشی نکند آماده اند اورا تحمل بکنند. زیرا که بازهم تأکید می کنم سقوط احمدی نژاد هم موقعیت آیت الله خامنه ای را بشدت تضعیف می کند وبدترازآن هم موجب تقویت بسیارزیاد دشمن شماره یک این طیف (هاشمی رفسنجانی و...) بشود.

پ- گروه سوم اما روحانیان مرجع وارشد وکمترسیاسی قم هستند. این گروه هم مثل دستۀ اول واصلاح طلبان مخالف شدید خوداحمدی نژاد هستند وتفکیکی بین او و رحیم مشایی قایل نیستند. منتها مخالفت اینان با احمدی نژاد برعکس گروه اول برسر کار آمدی نیست چون آن ها خودشان را مسئول سیاست نمی دانند و بیشتر به جایگاه دین سنتی می اندیشند. بلکه مخالفت اینان نیز ایدئولوژیک است. با این تفاوت که وجه پر رنگ مخالفت ایدئولوژیک دستۀ دوم ثقلش رابرروی آزادی های اجتماعی و مسایل زنان و حجاب و موسیقی قرار می دهد وخیلی روی مکتب ایران وازاین قبیل مانور نمی دهد. اینان بیشتر به اجرای احکام شرعی بها می دهند وکمتربه بخش های سیاسی اختلافات ایدئولوژیک گروه دوم (مصباح ونظامیان) تمایل نشان می دهند.

ت- اما این وسط یک گروه چهارمی هم هستند که بنوعی گیجی وسردرگمی دچارند و هرروز با رصد کردن صحنه با یکی ازگروه های سه گانۀ فوق نزدیک یا دورمی شوند. اینان تمام کسانی هستند که می شود ازآن ها بعنوان ابن الوقت ها وریزه خواران جناح راست سنتی نام برد که تمام فراکسیون اصولگرایان مجلس وهمۀ احزاب و دستجات چندنفرۀ جبهۀ پیروان خط امام ورهبری را شامل می شود وروحانیان امام جمعه وجماعات هم بغیرازچند نفرمعروف وشاخص شان جزواین گروه هستند. و مجموعۀ این ها را هم می توان بعنوان گروه طفیلی نامید که تنها هنرشان بدست آوردن فرصت نشخواررانت های سی ساله شان است وخیلی وارد معقولات نمی شوند و مترصدند که بتوانند بادست برنده بازی کنند. ودرآخرین طیف هم مهدوی کنی وبرخی روحانیان ارشد عضو خبرگان هستند که بدنبال مصالحۀ همۀ گروه های بالا بوده وبه وحدت حد اکثری مصرند. بهمین خاطرهم است که مهدوی کنی تنها کسی است که این روزها ازمشارکت دادن همۀ آنانی که قانون اساسی را قبول دارند صحبت کرده است.

2- جمع بندی نهایی: هاشمی رفسنجانی واصلاح طلبان وروحانیان غیرسیاسی مخالف خود احمدی نژاد هستند. اولی با حربۀ ناکارآمدی ودومی با حربۀ شرعی. آیت الله خامنه ای ومصباح ونظامیان وروحانیان سیاسی؛ مخالف مشایی هستند بخاطر ترس از سقوط همزمان رهبربارییس جمهوروروی کارآمدن طیف اصلاح طلبان که بطور قطع بازی را از دست اینان خارج خواهند کرد.

3- ونهایتاً می رسیم به دولت واحمدی نژاد که صحنه را رصد می کنند وکماکان در حال پیش بردن پروژه های خود هستند که خطرناک ترین نشانه هایش هم مربوط به سیاست خارجی وآشتی با دشمن ترین دشمنان ایدئولوژیک ایران درمنطقه یعنی عربستان سعودی وبحرین است. با کویت هم که خیلی سریع سفیرمبادله کردند. البته جدیداً بازهم تک جمله های وحشتناک مشایی شروع به بمباران متحجران کرده؛ آنجایی که به مصباح می گوید: "پس شما این همه سال واین همه درس چه خوانده اید که یکنفرتان هم پیدا نمی شود بتواند سحرمن بی سواد ونفهم از نظرشما را باطل کند و احمدی نژاد را نجات دهد. البته قصد داشتم راجع به مشایی پست مستقلی بنویسم که انشاء الله بزودی خواهم نوشت. یا...هو

۱۳۹۰ خرداد ۶, جمعه

کراوات ناصرحجازی، دستمال گردن بهمن کشاورز وشال سبزعلی شکوری راد!

The Human Condition


1- وقتی درب بسم الله شروع خاتمی کنتراست شکل و گفتار و سواد وکیل و قاضی در قاب دادگاه کرباسچی چنان دقیق و موشکاف نشست بر روی "همۀ دردهای ایران در جمهوری اسلامی" که من لاجرم و به احترام ِ"طرح دقیق صورت مسأله" در نمایش تلویزیونی کلاه از سر برداشتم. اصلاًبه روزی در چهارده سال بعد نمی توانستم بیندیشم: به اسطورگی یک فوتبالیست شهیر"شیک پوش"اسیر شده بدست سرطان! که اسطوره نامیده نشد جز به شکل کراواتش اولاً و آن اعتراض به قبض گاز گران شده از هدفمندی یارانه ها ثانیاً. ولی دریغ و درد که چنین شد. و من باز هم بزرگترین و پررنگ ترین اقدام اصلاحی را در نزاع "کراوات" دیدم.

2- نزاع بر سر کراوات را که باز شدن آن از یقۀ کت شلوار غربی طبقات عالی و متوسط فرهنگی؛ میراث شوم ابوالحسن بنی صدر است در ایران و یکی از مؤثرترین حربه های تسلط سریع حوزه به دانشگاه در بعد از انقلاب به فورمول یقینی "انسان از ریخت افتادۀ شکلی دیری نمی گذرد که از ریخت محتوایی هم می افتد و تسلیم لباس کامل روحانی متقابل اش می شود" است که حل آنرا یکی از عناصر کلیدی حل مشکلات کلان ایران هم می دانم.

3- بعد از انقلاب؛ روحانیان بغیر از سه گروه از متخصصان و مدیران، همۀ دیگر عرصه ها را با کاستن مدیریت به میز ریاست اشغال کردند. و هر آنکه بسازشان نرقصید را قلع و قمع کردند. چه معتقد بودند که مدیریت چیزی فراتر از چوپانی به گله های انسانی نیست و نیازی به تخصص ندارد. و هر آنکه ببهانۀ تخصص مدیریتی خواهان امتیاز انتخاب لباس طبق سلیقۀ خودش است نابود باید گردد. و آن سه حوزه این ها بودند:

الف- تخصص خلبانی: این تخصص بدلیل خطر جانی بالقوۀ آن مورد دست اندازی و تعرض روحانیان قرار نگرفت. زیرا که روحانیان بعنوان دنیوی ترین و جان دوست ترین مردمان طول تاریخ بشریت هیچگاه بسمت انتخاب هایی که مخاطرۀ جانی یکی از مشخصه های آن باشد نمی روند. جان دوستی هر آدمی را هم می توانید با معیار ترس او از مرگ اندازه بگیرید. و ترس هر کس از مرگ را هم با نوشتن زود هنگام وصیت نامه اش می توانید بسنجید. چون نوشتن وصیت نامه یک نوع ترس همراه با اعتراض بمردن هم است در قاعده.

ب- تخصص پزشکی: این تخصص که از زاویه دید بشدت دنیا پرست روحانیت محبوب ترین و مقدس ترین علوم قدیم و جدید است؛ هم بدلیل نیاز شدید روحانیت به درمان و جراحی و جلوگیری از مرگ خودشان است با میانگین سنی حداقل 15 سال بیشتر از میانگین سنی عام جامعه؛  و هم بعلت پیچیدگی علم پزشکی ِ روز به دقایق بسیار زیاد در ریز تخصص ها، از تعرض روحانیان در امان ماند.

پ- وکالت: تخصص وکالت نیز هم بدلیل عدم باور بنیادین روحانیت به حقوق جدید و امر وکالت. و هم بعلت غامض بودن حقوق مدرن به ده ها و صد ها ماده و زیر ماده و تبصره و امثالهم. با نوعی بی اعتنایی روحانیان مواجه و از دست اندازی آنان بدور ماند. چه اینکه وکالت برعکس قضاوت که هر آخوندی با کمی حفظیات فقهی ِ افسانه های دینی می توانست بدون ترسی از عواقب دنیوی - عواقب اخروی را بدروغ برای ما ساخته اند و خودشان قطعاً باور ندارند - به سرانجام ریاست دنیوی اش برسد. وکالت باید پاسخگوی موکل بود و نتیجه را در همین دنیا طلب می کرد و نه به نفرین ناگزیر ِعدالت باخته های در دستگاه قضای فقهی که حداکثر فغان کنند که:"حاج آقا سپردمت بخدا!"

4- لذا این سه تخصص تنها تخصص هایی شدند در بعد از انقلاب که بطور محدود آزاد گذاشته شدند در رانت انتخاب لباس مورد دلخواه شان و پوشیدن کراوات. دو تخصص اول که روحانیان بدلیل نیازمندی - به جانبازی خلبانان و مداوای پزشکان - آن ها را کمی راحت گذاشته بودند؛ کماکان از این راحتی استفاده می کنند و با کراوات آمدن یک متخصص مثانه یا تقویت قوای جنسی بر بالین یک مرجع دینی 100 ساله حساسیتی را دامن نمی زند. ولی گروه وکلا که ماندنشان در جمهوری اسلامی هم از فتوای معروف "اکل میته" تبعیت می کرد و یک نوع ژست "ماهم وکیل را قبول داریم" نشأت می گرفت؛ هرآینه در معرض حذف وکالت بودند از سوی رقیب.

5- تا اینکه سید محمد خاتمی و مجلس ششم به یاری ولی نعمتان روحانی شان برخاستند و در برنامۀ سوم توسعه ماده ای طراحی و تصویب کردند بشمارۀ "ماده 187". این ماده به قوۀ قضائیه اختیار داد که با تأسیس مرکزی بنام "مشاورۀ قضایی" و جلب و تربیت وکیل دادگستری و خارج از مناسبات کانون وکلای مستقل؛ این تنها نهاد غیردولتی را هم بلا اثر کرده و بساط حقوق مدرن و وکالت و این قرتی بازی ها را هم جمع کند. اینک نزیک به 10 سال است که کانون وکلا با سماجت و فداکاری در پی حفظ هویتش است و قوۀ قضائیه هم در تدارک آخرین میخ تابوت برامرمذموم وکالت.

