۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

آب یاسراب مسأله اینست!




1- تازه حسن صلح جو نازنین می گفت فیلم چنان عریان وتلخ زده است به قلب "شهرخاموشان" دربهشت زهرای تهران که مجبور شده اند برخی صحنه های خیلی زیاد تلخ اش را قیچی کنند برای نمایشش دربرنامۀ آپارات بی بی سی فارسی. فیلم مستند شهر خاموشان روایتی تلخ است از انواع مرگ های تاریخ امروز ایران ومی تواند دست مایۀ آیندگانی باشد که بخواهند بدانند برسرزمین پدریشان چه رفته است.

2- دلقکی چنان شغل تلخی است خودش که من تاپایان فیلم وگفتن مجری مسلط برنامۀ آپارات راجع به تلخی فیلم متوجه تلخی فیلم نشده بودم. همه چیز دقیقاً همان بود که بود! ودرتمام سی سال گذشته بود. تازه من فکر می کردم که محیط غسالخانه خیلی محیط شاد و قابل تحملی نباشد که بود. غسال ها و مرده ها درسکوت و رضایت از همدیگر وبرای یکدیگردست بدست می دادند تاصاحب مرده را ازپشت شیشه به پشت آخوند های کاملاً اریجینال! که نمازمیت می خواندند منتقل کنند. ونکتۀ جالب برای من تبحرغسال ها دربسته بندی مرده ها بود.البته بسته بندی استخوان های شهدای جنگ آسان ترازهمه.


3- خانم جوانی خوانندۀ وبلاگم است وبعدازیک زد وخورد ابتدایی یکی ازکامنت گذاران ثابت وبلاگ شده، وهمیشه احساس چون آب زلال ومانند آینه شفافش ازنوشته هایم را برایم ثبت می کند. اودیروز برای پست قبلی "جنبش سبزو قربانیانش" کامنتی نوشته واظهاربی تابی کرده ازلحن مأیوس مقاله ام. والبته که حق داشته چرا که این منم که مرتب تبلیغ زندگی وامید وکامیابی می دمم با نفس پیروبشماره افتاده ام.


4- هرچقدرهم که دلقک باشی وپوست کلفت بازهم مجبوری بین این صحنه با آن صحنه انتخاب کنی. من فقط درآن صحنه ای که پیرزن عکس محمد نوجوانش دستش بیست سال بود دور تریلی های حامل استخوان های بچه های بسیج جنگ می گشت و زار می زد وضجه می کرد ومحمد پسرش را صدا می کرد وبروی اسم وپرچم و تابوت تک تک شهدا بوسه می زد وخوش آمد می گفت؛ کمی وفقط کمی یکه خوردم: "این دیگرازتوان وتحمل هرانسانی هم خارج است که بیست سال آزگارعزادار باشد برای مرگی که بلاتکلیف است ورسمیت نیافته است.

5- من هفتۀ پیش پستی نوشتم با عنوان "وشناخت ان مهلک ترین..."  ودرآن بدترین زندگی برای آدمیان را حالت زندانی موقت یا منتظر بازجو تعریف کردم وهمۀ داعیه ام ازمزاحمت برای شما هم ازابتدا این بوده است که بگویم این حکومت حکومت نیست وانقلابی بلاتکلیف است. والبته شما هم مرتب مرا فشار می دهید به خستگی خودتان: "امروز چه می شود؟ فردا آخوند ها می روند؟ پس فردا این احمدی نژاد دست ازسرمان برمی دارد؟ و..." ومن درک می کنم وخودم هم خسته ام ازدیرپایی این مصیبت آخرالزمانی.


6- وحالا از شما خوانندۀ جوان می پرسم وازهمۀ شما که بدترین مرگ برای یک انسان کدام مرگ است؟ چه جواب تلخ وسرراستی: "مفقودالاثر". وآیامفقود الاثر همان بلاتکلیفی مرده وزنده نیست. وآیا زنده ومرده شخصیت حقیقی (یک شهید) با یک شخصیت  حقوقی (یک جنبش) تفاوتی بغیراز سطح پوشش ناامیدی شان دارد. وآیا مرگ یکبار وشیون هم یک بار ضرب المثل کلیدی همۀ عمر تباه شدۀ ما در بعد از انقلاب نیست. وراستی یک سؤال ویک مسابقه: "آیا کسی ازشما می تواند ازیک کار شروع شده وتمام شدۀ قطعی درسی ودوسال عمرجمهوری اسلامی ایران نام ببرد و جایزۀ روکم کنی دلقک را ازآن خودکند." آخرین کارتمام ما هم برمی گردد به زمان شاه وآن "پیروزی انقلاب اسلامی" بود. 


7- یاد قدیمی های وبلاگم است که من از بلاتکلیفی سی سالۀ نام تیم پرسپولیس یا پیروزی شروع کرده ام وهنوزهم آرزوی بزرگم است تعیین تکلیف یا پرسپولیس یا پیروزی. باز هم خدا پدر احمدی نژادرا بیامرزد که با جسارت وکله خرابی واعتماد بنفس ودیکتاتوری-هرچی- خودش چندتا تصمیم را بزندگی برخی ایرانیان برگرداند والا به خاتمی اگر می گفتیم یک مسابقۀ فوتبال زیرنور برگزارکنیم چهارستون بدن خودش واستاندارش وشورای تأمین اش شروع می کردند به لرزیدن که اوضاع از دست مان خارج می شود.


8- من می خواهم مطمئن بشویم ازایستادن تشنه به امید آب. والا اگرسراب است زود تر امیددیگری بیافرینیم. این خانم جوان دخترسه ساله دارد وبی تاب برای آب! "مهندس!" یا...هو

۱۳۸۹ آبان ۸, شنبه

**جنبش سبزوقربانیانش! یا تازه ترین بلاتکلیفی!

The Anatomy Lesson

1- اصلاحات وجنبش اجتماعی هردو ماهیت پروژه ای دارند وباید درمدت معین به اهداف تعریف شده وکمی خود دست بیابند والا شکست خورده اند.بنابراین درمورد اصلاحات مورددرخواست وانتخاب سال 76 وجنبش بعدازانتخابات سال 88 ایران هم  نمی توان گفت شکست نخورده اند. گاهی دیده می شود که اشخاصی پیدا می شوند که با توسل به مفاهیم مقبولی مثل آگاهی بخشی ویاافشاگری خلط مبحث می کنند واین خلط مبحث آشکاروهدفمندخودرا به تعدادی اندیشۀ خام هم القاء می کنند تا با شانتاژو تبلیغ جلوبیان واقعیت تلخ شکست را بگیرند.

2-اینان مدعی اند که چون بزرگترین پیروزی آگاهی دادن وبیدارکردن مردم است وهم اصلاحات دیروزوهم جنبش امروز توانسته اند این وظیفۀ مهم راانحام بدهند؛ پس پیروزبوده اند. بعنوان مثال درمورد جنبش سبز می گویند که اگرتا قبل ازجنبش مردم نمی دانستند با چه هیئت حاکمۀ بی رحم وسرکوب گری مواجهند اینک دیگر بچه های دبستان هم می دانند آیت الله خامنه ای رحم وانسانیت نمی شناسد. یا می گویند که جنبش سبز باعث تعمیق اختلافات در هیئت حاکمه شده است وازاین قبیل. باکمال ادب وتواضع به محضراین عزیزان که گاهی موجه وباحسن ظن هم هستند باید بگویم  که این ادعا ها به این دلیل مردود  هستند که اولاً توسط چه کمیت آماری مدعی این تأثیرگذاری کیفی هستیم وثانیاً اگرهم ادعای مورد نظربه اثبات نسبی میدانی رسیده باشد باید توجه جدی به این داشته باشیم که هزینه های پرداختی برای این دست آورد های ذاتاً پروسه ای ازچه نوع وچه مقداربوده است. وآیا درفرمول "هزینه- فایده"ی فلسفۀ سیاسی مدرن نمرۀ قبولی می گیرند یانه.