6- در یکی از آخرین حملات نهایی قضاوت به وکالت؛ رییس مرکزمشاورۀ قضایی قوۀ قضائیه جشن سالانۀ کانون وکلای مستقل را جشن کراوات نامیده تا سندی بی چون و چرا آورده باشد که اینان سنخیتی با نظام قضایی پیشرفتۀ اسلام ناب محمدی ندارند و "نابود باید گردند". و دکتر بهمن کشاورز نازنین که مجبورشده برای دفاع از همکاران وکیلش تاریخ را چنان عمیق بکَنَد که برسد به ریشۀ کراوات در کرواسی امروزی و آن را نشانۀ غیرقابل انکاراسلام در مقابل کفار بنمایاند.

7- وقتی که جوانان؛ تک عکس هایی از دایی و خداداد و مهدوی کیا و کریمی و هاشمیان و ... با پوشش کراوات در مراسم هایی مثل انتخاب بهترین بازیکن سال فوتبال آسیا را شیهه می کشند در خلوت پنهان خیابان های شهر. و هنگامی که عکس خوش پوش ناصر حجازی مرحوم نیمی از اسطورگی تبلیغی و موقت دوستدارانش را برمی سازد و ... آیا رفتن بدنبال شال سبزعلی شکوری راد که صراحتاً می گوید سبز یعنی من و ما و آیت الله شبیری زنجانی و حضرت فاطمه و امام حسین؛ و دیگران آویزانند بما از سر ناتوانی و بیچارگی! حق ندارم بریش هر چه سبز و سیاستمدار و دموکراسی و حقوق بشر و سبز سکولار و اپوزیسیون بخندم و بخندانم!

8- و البته نگران نباشید درخواست حلالیت کراوات یکی از پنج رؤیای من هم است برای "جنبش تکنفره"ام و آینده هنوز در اختیار ماست. به دعای خیر شما. پس زنده باد جنبش کراوات. و وکلا و پزشکان و خلبانانی که کراوات شان را جز در خارج از ایران باز نکنند. غلبه بر جزئیات حقوق مدنی تنها و تنها راه شکست دادن آخوند های سیاسی است. والسلام. یا...هو

اعتراف به تقلب یا بدنبال رضایت مهندس موسوی: آیا او رهبررا خواهد بخشید؟

The Yellow Christ



1- روال عرف مطرح شدن تحقیق وتفحص ازیک موضوع ودرمجلس شورای اسلامی چنین بوده است تا کنون: ابتدا موضوع بصورت شایعه درراهروهای مجلس مطرح می شود. بعد ازآن طی یک پروسۀ زمان برموضوع توسط موافقان اولیه نوشته وشروع به امضاء جمع کردن می شود. درمرحلۀ بعد اگرامضاهای درخواست تحقیق وتفحص به تعداد لازم رسید لابی ها وبده بستان های علنی ومخفی شروع می شود برای پس گرفتن امضاها وازحد نصاب انداختن ومنتفی کردن مورد. دربخش چهارم اگر در خواست کنندگان کماکان اصراربه مطرح شدن درخواست شان داشته باشند. این در خواست به هیئت رئیسۀ مجلس داده می شود. هیئت رییسه اگرخودش موافق نباشد یک سری رایزنی هم آن ها انجام می دهند برای منتفی کردن موضوع. ولی اگرنهایتاً تصمیم به اجرای درخواست گرفته شود. درخواست تحقیق وتفحص جزو دستور کار مجلس قرارمی گیرد تا درنوبت مربوطه درصحن علنی به رأی نمایندگان گذاشته شود. و...

2- برای اولین باردرتاریخ جمهوری اسلامی طرح تحقیق وتفحص ازپرداخت 80 هزار تومان به 9 میلیون نفرتوسط دولت درخرداد ماه انتخابات 88 بدون کوچکترین زمینه وحرف وحدیث قبلی درعرض کمترازدوساعت همۀ پروسۀ بسیارطولانی بند یک بالا ازشروع تا تصویب نمایندگان درصحن علنی را به انجام رسانده است. این نشانۀ بسیارخوبی است ازآنچه که من ازآن بنام پروژۀ "نجات رهبر" نام می برم.

3- خوب بخاطرداریم که تقریباً یک هفته بعد ازانتخابات وهنگامی که کمی جوهیجان منفی تقلب شکلی (درسرصندوق وشمارش آرا) خوابید وخود جناح چپ هم متقاعد شد که تقلبی به این گستردگی درشمارش وسرصندوق غیرمنطقی است واستنادات شان هم نمی توانست این حجم بزرگی ازتقلب شکلی را توجیه کند وتوضیح دهد؛ آهسته آهسته موضوع تقلب تکیۀ اصلی اش را گذاشت بروی تقلب محتوایی ورأی سازی قبل از روز رأی گیری. ودراین مرحله نیز پررنگ ترین ومستند ترین ایراد جناح اصلاح طلب متکی بود به همین پخش پول بی حساب دربین مردم ازسوی دولت.

4- این تحقیق وتفحص که برعکس طرح وتصویب ضرب الاجلی اش به این زودی ها شروع نخواهد شد. کاربردی دوگانه دارد. تحبیب برای مهندس موسوی وتهدید برای احمدی نژاد. به این عبارت دقیق که وجه ایجابی اش مربوط است به جناح چپ و اصلاح طلبان که رهبر وجناح اصولگرا بزرگترین سند معترضان برای ادعای تقلب "رأی سازی" را قبول کرده است وحاضراست درصورت عدم تمکین احمدی نژاد آنرا بجریان بیندازد. لذا می خواهند که با این عمل خود  دست دراز شده بسوی مهندس موسوی را یک دست صادقانه بشناسانند. به احمدی نژاد این پالس را بفرستند که ما کمترین شرافتی درتصمیم گیری هایمان نداریم واگربرای انکارموضوع دو سال کشور را صحنۀ کشت وکشتار وسرکوب کردیم. می توانیم دریک چرخش 180 درجه ای و با تأیید همان موضوع انکارشده مان رییس جمهورمحبوب ازمشروطه تاکنون را هم از دم تیغ بگذرانیم.

5- امروزالبته خبرکوتاهی هم آمد که تعدادی ازآدم های اطلاعاتی وقضایی وسیاسی رفته اند پیش احمدی نژاد ویک کامیون هم سند برده اند ازانحرافات نزدیکانش دربخش انحرافی. واحمدی نژاد هم محکمترازهمیشه برروی حمایت خود ازدوستانش تأکید کرده واسناد برده شده نتوانسته درتصمیم ایشان درحمایت ازهمکاران نزدیکش خلل ایجاد کند. به این ترتیب جناح راست اینک تقریباً مطمئن شده است که سرمایه گذاری روی توبۀ احمدی نژاد بیهوده است وباید تلاش اصلی را متمرکزکند برآشتی اعتدالیون هردوجناح. والبته رضایت مهندس موسوی یکی ازشروط مهم تحقق موضوع است.

6- رضایت ضمنی وساکت مهندس موسوی ازان نظر بسیارحائزاهمیت است که بسیاری از روحانیان ارشد حوزه وغیرحوزه، وهمین طوربسیاری از اصلاح طلبان زندان رفته ونام ونشان دارجناح چپ اگرچه با آشتی موافقند ولی عدم رضایت مهندس موسوی دست آن ها را می بندد برای این سازش پرهزینه. لذا اگرهم صحبت های دکتر مهاجرانی دردوماه پیش ودرتطهیررهبررا از سویی، وسکوت همراه با موضع گیری های جانبدرانۀ دوماه اخیربضرردولت دررسانه های اصلاح طلب را ازجانب دوم وسخنرانی ها وچشمک زدن های اخیر آقای خاتمی و..را ازطرف سوم هم نادیده بگیریم. همین امروزدرسایت کلمه دواظهارنظرتازه داریم ازدوسرطیف جناح چپ سایت خبری تحلیلی کلمه (Kaleme News) تاج زاده: اقتدارگرایان حاکم از رادیکال شدن جنبش سبز استقبال می کنند ؛ علی شکوری راد: جنبش سبز پیروزی‌اش را در حذف طرف مقابل تعریف نکرده است. و خبرآزادی فرزند وزیر اسبق اطلاعات با قید وثیقه. ویک پروپاگاندای وحشتناک در مورد عباس غفاری هم داریم:  جنایت بی سابقه؛ موج سواری امنیتی و بی تفاوتی عمومی. درسایت جرس که به اندازۀ کافی پالس مخابره می کند از کاری که در شرف وقوع است.

7- ونهایت کلام اینکه این پروژه تا 14 خرداد ادامه خواهد داشت. ودراین روزاست که آیت الله خامنه ای که برای آخرین تست رونمایی خواهد شد درمزار امام خمینی. تا هرسه طرف (دوجناح الیگارشی ودولت) با ارزیابی اثراقدامات خود بخش نهایی پروژه را آغازکنند. البته مشروط به اینکه امام زمان مشایی روز14 خرداد سیاست را تعطیل نکند!
ونهایتاً قصد نهاییم ازنوشتن این پست که هرآنچه می کنید دردسترس دخالت ملت ایران نیست مثل همیشه. اما- واین اما مهم است- مازندانیان روزنامه نگار وگمنام وغیر وابسته به هیچ جناح وگروه وسیاستی هم داریم که دریغ ازیک روز مرخصی. پس مواظب باشید آه این فرزندان برومند ایران وخانواده هایشان دامن پالوده والوده تان را نگیرد. چرتکه هارا بدون آن ها نیندازید مثل همیشه! یا...هو

۱۳۹۰ خرداد ۴, چهارشنبه

عزای ناصرخان و مولودی سلطان!