3- بنابراین قطعی است که جنبش سبز بعنوان یک جنبش اجتماعی که درسال 88 و با شعاررأی من کجاست راه افتاد.بعدازشش ماه افت وخیزهای دربلبشوی رهبران رسمیت نیافته وگریزان ازپذیرش مسئولیت وسواربراحساسات برانگیختۀ مردم تهران با  سرکوب شدید نیروهای آیت الله خامنه ای در22 بهمن 88 متوقف وقبل ازپایان سال 88 شکست خورد. وادعای آگاهی بخشی آن بعنوان پیروزی مردود؛ واصرار برای زنده تبلیغ کردن آن با توسل به گزارۀ"جنبش ازخیابان به خانه رفته است ولی نا رضایتی کماکان وجود دارد ودرهنگام اجازۀ رژیم مستقربروزخواهدکرد." مهمل است. بودن نارضایتی بالقوه که بدیهی همۀ جوامع بویژه جوامع با حاکمان دیکتاتور و توتالیتراست بمعنای وجودجنبش نیست.


4- خبرهای احکام محاربه واعدام؛ زندان های بسیار طویل المدت وبی رحمانه، محرومیت ازحقوق اجتماعی وشغلی وزیستی و... به طول عمریک انسان معمولی، تبعید زندانیان به زندان های بدون امکانات وبسیاردوربه خانوادۀ زندانی ودور از دسترس ونظارت ملی وبین المللی وده ها وصدها مضایق دیگربرای خودوخانواده های این برومندترین فرزندان وطن؛ تنها بخشی از هزینه های پیدا واعلان شده ای است که بحساب دراکولای شب های تاریک بیست سال گذشتۀ ایران ورضایت حقیر رییس جمهورهمراهش ریخته شده است.


5- اگرهزینه های آواره ها وتبعیدی ها وسرخورده ها وده ها معضل ومشکل دیگری را که گریبان بخش دیگری ازجامعه را گرفته است را هم حساب کنیم؛ خواهیم تصدیق کرد که این شورش شکست خورده همه اش هزینه بوده است وصحبت ازدست آورد های آن یا برای ایزگم کردن است یا برای جلوگرفتن ازغرورشکسته جوانان! که من تمام قد فدای آن غرورهای شکسته می روم ولی باکمال بی رحمی نمی توانم از ایزگم کردن ها نیزبگذرم.


6-  این "جنبش ناتمام" -ناتمام به این دلیل که اولاً هیچ گاه همۀ عناصراصلی تشکیل دهندۀ جنبش های اجتماعی ومهمترازهمه رهبری مشخص ومسئولیت پذیر را نداشت؛ و ثانیاً ناتمام بدلیل درنیمه راه متوقف شدن وبه پیروزی نرسیدن.- علی رغم ناتمامی اما این اتفاق هزینه های فراتر از یک جنبش موفق وپیروزرا به ملت ایران تحمیل کرد که این هزینه ها علاوه بر بی رحمی وسبعیت وهمۀ دنائت فراترازبدیهی حاکمان مستقر سه دسته مقصردیگر هم داشت وامروز وقت آن است که آنان نیز مسئولیت خودرا بپذیرند وکمی خونشان را بجوشانند درتنورحمیت وکاری بکنند آخر؛ بچه ها کباب شدند ازبس که حاکمیت همه را به سخره گرفته است:


الف- ازنظر من اگر آقای مهندس موسوی رسماً عذرخواهی بکند ازآیت الله خامنه ای وادعایش را پس بگیرد ومابه ازایش را لغو این بگیروببند های استخوان سوزواحکام زندگی نابودکن قراربدهد همانقدر مقبول است که دست به اقدامی مقابله جویانه بزند نسبت به آیت الله خامنه ای؛ بطوری که اورا رودرو با جنبش سبز دومی بکند درادامه ، واین باربارهبری ومسئولیت پذیرفتۀ خودش. والبته هراقدام سوم وچهارم دیگری که خودیا دوستان ومشاورانش توصیه می کنند.
من خواهان یک اقدام وتحرک ناشی از آن هستم وشکستن این سکوت مرگبار. چون این تحمل وسکوت ودرسایت کلمه نشستن که کمترین اثرمثبتی که براحکام شدید نداشته بلکه وضع را بداندربدتر کرده است. البته محتمل وممکن است که اعلان مجدد برای فعالیت جنبش سبزخیلی سریع به تحرک میدانی مؤثری منجرنشود ولی اعلان آن وقبول رهبری آن حس زنده بودن جنبش را منتقل می کند.


ب- شخصیت های سیاسی  داخلی که کارهای تشکیلاتی حزبی ودولتی کرده بودند یک کارباید نمی کردند قبل ازانتخابات که کردند ولذا کاردومی را هم لازم بود بکنند بعد از انتخابات  که نکردند. پس حداقل بیایند وکارسوم کمی تشفی دهنده را بکنند؛ واز مردم عذرخواهی کنند:


(1) - کاری که کردند ونبایدمی کردند نفوذ درمواضع رسمی وخنثی مهندس موسوی نسبت به دوجناح اصولگرا واصلاح طلب بود ومنحرف کردن تبلیغات ایشان از ستادهای مستقل به ستادهای حزبی و ساختن آن باورهیجانی ورنگی تهرانی والقاء یقینی "مشارکت بالای 70 درصدواجدین رأی درهرانتخاباتی؛ با پیروزی قطعی وحتمی وتضمین شدۀ اصلاح طلبان همراه است." وگره زدن آن به احساسات بشدت تهییج شده جوانان ونوجوانانی که آن شب های هفتۀ آخرتبلیغات تهران را چون رؤیایی ازجنس همۀ آرزوهایشان یافته بودند وبه هرچیزی غیرازتداوم آن کافربودند.


(2)- ولی کاری که نکردند این بود که با عدم انتقال تجربیات ودانسته های  خود به کاندیدای موردحمایت شان دربعداز پایان رأی گیری اورا درتوهم پیروزی قطعی با اختلاف فاحش ودردوراول (برساختۀ احزاب حامی ) رها کردند تا جاییکه حتی از مصاحبۀ "من پیروزم ومن رییس جمهورم" غیرموجه ونابهنگام مهندس موسوی نیزبا تشبث به این رندی که "گردانندگان ستاد انتخاباتی مرکزی موسوی افراد مستقل و منتخب شخص موسوی هستند" نیز جلونگرفتند.


(3)- البته یک نکته هم این فرض می تواند باشد که این فعالان سیاسی جناح اصلاح طلب ازقبل با شورش احتمالی مردم موافق بودند ولذا دلیلی برای روشنگری و وادار مهندس موسوی برای جلوگرفتن ازشورشی که امیدواربودند به جنبش تبدیل وموجب عقب راندن رقیب شود نمی دیدند. دراین صورت نیز حداقل انصاف این بود که مهندس موسوی را درجریان قرارمی دادند وباخودهمراه می کردند تا بلافاصله پس از سخنرانی نمازجمعۀ آیت الله خامنه ای که خواستار تسلیم شده بود؛ مهندس موسوی رهبری جنبش را قبول و اعلام می کرد وبا انتخاب خودش وارد فازمبارزۀ با آیت الله خامنه ای می شد ونه با نقشۀ حامیانش!