The Lace maker


1- گفتم که من با شادروان ناصرحجازی یک تکۀ مشترک وکوچک خاطرات غیر فوتبالی داشتم برای نوشتن ازمردی که زودترازهم نسلی های خود درگذشت وچه حیف؛ وننوشتم بهردلیل. روزی که انتظارمرگ محتوم ناصرخان به لحظۀ وقوع رسید؛ من هم کلافه بودم ازاین خبرمنتظره. ولی بلافاصله خبری ازعلی پروین منتشر شد که بی اختیارلبخند تلخی برلبانم نقش بست که چه جالب! خبراین بود: "علی پروین به سنت همه ساله مجلس مولودی گرفته بود به مناسبت سالگشت تولد دختر پیامبر اسلام حضرت فاطمه. درهمان بدو شروع مجلس خبردرگذشت ناصرحجازی را به علی پروین می دهند. پروین می گوید بمحض اینکه بمن اطلاع دادند. میکروفون را گرفتم وبه حضار اعلام کردم که: "الان اطلاع دادند که ناصرخان بدیارباقی شتافته است. بنابراین یک تغییرکوچک دربرنامه می دهیم. وبجای مولودی برای حضرت زهرا سوگواری برای ناصرمی کنیم." (نقل به مضمون)

2- دنیای مدرن وجدید با دنیای سنت وقدیم فرقی بهمین کوچکی وراهی به همین باریکی با هم دارند. به این معنا که دردنیای قدیم وسنتی تبدیل غم بشادی وبالعکس با یک جمله حرف صاحب مجلس عزا یا مولودی وبدون کمترین تمهیدات وتغییرات شکلی دیگر قابل اجراست. درحالی که دردنیای جدید ومدرن تبدیل بلافاصلۀ محلس شادی به عزا وبرعکس محال ممکن است ونیازبه تمهید ساختارهای شکلی ومحتوایی جدید دارد. این مثال خوبی است که بدانیم عمق تفکرحکومت دینی با حکومت مدرن دارای همین تعارض بنیادین است. اسوۀ آخوند دین سیاسی بدورازهرگونه تعلقات نفسانی (بخوان امام خمینی) فاصلۀ حکومت دینی با حکومت مدرن را به سادگی تبدیل مراسم عزا به مجلس مولودی می داند ومی فهمد. لذا امام خمینی گمان داشت که کافی است میکروفون را ازدست شاه بگیرد وبگوید: "ملت ایران همین الان بمن خبر رسید که شاه مرده وما یک تغییر کوچک می دهیم درمجلس عزایمان ومولودی می خوانیم ویا برعکس عزاداری می کنیم تا پایان دنیا وآمدن صاحب الامرعلیه السلام!" و تمام.

3- یکصدوپنجاه سال است مؤمان خدا محورازسنت گرا تا نوگرا تلاش نظری و تئوریک می کنند برای استحصال دنیای شادی وزندگی ازآخرت عزا ومرگ. وسی وسه سال است که دریک تصادف تاریخی همۀ امکانات مادی ومعنوی را هم بدست آورده اند برای آزمایش وخطای عملی دست یافته های این 150 ساله. اما هنوز بر سر چگونه قرارگرفتن اولین آجرفونداسیون دنیای "مُثُل"ی که 200 سال است وعده می دهند به توافق وتفاهم نرسیده اند. واگرتا 33 قرن دیگرهم تلاش شبانه روزی کنند به این استحصال اکسیرزندگی ازمرگ؛ ودنیا ازآخرت ودین موفق نخواهند شد. زیرا که کندن موازکف دست بی مو محال قطعی وحتمی وبدیهی است.

4- سید محمد خاتمی درهمان سخن اخیروپرمناقشه اش که من هم پستی به بهانه اش نوشتم. سخنی بس خطرناک هم زده است. او گفته است:
"خوشبختانه در قانون اساسی ما اصل مهمی وجود دارد (اصل ۵۶) که نه تنها حق حاکمیت انسان بر سرنوشت را به رسمیت شناخته است بلکه بالاتر از حق طبیعی آن را حق الهی هم به حساب آورده است. "
اوحق الهی را بالاترازحق طبیعی انسان می فهمد ومعرفی می کند ومی بالد ونتیجه می گیرد که قانون ما پیشرفته ترازقوانین اومانیستی صرف ومتکی برلیبرالیسم است. اما اوتجاهل می کند به اینکه "حق طبیعی" مصداق بالفعلی بنام انسان را زنده و حاضر درصحنه دارد برای هم استفاده وهم دفاع ازحق طبیعی انسانی اش. در حالیکه حق الهی متولی متعین وقابل نشان دادن مادی وقابل پرس وجوندارد. لذا چه گله ای می تواند محمد خاتمی داشته باشد ازمصباح یزدی که چرا حق الهی را حق مصباح یزدی تعریف می کند. چون خودمحمد خاتمی هم می گوید من هستم که باید حق الهی را تعریف وتبیین کنم. وسومی وچهارمی و...الاماشاءالله. اما انسان امروز به هر دوی این انسان های دیروزمی گوید: "پدرجان برای چه دعوا می کنید. اگرطبق ادعایتان نزاع بر سر نیک بختی من است. من که خودم اینجا حاضرم ومی توانم از "حق طبیعی"ام دفاع کنم. آدم زنده که وکیل وصی نمی خواهد. پس خواهش می کنم برای اینکه این همه انرژی بی خودمصرف نکنید. یک انجمنی بکنید واین حق بالاتر و اضافی "حق الهی" را ازقانون حذف کنید. وبه طنزومطایبه اضافه می کند که:  گارسون حاج آقا رضایت دادند که من همان چلوکباب برگ ساده را بخورم.  چلوکباب سلطانی را فقط برای حاجی آقا ها بیاورید. برای من هم همان برگ ساده کافی است بدون کوبیدۀ اضافی. مرسی.

5- این پست را باقصد یک نوشتۀ ورزشی سرانداختم دررثای ناصرحجازی الگوی مدرن و ورزشکار نمونه ومردی موفق ومحکم. روانش شاد. اما ازآنجاییکه تسلطی به قلمم ندارم درهنگام نوشتن؛ ازاینجایی که می بینید سردرآوردم. وکماکان به ناصر خان بدهکار ماندم. تا ازمراسم تشییع وتدفین اش بگویم که هم دولت در اجازه و تمهید مقدمات، وهم ملت در تشییع و تدفین نهایی، سنگ تمام گذاشتند ودست مریزاد به این قدرشناسی وهمت. و اگر پیش بینی های دامن زده شده ازسوی سیاسیون حقیردر مورد انبوه جمعیت چند صد هزارنفری درمراسم استادیوم آزادی محقق نشد. علاوه برعدم شناخت سیاسیون ایران از جامعۀ هدف، صدوربرخی فراخوان های سبز و غیرسبزبا منشاء ومبداء نامعلوم و نامشخص هم بیشترین بازدارندگی را داشت در خانه نشینی مردمی که نمی خواهند ملعبۀ یک مشت سیاستمدارمتوهم ورسانه داران متبسم و سایت گردانان متسطح! شوند دیگر. ضرب المثلی می گوید: "ازقضا سرکنگبین صفرا فزود." یا...هو

بعد ازتحریر:
مثال مولودی علی پروین را ازجهت تقریب به ذهن آوردم. والا من نه تنها سلطان علی پروین را یک سنت گرا نمی دانم بلکه اورا فراترازمدرن هم پست مدرن می دانم بویژه ازجهت رفتاروسخن ومحتوا!

فرهنگ الهی به امید تو؛ وانفجار تراژیک پالایشگاه آبادان!



1- پالایشگاه آبادان درحضورافتتاح سوم خرداد پرافتخاررییس جمهورکشورترکیده وزندگی ده ها انسان را ازچند درصد تا صد درصد نابود کرده است. واحمدی نژاد درسراشیبی مشایی گیرافتاده دردست رقبا که همه می دانستیم وگفته بودیم واو اعتنا نکرد. بنابراین یادتان باشد که درروزهای پیش رواگردرهمان پیچ انحراف منافع الیگارشی وریزه خواران مشق کند بحسابش خواهیم گذاشت ونفسش را خواهیم گرفت. مگراینکه مثل بچۀ آدم مشق کند بخواست زعیم ما تا ما نیز مثل همۀ شش سال گذشته بگوییم که تقصیرنیروی انسانی بود وتمام. کما اینکه سوابق ما نشان می دهد که همیشه همین را گفته ایم راجع به  1- هواپیمای کوچک یاک روسی با خلبان ارمنستانی وزیر راه خاتمی بنام دادمان بعلاوۀ نمایندگان استان گلستان را کوبید به کوه وهرگزدرفرودگاه دشت نازساری بزمین ننشست. 2- تریلی تانکرسوخت عظیم الجثه ترمزبرید وچندین خودروخصوصی وعمومی را درهم کوبید وهمۀ سرنشینانش را درآتش بنزین تانکرسوختش جزغاله کرد.3- قطاری که درنزدیک نیشابوربا قطار باری دیگری که بارش مواد سمی خطرناک بود تصادم کرد وخردشد وانبوهی زندگی های انسانی را به نابودی کشاند. 4- ایران رتبۀ اول تصادفات ومرگ ومیر جاده ای را دارد. 5- ایران پرخطرترین خطوط هوایی جهان را صاحب است. 6- و 7- و ... n 

2- همۀ حوادثی که درکشورما رخ می دهد فقط ازنطرسیاسی است که کاربرد دارد و دیگرهیچ. یعنی اگرازحوادث پیش آمده نخواهیم برعلیه رقیب سیاسی خود استفاده کنیم. نفس حادثه وخسارت هایی که ببارمی آورد کمترین اهمیتی ندارد. وفقط چند روز لقلقۀ زبان می شود برای عربده کشی های مهوع وپرونده اش بسته می شود برای همیشه. کما اینکه بعنوان نمونه نمی توان کسی نشانی بدهد وبگوید که این حادثۀ مشخص را پی گیری کردیم وعلتش این است ومقصرش هم این است. همۀ چس ناله های وکیل ووزیر وروشنفکروروزنامه نگارومسئول وغیرمسئول هم فقط دربارۀ باز هم سیاست است. که یکی می گوید توپولوف های روسی مقصراست ودیگری معتقد است که جاده های ما استاندارد نیست وسومی پایین بودن کیفیت خودروها را مقصر می داند وچهارمی تحریم های غرب رامهم می داند ویا مثل این حادثه درپالایشگاه که عجلۀ باند انحرافی درافتتاح پروژه را فریاد می کنند.