(4)- واگرمدعا این باشد که هیچ کدام ازاین گزینه ها صحت ندارد ومردم هم شروع شورش را وهم ادامۀ آنراخودجوش انجام داده اند وازدست کسی هم کاری برنمی آمد. موضوعی که تاکنون اینطورالقاء شده است؛ می شود دومین جملۀ واقعاً کمدی درمیانۀ این تراژدی تمام عیار. زیرا که فقط شروع شورش محدود متکی براحساسات جوانان شوکه ازنتایج اعلان شده انتخابات قابل دفاع عملی وعلمی است ونه شش ماه تداوم ِ"شورش-جنبش" کور!


پ- روشنفکران وفعالان سیاسی مرجع درخارج ازکشورکه اکثریت قریب به اتفاق آنان قبل ازتوده های شهری درتهران دچار هیجان زدگی شدند وهرروز بیش ازروزپیش برتنورشورش کوربدون سازماندهی وبرنامه وهدف مشخص هیزم نهادند تا آن جا که بعدازتظاهرات 25 خرداد این خارج کشوری ها شدند که داخل کشوررا بهیجان می آوردند- بخشی بابزرگ نمایی هرآنچه درداخل اتفاق می افتاد وبخش دیگری با تحلیل های احساساتی وبدون پایه واساس اطلاعات میدانی وعلمی.


اینان درحال حاضربراحتی از آن همه گفتارورفتار(آدرس های غلط برای نیروهای میدانی) خویش عدول می کنند وبازی کی بود کی بود من نبودم راه می اندازند. بنظرم این طورعمل کردن ازنیروهایی که امیدوارند برای آزادی میهن ازدیکتاتوری و تحجر مبارزه کنند وبرای این مبارزه نیازمند ایجاد و حفظ  اعتماد متقابل با توده های کنشگر داخل کشورهستند بسیار تأسف باراست. 
لذا انتظارمی رود که این مراجع فکری بزرگوار مجتمع درخارج ازکشوربجای ایجاد شبهات بیشتر درکنشی با این هزینۀ سنگین؛ چندکنش میدانی مثل اعتراض واعتصاب وتظاهرات و... همزمان ودرچند پایتخت مؤثردربهترین زمان ومکان فریادزدن! ترتیب بدهند ومتمرکزباشند برحقوق زندانیان سیاسی دربند جمهوری اسلامی. 


7- وکلام نتیجه ونهایی اینکه: جناب آقای مهندس موسوی. قطعاً شما هم درجریان قرارمی گیرید که هرروز حرف وحدیث جدیدی ازوقایغ گذشته بعدازانتخابات سازمی شود وباعث بهم ریختگی بازهم بیشتراین بهم ریختگی ذاتی وازروزاول می شود. البته که حاکمیت هم بکارخودش مشغول است وهرروزمضایق جدید ی را به بخش مستقل وروزنامه نگاران وفعالان زندانی تحمیل می کند. شما درمقابل هیچ کدام ازاین کنش ها واکنش هم نشان نمی دهید درحالیکه کار ومسئولیت شما بعنوان نقطۀ کانونی (رهبر) این جنبش کنش مسئولانه است ونه حتی واکنش منفعلانه. لذا لطف کنید وبه این بلاتکلیفی پایان بدهید. من بعنوان یک ایرانی متفکربشما هشدارمی دهم که هر  چقدر این بلاتکلیفی را ادامه بدهید با تمسک به نا امیدنکردن هواداری ویا نرنجاندن پا به رکابی ویا با ملاحظه برای  پنهان کردن زخم شمشیررفیقی؛ آینده ای سخت تر برای همۀ اینان وهمۀ ملت وخودتان تدارک می بینید. یا...هو
.........................................................................................
**این مطلب را من یک هفته قبل ازاین نوشته بودم ولی برای انتشارش مردد بودم. امروزدیدم که نهادهای مدافع حقوق بشر هم نامه نوشته اند به سازمان ملل وهشدارداده اند نسبت به اوضاعی که دیگراز هرقواره ای ودرمقایسه باهروضع مفروضی هم دررژیم های یکه سالارخارج شده است وبا پوزش ازهمۀ آنانی که مثل من نمی اندیشند منتشرمی کنم.