3- ونهایتاً که بده بستان های زیرمیزی سیاسی ومالی انجام شد به نهایت مقصر که همان عامل انسانی است که معمولاً هم خودش درهمان حادثه مرده ختم بخیرمی شود. وجان کلام اینجاست که رسیدن به تقصیرعامل انسانی دقیق ترین ومشخص ترین ومهم ترین ودرست ترین نتیجه گیری هم است. اما- واین اما جان کلام مشکلات ما هم است- ضمیراین "تقصیرعامل انسانی" نباید برگردد به خلبان یا راننده یا مهندس پالایشگاه یا رییس جمهوریا وزیریاهرشخص حقیقی وحقوقی دیگر. بلکه آن ضمیر "انسان مقصر"باید برگردد به فرهنگ. به فرهنگ مدرن دربرابرفرهنگ سنتی. بعبارت دیگرتقصیرعامل انسانی درست است ولی نه بعنوان اسم خاص ومربوط به یک حادثه. بلکه درست است بعنوان انسان عام تربیت شده درجمهوری اسلامی.


4- چطور؟ فرهنگ عمومی وتربیتی ما فرهنگ خرواسب سواری است. وما هر چقدر هم تلاش کنیم که بچه هایمان را با فرهنگ طیاره وپالایشگاه وخودرو وکامپیوتر بزرگ کنیم. بدلیل سلطۀ حاکمیت سنتی متحجربه همۀ شئونات ما ازرسانه ها گرفته تا مدارس ودانشگاه وحوزه وفرهنگ رفتاری درکوچه وخیابان؛ موفق به تغییر پارادایم فرهنگی نخواهیم شد. فرهنگ خرسواری واسب سواری وشترسواری یک فرهنگ با دامنۀ خطرکم است چون اگرخروشتررم کنند ومارا بزمین بزنند حد اکثرچندخراش برمی داریم ویکی دونفربیشترهم آسیب نمی بیند. وتازه خروشترچون روح وغریزه دارند وتوانشان محدود است، خودشان هم خطاهای مارا تصحیح می کنند. مثلاً اگر خسته باشند راه نمی روند وما مجبورمی شویم پیاده بشویم وحیوان را تیمارکنیم تا آمادگی مجدد بارکشی را پیدا کند. واین فرهنگ برمبنای بنیان "الهی به امید تو" ، "انشاءالله طوری نمی شود" ، "توکل بخدا" و "قضا وقدری" پایه واساس گرفته است.


5- درجریان سقوط طیارۀ یاک مرحوم دادمان نوشتم که: خلبان ارمنستانی هواپیما با زبان فارسی شیرین با لهجۀ ارمنی خودش به سرنشینان عالی مقام خودش گفته: "بابا جان هاوا خاراب است چکارکنیم" ودوستان ما که اغلب جبهه دیده وحماسه آفرین بودند با رفتن به خلسۀ جنگ ومیادین مین وبسیجی ها ورفتن روی مین "الهی به امید تو" فرو رفته اند وبه خلبان بی زبان گفته اند فقط 5 دقیقه تا فرودگاه دشت ناز ساری فاصله داریم پس بزن بریم توکل بخدا. ودانش فنی وعلم که این شوخی ها سرش نمی شود. لذا چرخیدن همان وخوردن به کوه وجنگل وتمام. تحریم امریکا درست. مهندسان آلمانی راه انداز پالایشگاه نیامدند درست. خرابی ترمزتریلی 18 چرخ حامل بنزین درست. هواپیمای توپولوف درست. خرابی جاده ها درست. پایین بودن کیفیت خودروها درست. و... اما؛ این مشکل فقط مشکل ما نیست درجهان وبسیاری کشور های فقیرتر وعقب مانده تر و... ازما هم هستند که به اندازۀ ما حوادث این چنینی را تجربه نمی کنند. چرا؟ فقط به همین دلیل ساده که آن ها اگرهم مدرن نیستند حداقل زیستن در فرهنگ مدرن را قبول کرده اند به یمن هیئت حاکمه ای که دانش را وعلم را همراه با تکنولوژی مهم می شمارند. وازاکسیر الهی به امید تو برای گشودن همۀ کاستی هایشان استفاده نمی کنند.

6- این کافی نیست که انسان بزرگ شده درفرهنگ قضا وقدری را ببریم دانشگاه و یک دانشنامۀ مهندسی به اوبدهیم وخیال کنیم که می تواند خارج ازمناسبات فرهنگ عمومی متحجرمورد وثوق وتبلیغ آخوند ها عمل کند. اوراننده ای می شود که کاستی ترمز ماشینش را با توکل. دستگاه های ناوبری هواپیمایش را با الهی به امید تو. و مخزن سوخت پالایشگاهش را با قضا وقدرو...تعمیرفنی وتست نکرده بکارمی گیرد. 

7- واین جاست جان کلام که اصرارمی کنم به اینکه جزپذیرش نرم افزارمدرنیته که پایۀ اصلی اش برحرمت دانش وعلم روزوهنروموسیقی وسینما وفوتبال ومد وبازی وتفریح ولذت انسان محوراست هرراهی راه به هیچ دهی نخواهد برد وآدرس عوضی نشان دادن است. مدرنیته یعنی دانش مقدس درهنگام کاربا تکنولوژی. نه که فکرکنید که ما چک لیست های علمی وتعمیرات وتعویضات را نداریم. خوبش را هم داریم. ولی مهندس پرواز وتکنیسین پالایشگاه ودربان درب کارخانه هم در هنگام مراجعه به چک لیست هایشان خیلی ازموارد را با الهی به امید توعلامت می زنند. این یک فرهنگ است که درجان انسان کهنۀ ایرانی رسوب کرده است. وتحصیلکرده  و عامی و توده و روشنفکرو وزیرو وکیل و رییس جمهورنمی شناسد. ما انسان قضا و قدری تربیت می کنیم وازاوانتظاررفتاردانش محورداریم. واین نشدنی است مطلقاً.

8- واین جاست که من با قساوت تمام حادثۀ دلخراش پالایشگاه را فراموش کرده بودم ودنبال یک آخوندی می گشتم که رفته باشد سینما. ودنبال کراوات حلالی می گشتم که برگردن مردی بسته شده باشد. ودنبال یک مسئولی می گشتم که بگوید: "ای خفتگان دراعماق تاریخ بیدارشوید که نمی شود تکنولوژی ودانش قرن 21 میلادی را داد به انسان قضا وقدری بیابان های حجازومنتظرمعجزۀ جامعۀ سالم بود." ما باخته ایم رفقا سرنا را ازسرگشادش فوت نکنیم. تا فرهنگمان خرسواری است همۀ آمارهای بدترین دردنیایمان هم پابرجاست. حتی اگرهمۀ درهای بهترین تکنولوژی های روزبروی مان گشوده باشد. ما خطای انسانی داریم درفرهنگ عامه! یا...هو

۱۳۹۰ خرداد ۳, سه‌شنبه

جنگ درجبهه ها درچه مرحله ایست؛ با فرماندهی ناطق نوری درجناح راست!

The Gloomy Day


 1- آیت الله خامنه ای نهایتاً راضی شده است که اگراقدامات جدایی طلبانه اش بین احمدی نژاد ومشایی پاسخ نگیرد؛ احمدی نژاد را برکناروحذف کنند. اواین بار ریاست اتاق سیاست "پروژۀ حذف احمدی نژاد" را به کارآمدترین سیاستمدارجناح راست علی اکبر ناطق نوری سپرده است. وپرواضح است که ناطق نوری جزبا اختیارتام این مسئولیت را قبول نمی کرد. ناطق نوری اما درچند روزگذشته اقدامات منسجم وخوبی انجام داده است تا یک سروسامانی به لشکردرحال هزیمت الیگارشی بدهد. اواقدامات جناح راست را به دوشاخۀ کلی: الف- بخش امنیتی وقضایی. ب- بخش سیاسی و تبلیغاتی. تقسیم کرده است.


2- بخش امنیتی وقضایی که مسئول اجرای آن قوۀ قضائیه وامنیت واطلاعات سپاه وبخشی هم وزارت اطلاعات هستند؛ موظفند که با دستگیری اطرافیان مشایی ویا هرکس که احتمال نزدیکی فکری با اودارد مشایی را محاصره کنند. بدون اینکه اولاً و دراین مرحله به خود مشایی یا وزرا ومعاونان همسوبا او کاری داشته باشند، و ثانیاً از درز اطلاعات وبازجویی ها ونوع رفتاروبرخورد وحتی اتهامات مشخص هرکدام از این دستگیرشدگان به افکارعمومی ورسانه ها بشدت جلوگیری کنند. وتنها به بیان و تبلیغ انواع انحرافات نامتعین مثل رمالی وجن گیری وفساد های مالی واخلاقی و عقیدتی وجاسوسی وازاین قبیل بسنده کنند. با این امید که اگرلازم شد درمیانۀ راه و با تسلیم احمدی نژاد؛ قراربرتوقف پروژه شد آنان را بی سروصدا آزاد کنند.

3- بخش سیاسی وتبلیغاتی که مسئول اجرای آن همۀ الیگارشی روحانی وطفیل های آنان درجناح های مختلف هستند؛ موظفند که هرکدام درجایگاهی که تعریف می شوند و کارآیی دارند اقدام کرده وحد اقل انسجام لازم را به الیگارشی درحال فروپاشی بدهند. تا ازراه این دواقدام هماهنگ بتوانند جایگاه ولایت فقیه را اولاً وموقعیت بسیار متزلزل رهبری را ثانیاً ترمیم کنند. زیرا که درحال حاضرتعویض رهبرممکن نیست و اگرهم باشد بسیارخطرناک وپرهزینه است. وآیت الله خامنه ای هم با عدم مشروعیتی که بمناسبت رفتارگذشته اش با احمدی نژاد وجناح چپ داشته است نمی تواند بدون تمهیدات تثبیت مجدد موقعیتش به جنگ قانونی احمدی نژاد برود.

4- اقدامات بخش امنیتی وقضایی با همین رویکرد ادامه دارد وکمی هم تشدید شده است که بمواردی ازآن ها اشاره می کنم:

الف- اقدامات قبلی را که درجریان هستید ولازم به تکرارمشروحش نیست. دستگیری تعداد معتنابهی تحت نام های رمال وفالگیروجن گیروسازندگان وتوزیع کنندگان سی دی ظهور و مفسد اقتصادی ومفسد اخلاقی و... ورواج دادن انواع شایعات در این زمینه بدون اینکه مقام مسئولی اظهارنظرصریحی درموارد اتهامی ونام اشخاص داشته باشد فقط تکه هایی آشکارشده ازآنچه که واقعاً جریان دارد است.

ب- تازه ترین موردبرمی گردد یکی به اعلان دستگیری 30 نفرجاسوس امریکا از سوی حیدرمصلحی؛ که دم خروس ساختگی بودنش ازآنجا پیداست که همۀ کشورها در دنیا ماه ها وسال ها ودهه ها تلاش مستمراطلاعاتی وضدجاسوسی انجام می دهند تا حد اکثربتوانند یک یا دونفرجاسوس دشمن های استراتژیک یا دوستان تاکتیکی شان را دستگیرکنند. وگرفتن سی نفرجاسوس دریک تورضد جاسوسی آن هم از سوی وزارت اطلاعاتی که وزیرش هنوز بر صندلی ریاستش می لرزد؛ بیشتر به شوخی های کارتونی شباهت دارد تا عملیات ضد جاسوسی. اگراین را هم اضافه کنیم که اغلب این ها هم بیکاروخواهان تحصیل وبازرگان جزء وکاریاب وازاین قبیل معرفی شده اند شک مان به یقین تبدیل می شود که این پروژه درامتداد مشایی زدایی است. ومی توانم بازهم اماره بیاورم براین واقعیت که مصلحی امروزگفته است برخی مدیران دولتی هم دربین این جاسوس ها قراردارند.

پ- وآخرین نشانه را هم ازکنفرانس مطبوعاتی امروزمحسنی اژه ای دادستان کشور و سخنگوی قوۀ قضائیه بازمی گویم که درمقابل معدود سؤال های محتاط خبرنگاران درمورد این دستگیری ها به عبارات مبهم وکلی ونه سیخ بسوزد نه کباب اکتفاء کرده، و از دادن کمترین اطلاعاتی پرهیزکرده است. واین نیست غیرازاینکه دستگیرشدگان گروگان سازش یا عدم سازش احمدی نژاد هستند ولاغیر!

5- دربخش سیاسی وتبلیغاتی اما تقسیم کاروشرح وظایف به این ترتیب است که عرض می کنم ولی برای پرهیز ازتطویل کلام شرح همۀ آن هارا نمی نویسم وعلاقه مندان می توانند به حافظه خود یا رسانه های منتشرکنندۀ این اقدامات مراجعه کنند:

الف- با بیت امام خمینی آشتی کامل شده است. وبرگزاری مراسم سالگرد آیت الله خمینی طبق روال قبل ازپارسال مطلقاً به دفتربیت ایشان ومحمدعلی انصاری تفویض شده است که حذف سخنرانی رییس جمهورازسویی ومحدود کردن مراسم به یک روز14 خرداد ازجانب دیگرنشانۀ توافق طرفینی است. البته درظاهربهانه های توجیهی مثل مشکلات امنیتی وغیره چاشنی می شود ولی بن قضیه برتوافق سیاسی استواراست.

ب- همه وهمۀ روحانیان وغیرروحانیان هتاک وفحاش وتند روبدون پایگاه اجتماعی ومخاطب هدف مثل احمد خاتمی وجنتی وطائب وذوالنوروسعیدی وپناهیان و...ازاین سنخ؛ ومداحانی مثل ارضی وحدادیان وطاهری و... تقریباً نیست ونابود شده اند. و دیگر لام تاکام حرفی وسخنی نمی گویند. درموقعیت ایجابی اما؛ مبلغان را به سه دسته تقسیم کرده اند: اول بزرگان فکری ودارای پایگاه مثل مصباح یزدی که موظف شده اند ابعاد انحراف رابا بزرگ نمایی وخطرمسلم شمردن به جامعۀ هدف بباورانند.
سپاهیان ارشد هم دراین دسته اند یا خودشان مخاطب هستند ویا سخنران تا با استفاده از جوروانی ایجاد رعب هم کارآیی این تبلیغات بالا برود. دستۀ دوم که مهدوی کنی و هاشمی رفسنجانی سردمدارش هستند وظیفه دارند که انحراف را کم اهمیت وقابل رفع سریع معرفی کنند. ودستۀ سوم که ترکیبی ازنزدیک ترین افراد کاری ونسبی و سببی به احمدی نژاد هستند موظف شده اند درمورد جزییات اطلاعاتی که دارند بزرگنمایی و غلو کنند بدون اینکه اطلاعاتی بدهند. مثل برادریا داماد احمدی نژاد یا سقای بی ریا که تا چند ماه پیش خودش جیره خوارمستقیم ومشاورروحانی احمدی نژاد بوده است.

پ- یک اقدام سلبی مهم دیگرکشیدن نیش قلم نویسندگان وقلم داران رسانه های دیداری و شنیداری است که دونمونه تواناترین شان نویسندگان کیهان حسین شریعتمداری وحسین قدیانی هستند. اینان نیزازهفتۀ گذشته قلم های مألوف ومحبوب خودشان را غلاف کرده اند ودیگر ازمقاله ها ونوشته های نیش داروپرزخم وبی ادب وهتاک استفاده نمی کنند. این روزنامه نگاران ورسانه داران اما مأموریت ایجابی هم گرفته اند. مأموریت جدید آنان تهییج وتشجیع حزب اللهی های سرخورده ازوقایع اخیرهستند که حد اقل درچندین مورد ازنوشته های اخیرقدیانی درکیهان وسرمقالۀ امروز شریعتمداری که هردونیزبا تمسک به اتفاقات صدراسلام التماس به وفاداری هواداران به آیت الله خامنه ای کرده اند کاملاً مشخص است دستورالعمل جدید.

ت- پررنگ قضیه اما مربوط است به اجازه دادن به روحانیت عموماً وروحانیان ارشد ناراضی خصوصاً که با انتقاد واعتراض قابل کنترل ومدیریت شده وغیر مستقیم ازآیت الله خامنه ای بارروانی سنگین برخودشان وسبزهای مذهبی را تخلیه وآنان را به همراهی با خویش ترغیب نمایند. سلسله سخنرانی های آقای خاتمی ازسویی و بویژۀ نامۀ تاکنون بی سابقۀ 120 نفرروحانی حوزۀ قم دردرخواست پایان حصر رهبران سبز در این ظرف می گنجد. زیرا که درحوزۀ علمیه وجناح راست بغیر از شخص آیت الله خامنه ای کسی با موسوی وکروبی مشکلی ندارد. واگرریزه خواران جناح راست هم تا کنون فتنه فتنه کرده اند فقط بتبعیت ازرهبرواثبات نوکری خودشان به او بوده است و نه مخالفت بنیادی یا ایدئولوژیک با روحانیان ارشد وجناح چپ.

6- کمی طولانی شد ودیگرچیزی اضافه نمی کنم بغیرازدو تکملۀ مختصر:

الف- پیش بینی می کنم که این روند ادامه یابد ومهندس موسوی ومهدی کروبی که همین الان هم بین حصروبی حصرمشروط هستند درزندگی معمولی. وبطوررسمی با شرایط ناگفته از حصر در بیایند بمناسبت های متعددی که درخرداد ماه است.

ب- اینکه سناریوی احمدی نژاد ومشایی چیست. پیش داوری ممکن نیست وباید منتظر باشیم مثل همیشه که من بعد ازاقدام عملی آنان راهشان را نشانه گذاری و معرفی بکنم. 
 7- واین توضیح بدیهی که هرنقشه ای را آدم های معدودی طراحی می کنند. واین به این معنی است که بازیگران صحنه لزوماً با اطلاع ازجزییات نقشه نیست که وارد بازی می شوند. به این عبارت روشن که مثلاً ممکن است کسی محمد خاتمی را نخواسته باشد که ابلاغ کند مأموریت تو این است. بلکه نقشۀ سیاسی فضارا می سازد و بازیگران دانسته یا نادانسته وارد بازی طراحی شده می شوند. یا...هو 

۱۳۹۰ خرداد ۲, دوشنبه

دوم خرداد 76؛ سال روزتولد علی اکبرناطق نوری (سیاستمدارمدرن) مبارک باد!

Crucifixion with a Donor


1- بچه ها کودک بودند هنوزوقتی یکی یکی ازخواب بیدارشدند وبابای دلقک شان را گریان یافتند نشسته مسخ ومست روبروی تلویزیون پارس 27 اینچ شان بر روی مبلیران نیمداربا خط های درشت زرد وسیاه. "بابایی جون چی شده چرا گریه می کنی؟". گفتم که کوچکتر ازآن بودند که در یک نگاه، اشک شوق را از اشک ماتم تشخیص بدهند. فقط هنگامی آرام گرفتند وبلافاصله خانه را از شادی روی سرشان گرفتند که من درمیان اشک هایم؛ صورتم را پرازشادی وامید نشان شان دادم و گفتم: "دخترها؛ بالاخره خدای شما به یاری ایران شتافت وایران را با ایرانیان نجات داد از همۀ نعل وارونه های 20 ساله اش تا آنروز!"


2- شادی ام برای ورود سید محمد خاتمی به کاخ ریاست جمهوری ایران قابل وصف نبود ونیست درروزبرکت یا نکبت! اما -واین اما همۀ فلسفۀ مورد تعقیب من هم است در زندگی 33 سال اخیرم- شادی من تکمیل نشد مگرهنگامی که سیاستمداری مدرن و رقیب بنام علی اکبر ناطق نوری که باخت خود درشمارش کمترازیک چهارم آراء رأی ملت را با گشوده رویی پذیرفت وپیام تبریک فرستاد برای رییس جمهور منتخب و رقیب (سید محمد خاتمی). واین تاریخ ازاین جهت هم در تاریخ مدرن ایران ثبت شد مثل کتاب رکورد های گینس بعنوان "اولین". که نه قبل ازآن ونه بعد ازآن هیچ گاه در تاریخ معاصرایران نبود وتکرارنشد با سوگواری تمام. حتی من در یادداشتی به زبان آمدم درهنگام انتخاب احمدی نژاد 84 خطاب به آقای خاتمی که: "یکی ازمعدود بخش هایی که سیاست می تواند جامۀ اخلاق بپوشد درهمین احترام به قواعد بازی است. ولی او هیچ گاه حاضرنشد به احمدی نژاد همان تبریکی را بگوید که ازناطق نوری دریافت کرده بود. - مغلطه نکن. من دارم ازکسی صحبت می کنم که بازی روی صحنه را قبول دارد ونه تنها درتعیین قواعد آن که حتی درزمینۀ اجرای این قواعد درسال 84 مسئول فعال بود.-

3- داوری ام مستند چنین است که علی اکبرناطق نوری بهترین و مسلط ترین و تواناترین رییس پارلمان هم بوده است درعمر مجلس شورای اسلامی جمهوری اسلامی. واین قضاوتم مهرتأیید هم اکثریت محافظه کار را دارد و هم اقلیت اصلاح طلب را درمجلس چهارم و پنحم. اوضمن اینکه محاسن نسبی هاشمی رفسنجانی را داشت. معایب تذبذب، آبزیرکاهی ونوسان های پاندولی او را نداشت و ندارد. ناطق نوری تنها سیاستمدار درجمهوری اسلامی است که وقتی تصمیمی بسیارساده وسخت گرفت در ترک "سیاست اجرایی". رفت ودیگربه هیچ تمهید وتزویری برنگشت. 