۱۳۸۹ آبان ۷, جمعه

بازی: ناجی ملت؛ قاتل حاکمیت!


La gallina ciega (Goya).jpg


1- استقبال از نامۀ یحیی لاری ولینک های زیادی که شد وخیلی زود به پربیننده ترین مطلب وبلاگ من تبدیل شد چندتا آدرس هم بمن داد:

الف- چقدرزیادتولید هیجان درعرصۀ عمومی مهم وموردنیازاست که کمترین حرف وحدیث وخبری که استعداد بالقوۀ چنین تولیدی را داشته باشد، وحتی دردنیای مجازی مورد اقبال سریع وانبوه ایرانیان قرارمی گیرد.


ب- وهمین طورچقدرجامعۀ ایران خسته وکلافه وبی تاب است ودنبال راه حل های میانبر، اتفاقی، معجزه ای وکن فیکون یک شبه می گردد وازمی گردد جالب تردلبسته است. 

پ- وبهمین خاطرهم لابد فقط یکی از خوانندگان دراصالت نامه تردید نشان داد وآن را بیان کرد. البته که تردید او هم بیشترجنبۀ نگرانی داشت که نامه اگر صد درصد مستند نباشد امکان "ازقضا سرکنگبین صفرا فزود" شدنش می رود وتأثیر معکوس.

2- واما بازهم می خواهم راجع به زیبایی سادگی وعین واقعه بودن نامۀ این طلبۀ سر بلند تأکید بکنم که درس آموزاست. وآن درس مهم وبسیارمهم این است که تأثیر هر کاری قبل از هرنوع بزرگ نمایی وشاخ وبرگ دادنی به صمیمیت، راستی ودور از اغراق بودن آن است. وبازهم یاد آوری کنم صدای پاک وزلال یحیی را به آنانی که رگ وطن پرستی شان چنان تروتازه است بعدازسی سال دوری ازوطن که با آلودن زبان وقلم ورسانۀ خودبه همۀ آلودگی های دروغ ودشنام وعصبیت وتهمت و... می خواهند برتزویرروحانیان حاکم غلبه کنند. والبته عرض خود می برند وزحمت ملت می دارند.

بعدازحاشیه:
" آزادی هیجان درعرصۀ عمومی"(جشن) تنها شعار؛ تنها خواسته، تنها درمان وتنها هدف دلقک است. نقاشی این پست خیلی محبوب من است چرا که دقیقاً خواسته وهدف مرا برای ایران نمایش می دهد ومهمتراینکه درسال های انقلاب کبیرفرانسه نقاشی شده است. شادی ایرانیان تنها هدف وتنها راه! یا...هو

۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

جنجال های بی فایده یا آدرس گم کرده ها!


1- احمدی نژاد با مورالس رییس جمهور بولیوی فوتبال بازی کرده وتعدادی از بازیکنان ملی پوش وپرطرفدارسرخابی هم بنابدستور ویا به انتخاب وتمایل خود هم این دومردان اول سیاست جاری ورسمی ودرقدرت بالفعل کشورشان را همراهی کرده اند.

2- فوتبال بازی مدرنی است وتوجه هرچه بیشتر به آن جامعه وجوانان را اولاً از خیلی مضرات که کمترینش خمودگی است دورمی کند وثانیاً جامعه را ازرفتن بقعر تاریخ قرون تاریک که هدف نهایی واعلان شدۀ حکومت اسلامی است باز می دارد.