4- وهنگامی که برای او نقش سیاست گزار وهماهنگ کنندۀ جبهۀ پیروان خط امام و رهبری تعریف شد درسیاست ستادی واو پذیرفت؛ فقط تا هنگامی ماند و کار کرد که حرفش سندیت داشت وهمۀ اعضاء آن را می پذیرفتند درروی صحنه وعمل می کردند. اوبه محض اینکه دید درسال 84 هرکسی سازخودش را می زند برای نامزدی ریاست جمهوری؛ لحظه ای تردید نکرد دررها کردن پست سیاسی وستادی اش. و این بار ازستاد سیاست هم رفت برای همیشه. وبا هیچ تمهید ونیرنگی هم برنگشت.

5- ناطق نوری ازاین جنبه هم که زندگی را دوست دارد، ومثل همۀ ریاکاران ودغل بازان جناح راست جانمازآب نمی کشد در"چون که خلوت می روند آن کاردیگرمی کنند" هم یک انسان با تفکرمدرن است. لذا درسالگرد دوم خردادی که سرمایۀ اجتماعی بسیار پرزورایران نابود شد با تأسف! کلاه ازسربرمی دارم به احترام و تبریک برای ناطق نوری. وانگشت می گیرم بطرفش برای نشان دادن تمایز وتفاوت سیاستمدارمدرن با مدعیان نوگرایی دین!

6- البته یک واقعۀ همپوشان هم رقم خورده درگره به او دراین روز تلخ و شیرین. و آن اینکه صحنه آرایی جدید الیگارشی دربخش نجات ولایت فقیه ومصداقش آیت الله خامنه ای به مدیریت قاطع ومدرن اوسپرده شده است به تشخیص من. واواین نقش را در سایه پذیرفته است با شرط اگرنامی ازاو رسانه ای نشود. این صحنه که پررنگ ترین آن را باید درتحرک جدید خاتمی دید وآن اعلامیۀ "برای اولین بار" 120 نفر روحانی با نام ونشان مشخص درحمایت ودرخواست رفع حصرازموسوی وکروبی. موضوع "نگاهی به کجا می رویم" است درپست بعدی. یا...هو

قبل ازمتن:
مرگ تلخ وزود هنگام ناصرحجازی یکی ازاسطوره های مدرن الگوی جوانان برای من هم که دربخشی اززندگی غیرفوتبالی ناصرهمراهش بودم بسیاردرناک و سوگوار بود. با پوزش ازروح بلندش که نتوانستم نوشته ای مستقل تقدیمش کنم. ضایعۀ در گذشتش را به همسرش وفرزندانش وبه همۀ دوستدارانش واستقلالی های نازنین تسلیت می گویم.

آیا امام زمان درخرداد ماه 90 ظهورخواهد کرد؟ بلی امیدوارم!



1- "سیلی نقد به ازحلوای نسیه" این ضرب المثل نمی آید یک واژۀ سبک ترو خنثی بجای "سیلی" استفاده کند درمقابل "حلوا". بعبارت دیگرمی آید بجای حلوا که یک پاداش است، سیلی را قرارمی دهد که یک تنبیه است. یعنی می آید وبا خشونت تمام امرانتزاعی شیرین وپاداشی (حلوای نسیه) را رد میکند وحاضرمی شود آن را با یک امرانضمامی تلخ وتنبیهی (سیلی نقد) عوض کند. این مثال ازآن آوردم که بگویم در نزد بشرچقدرامرجسمانی ومادی مهم وقابل نقد کردن وپذیرفتن است نسبت به امر روحی ومعنوی. ازاین جا اگروارد مقولۀ نسبت های بین خدا وپیغمبر،پیغمبر وامام، امام وآخوند، دین وخرافه بشویم. این نتیجۀ بدیهی بدست خواهد آمد که هرموجودیت معنوی وانتزاعی (غیرقابل لمس جسمانی) هنگامی باورپذیربشرمی شود که خودش را دریک مابه ازای مادی وانضمامی (قابل لمس جسمانی) معرفی ونشان بدهد.

2- ساده شدۀ قضیه این می شود که خدای ناپیدا یعنی همان پیغمبرپیدا. پیغمبرمرده وناپیدا یعنی همان امام زنده وپیدا. امام ناپیدا بهردلیل هم یعنی آخوند پیدا. این فرمول درنزدتوده های مؤمن به این طول ودرازی نمی ماند. لذا توده ها مرده ها وغایب ها را حذف می کنند تا می رسند به گزارۀ کوتاه وسادۀ "خدا یعنی آخوند". آخوند اما وظیفه اش چیست. وظیفۀ آخوند این است که برای دین بعنوان امرمعنوی وانتزاعی مابه ازای مادی وانضمامی بسازد وتعریف کند تا توده بتواند با لمس آن برساخته های آخوند، دین را لمس وکیفش کوک شود. این برساختۀ مادی مابه ازای دین معنوی توسط آخوند اسمش هست خرافه. یعنی اینطورنیست که ما دینی داشته باشیم وخرافاتی جدا ازهم. بلکه خرافه ودین جسم وروح یک واژۀ مشترک هستند بنام دین. خرافه را از دین بگیریم دینی نمی ماند. ودین بدون خرافه امری غیرمادی است وکسی ایمان نمی آورد.

3- این که مؤمنان خرافه را مقدم بردین دوست دارند وعمل می کنند بخاطرمادی بودن خرافه است وپاداش نقدی که درآن نهفته است. مثل قربانی کردن یا نذری دادن یا سفره انداختن یا شکرکردن بعد ازنترکیدن (عطسه) یا با پای چپ توالت رفتن وقس علیهذا. مؤمنان متدین وحتی لائیک های آلا مد نمازرا اینقدرمهم نمی دانند که نذردادن وسفره انداختن را. زیرا که نمازیک مشت حرف است بطرفی نامعلوم -آخوند(خدای متجسد) هم که همیشه درنزد ما نیست تا بطرف او نیایش کنیم وانتظارپاداش متقابل داشته باشیم- ولی من پول بی زبانم را که زحمت کشیده ام خرج می کنم ونذروسفره می اندازم. وچون چیزی داده ام با اعتماد بیشتری منتظرتلافی خدا ورحمت وعنایت او می مانم. طرفه اینکه درنزد خیلی ازمسلمانان -حداقل-ایرانی روزه عبادتی واجب تراز نماز شمرده واستقبال می شود. چون روزه گیر درمقابل رنج گرسنگی (امرمادی ) خودش را بیشترمحق می داند برای پاداش خدا (حس طلبکاری).

4- امام زمان یک موجود انتزاعی است مثل خدا که بشربرای امید بیشتربه زندگی اختراع کرده است وهمۀ ادیان بدون استثناء چنین اختراعی دارند درنام ها وروایت های مختلف. آخوند ها که خودشان وظیفۀ امام-پیغمبر-خدا را انجام می دهند برای پیروان ادیان. این موجود انتزاعی جدید (نجات دهندۀ آخرین) اختراع بشررا باید مثل خدا متجسد می کردند درموجودی مادی واین دنیایی. لذا آمده اند وداستان ها واماکن مختلفی را خرافاتِ نقدِ (حاضر) امام زمان ِ نسیه (غایب) قرارداده اند واماکنی مثل چاه جمکران وغیره را مکان مادی امام زمان تعریف کرده اند؛ وسناریو های مختلفی را هم نوشته اند برکمیت ظهور. تا متدینان امرغیرمادی وپیش برندۀ را لمس کنند و بروجود او گواهی بدهند. آخوندهای شیعه وقتی این دکان را خیلی پررونق دیده اند سرازپا نشناخته ازهمدیگرسبقت گرفته اند درحدیث وروایت جعل کردن. تا جاییکه نام ها وتعداد یاران وکجایی بودن هرکدام ازیاران وحتی نام ها راهم مشخص کرده اند و داده اند به خورد مؤمنان. وچون خدا خودشان هستند هیچگاه درمخیله شان راه نداده اند که "شیطان" هم خدای دومی است برای خودش. وممکن است یک روزی عوض آخوند-خدا یک "آدم-شیطان"ی پیدا شود وازهمین سناریو های آماده وتدوین شده و میزانسن چیده استفاده کند وبگوید: "بفرمایید این هم امام زمان."

5- دوستی ازمن خواسته بود که راجع به می گویند های اخیرنظری چیزی بنویسم. و من اطاعت کردم ونوشتم. والا من دوواحد بیشتر"موعود گرایی" با گرایش امام زمان شیعیان نخوانده ام که درآن هم مشروط شده ام. خلاصۀ درسی که من خوانده ام هم این است: "امامی داریم غایب است وازنظرها پنهان. روزی که آخرالزمان می شود و کار دنیا تمام است ایشان ظهورمی کند وبا غلبۀ غیبی که به بعد زمان ومسافت دارد. در چشم بهم زدنی دنیا را نابود وعدالت مطلق را برقرارمی کند." واین همان حرفی است که استاد کیهان شناس پروفسور نامداربقایی یزدی هم تصدیق کرد در مورد پایان جهان: "نابودی زمین درطرفة العینی بعدازمیلیاردها سال دیگر!"

6- اما اینکه امام زمان درخرداد ودرمدینه یا هرجا وبازهم مخفی -چه فرقی با الان دارد را من نمی فهمم- ظهورخواهد کرد. بسته به این دارد که آن آدم-شیطان مأمور و واسطۀ ظهورچقدردقیق دستورالعمل های آخوند هارا رعایت کرده باشد. اگر رفتار و بظهوررساندنش عین چیزی باشد که آخوند ها درمغزتوده کرده اند واین ظهور به باور و یقین توده های مؤمن ایرانی برسد. خدا کند که ظهوربواقعیت بپیوندد. چرا که در راستای "خلاصی ازدین سیاسی" جامعۀ ایران است. واین نهایت آرزوی من است. چگونه اش اصلاً برایم مهم نیست. همین که دُورازدست آخوند-خدا دربیاید و بیفتد دست آدم- شیطان غنیمتی ثمین است. یا...هو

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۱, شنبه

حفظ سید محمد خاتمی (نظام) ازاوجب واجبات است. امام خمینی!

The Ambassadors




1- چند روزپیش روزبرکت بود برای یهودیان اسرائیلی که فلسطینیان ازمرزگذشتند و کیهان توانست یک تیترهیستریک درست کند با قلب روزبرکت اسرائیلی به روز نکبت عربی. فردا روز دوم خرداد است وباید برای ما روزبرکت بود وهمه درایران بودیم وجشن استقلال می گرفتیم. آیا اینکه من اینک درغربتم وبسیاری دیگر از هموطنانم آوارۀ سیاست ورزی خاتمی؛ باید ازروش کیهان استفاده کنیم درقلب مفاهیم. و دوم خرداد را با عنوان روزنکبت به تاریخ بسپاریم. نمی دانم. من درموقعیت داور صالح نیستم ولی ناگزیر نگاهی می کنم به آخرین تحرکات سید محمد خاتمی وبویژه سخنرانی ایشان بمناسبت سالروزمرگ وتولد حضرت فاطمه درجمع کسانی که ازآنان بعنوان رزمندگان دفاع مقدس نام برده شده است.

2- چنین داوری می کنم که سید محمد خاتمی یکی ازبرجسته ترین آدم های حوزۀ اندیشه وسیاست است که همۀ مفاهیم را قلب می کند وبا مخدوش کردن مفاهیم مشخص ومتعینی مثل سیاست واندیشه واخلاق ازسویی وسیاستمداروروشنفکرو خطیب دینی از جانب دیگر؛ سرگردانی بنیادین فکری وعملی خود را چونان زهرهلاهل سد راه هر پروژۀ سیاسی قرارمی دهد که آن پروژه خوب یا بد می تواند نتایجی مشخص در مناسبات حکومتی تولید کند. که جنبۀ منفی آن می تواند بفروپاشی ساختارهای نیم بند موجود بیانجامد وجامعه را دچارخسرانی موقت برای پیدا کردن راه صواب نماید. و خوب ومثبتش هم اینکه می تواند جامعه را ازبلاتصمیمی وبی حکومتی سی ساله به حکومتی با حداقل معیارهای حکومت های مدرن رهنمون شود.


3- حرف های خاتمی وحتی بویژه درآنجایی که مورد مناقشۀ اصلی بوده بین هواداران ومخالفان او یعنی "گذشت دوطرفه ازوقایع دوسال گذشته" سخنانی بغایت درست است درمقام یک مصلح روشنفکروخطیب دینی. چون نهایتاً هم جامعه گزینه ای ندارد غیرازاینکه برای بدست آوردن حد اقلی ازخواسته هایش ازکینه های تولید شده دراثرسرکوب وخون ریزی بگذرد. ومی گذرد. اما- این اما خیلی مهم است- مشکل آنجایی بروزمی کند که خاتمی درقامت یک سیاستمدار بالفعل هم ظاهرمی شود و خودش را لیدرجریان اصلاح طلب می شناساند. وهست. این جاست که حرف های خاتمی ازبارتوصیه خالی وبا محتوای موضع گیری سیاسی پرشده ومورد ارزیابی قرار گرفته وبدلایل بدیهی مردود می شود.

4- زیرا که ما درهنگام سیاست ورزی لاجرم دارای دشمن ورقیب می شویم. و دیگر وجه روشنفکرعرصۀ عمومی وخطیب دینی ومبلغ اخلاقی را فرومی گذاریم. هنگامی که ما درکسوت یک سیاستمدارظاهرمی شویم باید اندیشه های روشنفکری مان را در قالب یک بستۀ منسجم سیاسی تعریف کرده ووارد رقابت با بستۀ سیاسی وفکری طرف مقابل مان که رقیب یا دشمن مان است بشویم. مشکل بنیادین خاتمی درهمین مرز بین روشنفکرعرصۀ عمومی با روشنفکرسیاسی است که بروزوظهور می کند. او نه دشمنی دارد ونه رقیبی را برسمیت می شناسد ونه خودش بسته ای سیاسی آماده دارد که وارد رقابت با رقبایش شود. اوبه رقبایش توصیه می کند. همان توصیه هایی که بدوستانش هم می کند. اونمی تواند خودش را ازشیفتگی های "صالح کل" بنیاد گرایانه اش به قامت یک سیاستمداربا اهداف مشخص ارتقاء دهد ومتأسفانه حاضرهم نیست لباس سیاست را ازقوارۀ بی اندام خود دورکرده وبه روشنفکر عرصۀ عمومی قناعت کند.

5- محمد خاتمی چنان دگم ومن راست می گویم است. که اصلاح طلبی سیاسی، میانه وعملگرا مثل مهدی کروبی را تا سرحد جنون ازخودش نا امید می کند ومی راند که باعث انشعاب کروبی از مجمع روحانیان مبارزمی شود. ودرهمان حال چنان به هواداران جوانان دانشجوی هیجانی خود دردانشگاه رادیکال موهن می گوید که مجبورازترک دانشگاه وتعطیل دیدارهای ادواریش با دانشجویان می شود. ودر طرف سوم به طناب رادیکالیسم نمایندگان مجلس ششم آویزان می شود ودرکمترازیک ماه بعد انتخاباتی را برگزارمی کند که خودش آن را قبول ندارد.


6- او با ادبیات مدرن وگویش طنازولایه به لایه، قشرمتوسط فرهنگی با ترکیب 90 درصدی اسناب (Snob) را شیفتۀ خودش می کند. وآنان را به همراهی سیاستمداری وعدم همراهی سیاستمداری دیگرترغیب وراضی می کند. بدون اینکه خودش را ملزم بداند که درراه واهداف تعیین شده مسئولیت بپذیرد. خاتمی عاشق امام خمینی است. او معتقد است که پروژۀ امام خمینی بی نقص است وباید به پیروزی برسد. اوهمۀ شکست ها را بعهدۀ یک مفهوم نامتعین وسیال بنام "رادیکالیسم" تحویل می کند ومی گوید: "اگراستبداد تاریخی لانه کرده درجان تک تک ایرانیان درست شود. واگرانسان ایرانی آن اسوۀ مدل اخلاقی ودینی شود که بتواند ازدرخواست آزادی های غریزی وفردی واجتماعی (همۀ آن ها را ولنگاری جوامع غربی ترجمه می کند) خودش را پالوده کند. فقط درآن هنگام است که مرا خبرکنید تا بیایم وجامعۀ "مُثل" امام خمینی را بشما نشان بدهم.

7- خاتمی مردی است که متخصص شکست دادن هرپروژۀ خوب وبد سیاسی است. او با ادبیات روزوپیچیده؛ مفاهیم اخلاقی وسیاسی وایده آل های پست مدرن های غربی را توی یکدیگر بامهارت می پیچاند ومخاطب های جوانش را متحیروشیفته وبلا تکلیف وبلا تصمیم سیاسی رها می کند تا هیچ کس دیگرقادربه استفاده ازپتانسیل آنان برای پروژه های سیاسی خودش نشود. او ابتدا پروژه های سیاسی را به پروسه های فرهنگی واخلاقی فرومی کاهد وسپس با تمسک به این اصل درست که پروسۀ فرهنگی زمان برومدت دارنامحدود است ازمخاطبانش می خواهد که بخودسازی بی پایان ونامشخص بپردازند. اوچون رقیب ودشمنی نمی شناسد وپروژه ای سیاسی برای غلبه بررقیب ندارد؛ هیچگاه مخاطب مشخصی ندارد. اویقۀ هیچکس را نمی گیرد. ولی با گرفتن یقۀ اخلاق وتربیت وتاریخ یقۀ همه را می گیرد. اومقصری را نمی شناسد. اوهمه را خوب می داند که نتیجه اش همه را بد دانستن است.

8- خاتمی حتی نمی کند مثل روحانیان همفکروارشد ومرشد جلوترازخودش مثل صانعی ودستغیب وبیات زنجانی سکوت کند تا اوضاع کمی شفاف شود وحق وباطل نسبی مشخص ترشود. اووارد میدان می شود وتوصیه هایش را بدون مخاطب خاص از سر می گیرد. اوحتی به همان قانون اساسی میراث محبوبش امام خمینی هم وفادار نمی ماند. وبجای اینکه عزل قانونی وخودبخودی آیت الله خامنه ای بدلیل نداشتن عدالت وتدبیردرحمایت کورازاحمدی نژادی که خود خاتمی می گوید کشوررا بفروپاشی رسانده است را درتلویح عادتش روانۀ مجلس خبرگان ومراجع وروحانیون کند؛ ازرهبربعنوان کسی که باید بخشیده شود وببخشد یاد می کند. خاتمی طرفی مشخص ندارد. چون او حد اکثریک روشنفکرعرصۀ عمومی ویک خطیب مبرز اخلاقی است. وسیاستمدارتعریفی ماکیاولیستی دارد درمجموع ونه تعریف مسیحایی!

9- یک بارهم درجای دیگری گفته ام که خاتمی هنرمند هم است زیرا که هیچ گاه مچاله نمی شود ازهیچ دردی. چون هنرمندان قادرند بوسیلۀ هنرشان مچاله شدن را نمایش بدهند. چه به عکاسی وچه به نقاشی وچه به فیلم سازی وچه به نوشتن وچه به سخنرانی و... لذا با نمایش مچاله شدن دیگران ازراه هنر؛ خودشان را ازمچاله شدن از درد درمندان رهایی می بخشند وهیچ گاه مچاله نمی شوند. خوب یادم است که در مراسم تحلیف سال 80 خاتمی که اکابرمسئول حاکمیت درجناح راست تحریم کرده بودند. تصویری ازخاتمی نشان داده می شد که چون برج زهرماربرصندلی سرخ مجلس نشسته بود وداشت خط ونشان های شاهرودی رییس قضا را گوش می کرد. تا اینکه نوبت خودش شد وآمد پشت تریبون. ودرکمال تعجب من با چشمان شوکۀ خودم دیدم که هنوزدقیقه ای ازبدست آوردن میکروفون نگذشته بود که شد همان سید خندان با عبای شکلاتی. بی گله ای، بی عصبانیتی وبی اخمی. که گویی نه خانی آمده است ونه خانی رفته است.

10- آیا موج اول مهاجران فرهیحته دردهۀ 80 حاصل شکست خاتمی نبود که نتوانست عین جامعه را به ذهنیتی که خودش وبا وعده هایش ساخته بود سیاست کند ونسل نیک آهنگ کوثر وابراهیم نبوی و... آواره کرد. چه اگرآن درباغ سبزرا نشان نداده بود این عزیزان با مناسبات جامعۀ بسته رفتارمی کردند ومجبوربه برون ریزی خسارت بارخود نبودند. وآیا شکست کروبی در84 وشکست هم کروبی وهم میرحسین در88 علت ودلیلی غیرازتوهم ایجاد کردۀ خاتمی دربین جوانان داشت. وآیا این همه خسارت و جوانانی که اینک درغرب لب می دوزند وبه خواری می افتند وبیچاره شده اند مسبب اولیه ای بنام سیدمحمد خاتمی سرگردان فکری درموردتعریف جایگاه خود ندارد. بی رحمانه ولی مستدل ومنصفانه عرض می کنم که دارد. سیاستمدارجهان سوم نباید درباغ سبز را که قدرت کنترل آن را ندارد تا آنجایی بازکند که دژخیم بتواند همه را شناسایی کند وچاره ای جزانتخاب مرگ وزندان وغربت برای جوانان نگذارد. او یک متخصص شکست دادن هرپروژۀ سیاسی است بدون اینکه پروژه ای تعریف شده برای پیروزی داشته باشد. یا...هو

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۰, جمعه

سخنی با سردارسرلشکرسپاه یحیی رحیم صفوی!

The Son of Man


1- اخته: این واژه ازلطیفه ای بسیارهوشمندانه می آید که دربین نطامیان رواج بیشتری دارد درتبیین وتوضیح مقام مشاورت درمقایسه با مقام های قبل ازمشاورت. می گویند اگرحوزۀ مقام مختارمقامات جمهوری اسلامی  را محوطه ای فرض کنیم که توسط فنسی بلند با سیم خاردارهای تیزدربالای آن به دو قسمت نا متساوی درهیبت حیاط اصلی وسیع وبا صفا وحیاط خلوت مخصوص آشغال دانی تقسیم شده باشد؛ مقامات تاهنگام داشتن اختیارومسئولیت درحیاط اصلی جولان می دهند مثل یک گاو نر پرزور و تخمی! -منظور کَل های ویژۀ اصلاح نسل است-. اما وقتی می خواهند به حوزۀ مشاورت منتقل شوند، نه که ناچارند ازروی سیم خاردارمانع وبلند بگذرند. بنابراین هنگام پرتاب شدن، جهازتناسلی شان گیرمی کند به تیزی سیم خاردارهای بالای فنس و کنده می شود تا گاونرپرزوردیروزبه گاو اخته وبی زورامروزتبدیل وبه علف خواری بی ثمرمشغول باشند.

2- یک خاطره: دریک جایی درهمین وبلاگ وبمناسبتی دیگراین خاطره را نقل کرده ام که: دردورۀ اصلاحات برنامه ای تلویزیونی پخش می شد ازشبکۀ تهران سیمای جمهوری اسلامی بنام "طعم آفتاب" که مجری آن نیز جواد یحیوی بود. یکی ازروزها سردار رحیم صفوی درکسوت نظامی ودرموقعیت فرمانده کل سپاه پاسداران میهمان این برنامه بود. درطول برنامه وطبق روال همیشگی ارتباط تلفنی برقرارشد با منزل سردارکه با پسردردانه وعزیزشان بنام حمزه 17 ساله صحبت زنده وشفاف بکنند. ارتباط برقرار شد وبعد ازتعارفات ردوبدل شده حمزه به پدرش گفت که: "خواهش می کنم هرآنچه را درمنزل برای ما می گویید در تلویزیون هم..." که ارتباط تلفنی قطع شد وهیچگاه دیگرهم وصل نشد. زیرا که مضمون حرف حمزه پسرسردار بسیار خطرناک می توانست باشد. وآن مضمون این بود که: "شما درمقابل سؤالات منطقی ما جوان ها که کم می آورید. خودتان نیز به ما می پیوندید وقبول می کنید که با این بساط ما به ده علی آباد هم نمی رسیم تاچه رسد به بهشت روی زمین. ولی بمحض قرار گرفتن درفضای عمومی وخالی بودن صحنه از"دیالوگ" بازبرمی گردید بهمان "مونولوگ" خودتان وچرت وپرت می گویید."

3- یک سند: روزی که عزیزجعفری جایگزین رحیم صفوی شد درفرماندهی کل سپاه همزمان شد با دوطرح بسیارخطرناک وتعیین کننده که اولی ادغام بسیج بود درسپاه ودومی تشکیل سپاه های استانی بجای سازمان دهی قبلی وجنگی. مأموریت اعلام شده هم روشن وشفاف بود به این گویش که: "ازاین به بعد سپاه با بهره گیری ازبسیج فقط مأموریت حفاظت ازانقلاب (بخوان سرکوب مخالفان ومنتقدان) را دارد وبیشتر مأموریت امنیتی واطلاعاتی ذاتی اش را پی خواهد گرفت تا مآموریت عارضی وجنگی برعلیه دشمنان ایران. دردنیای رسانه اما؛ این طورتبلیغ شد وازرحیم صفوی تجلیل شد که چون ایشان حاضربه تن دادن به این تغییرات برعلیه منافع ملت نشده است برکناروازحیاط اصلی به آشغال دانی پرتاب شده است. وباعث آبرویی شد برای رحیم صفوی!

4- یک بهانه: پیروتحرکاتی که سردارصفوی وبویژه بعد ازماجراهای اخیربین رهبر و رییس جمهورشروع کرده است وچرا! حضرت شان دست بروبچه های سپاهی را گرفته است وبا ترفند ملاقات خصوصی به محضرقائد اعظم وایدئولوگ اکبر و مطهری زمان ویارغاراشتباهات وخطاهای رهبرحضرت مستطاب متکلم وفیلسوف مسلم اسلام آقای آیت الله حاج شیخ محمدتقی مصباح یزدی رسیده است وپای طرحات منبرجدید ایشان سربه تأیید وتکریم فرود آورده است. صحبت های مورد وثوق وتأیید وخصوصی مصباح دراین جلسۀ خصوصی با سرعت نوربه خبرگزاری ها وسایت های مبلغ فرستاده شده است وازالف تا ی منتشرشده است. مغز حرف مصباح دراین جلسه همان حرف جدید ونعل وارونۀ چندروزۀ اخیرش درهمه جا بوده است وآن اینکه: "جریانی انحرافی به جان انقلاب افتاده است وبسیارزیاد خطرناک است وباید سرکوب شود." 

5- ولی سرداررحیم صفوی نه خودش ذهنش را بازگفته ونه گذاشته دیگرعزیزان سپاهی طرح سؤال بکنند که ای استاد یگانه وبی بدیل اسلام فقاهتی؛ ما ازپای منبر دیروزشما بود که برخاستیم وبا قلبی مطمئنه به پادگان ها وخانه هایمان رفتیم وگفتیم این آقای احمدی نژاد برگزیدۀ امام زمان است وهرکس یارخداست یاراوهم باید باشد وزیردستان مان را وفرزندان مان را که زیاد هم ازریخت وقیافۀ حاج محمود راضی نبودند به تمکین واداشتیم. اینک چگونه درعرض کمترازیک سال ودوسال به آنان عکس ومتناقض حرف دیروزشمارا بباورانیم. این احمدی نژاد -ونه مشایی برای فرافکنی- بیچاره اگرهم گناهی مرتکب شده است حد اکثربستن چند پیچ ومهره بوده برای ریل های جاده ای که شما زیرسازی کرده بودید وشما تراورس هایش را نصب کرده بودید وحتی شما ریل هایش را بمحل نصب حمل کرده بودید. اگرجاده انحراف دارد این چه ربطی به فعلۀ نصاب ریل دارد. نقشه وطرح جاده که ازابتدای تاریخ در دستان شما بوده است!؟

6- یک نتیجه: حمزه امروزباید درهمان نزدیکی سنی باشد که "روح الله احمد زاده" رییس جدید سازمان گردشگری ومیراث فرهنگی است. اوهمان کسی است که یک سنتوررا - ونه الویس پریسلی را- قاچاق کرده بود به سرقبرخواجۀ شیراز وباعث آن آبروبری روحانیت فسیل شد. بضرس قاطع ومشاهدات میدانی می گویم که نه همسر محترم حمزه ها ونه فرزندان عزیزترازجان آن ها برای ما ایرانیان حجاب کامل شرعی ندارند. وهمه درمنازل شان بهترین موسیقی ها را گوش می کنند. وبروزترین فیلم ها را می بینند. ونقاشی می کنند. ورنگ می خواهند ورنگ می نوازند. بنابراین جاده ای را که مصباح منحرف می خواند وسربزاخفش سرداررا تضمین می گیرد جاده ای منتخب ومستقیم بسوی سعادت فرزندان ونوه های شما هم است مثل همۀ مردم ایران. یک وقت آدرس را گم نکنی!

7- یک توصیه به سردار: اگربادیدن عکس وتفصیلات آقای "کان" رییس صندوق بین المللی پول به هوس افتاده ای که مجدداً جهازتناسلی کنده شده بربالای سیم خاردار هنگام پرتاب شدنت به حوزۀ مشاورت رهبری رابرگردانی وبه خودت اضافه کنی. بسم الله. ولی یادت باشد که فقط ما کلفت ها ونوکرهای نادیده گرفته ات درسی سال گذشته تنها کسانی هستیم که اگرهم رغبتی به جماع با تونداشته باشیم می توانی بما تجاوزکنی مثل آقای "کان". والاً آنطرف که توغش می کنی حتی یک کنیزهم سالم نمی ماند ازآلت پیرمردان 70 تا100 سالۀ روحانیان سیاسی چنانکه افتد ودانی! خود دانی! یا...هو