3- یادمان نرود که میرحسین موسوی هنوز عکسی با شورت ورزشی ویا حتی مکثی دریک استادیوم ورزشی بکسی نشان نداده است وسیدمحمدخاتمی چه خونی به جگر مان کرد تا با بازوان ترسان و زانوان لرزان ازهم فکرا ن متحجرش وبعداز چندین و چندبارعقب جلوکردن وبزور تا استادیوم آزادی تیم ملی فوتبا ل آمد یکبار وتمام.


4- حالا چند تا آدم بیکاروبافهم خام آنهم به نمایندگی ازسوی جنبشی به برازندگی زندگی مدرن وشاد ومؤدب؛ یک عکسی ازکدام آرشیو پیداکرده اند ازکریم باقری اسطورۀ فوتبال صمیمی، که با رییس جمهوررسمی وقانونی وفوتبال دوست کشورش خوش وبش می کند- کی وکجا هم معلوم نیست- وعَلَم کرده اند دردنیای مجازی  که: خیانت کشف کردیم ونمی بخشیم وکریم غیرت ندارد وحمیت نمی شناسد....تا جملات وکلمات بسیارسخیف تر وشرم سارانه تر مثل خائن ومزدور و...


5- نکنیم این اعمال ترسناک وکور وبی هدف وعقده گشایانه را. دیری نخواهد گذشت که برباطل بودن خیلی ازتصورات هیجانی مان غلبه خواهیم کرد وبه اشتباهات خویش درتاراندن جامعه درداخل وخارج پی خواهیم برد ودرصدد جبران مافات خواهیم افتاد. ولی نه گمانم نیش های ازسرنادانی امروز با مرحمی ازجنس التماس هم ترمیم وبهبود یابد درفردای پیش رو.

۱۳۸۹ آبان ۵, چهارشنبه

جنگ نرم یا فتوای سرکوب وشکنجه واعدام!

Fragonard collin maillard.jpg
Blind man's bluff

1- هم رهبردرقم وحوزۀ دین وهم رییس جمهوردرتهران وگاه دانش دردیروز و پریروز و امروزاز جبهه های جنگ نرم بازدید کرده اند. والبته حرف وحرف و حرف. مثل همیشه استفراغ های سی ساله ونشخوارهای هرروزه: با صغراهای کلی در مورد "چگونه انسان هنوز قادر به یافتن آرامش حداکثر همراه با رفاه بیشتر نشده است"، آن هم به سرقت از اندیشه مندان وفیلسوفان خودغرب مثل اسلاویا ژیژک غیرمتعارف ویا حداکثرازسنت باوران خوش نشین درغرب مثل سید حسین نصر! واستخراج این کبرای غلط اندرغلط اندرغلط که پس باید درهمین دوران معیشت اولیه ماند وتلاشی برای زیست مادی بهترنکرد ویک سره زد به صحرای کربلای معنویت های چرک وچروکیده وگرسنه.

2- البته احمدی نژادکه نیمه پنهان رفته تا تالار علامه امینی دانشگاه تهران برای سخنرانی افتتاحیۀ "همایش ملی جنگ نرم" مثل همیشه با اعتماد بنفس بیشتری ظاهرشده از آیت الله خامنه ای که آشکارا رفته بین بسیجیان قم پریروزو دانشجویان قم امروز وباترس ولرز پنهان از دشمن حرف زده واینکه آماده باشید که هرکلمه را بایک مشت، هرجمله را با یک باتوم، هرپاراگرافی را با یک زندان وتبعید و سیاهچال وسرداب وانفرادی وشکنجه وتجاوز؛ وهرصفحه ای وکتابی را بااعدام باید مقابله کنید والاآنان متخصص جنگ نرم هستند با دستانی پرازرنگ وعشق ودنیا وپرنده وبازی ولذت وسکس وزیبایی و...زندگی. وشما کی حریف آن ها می شوید با این هیبت های بهشتی چرک وترسناک تان و...


3- حداقل حرف شجاع احمدی نژاددرمقدمات صحبتش که من اینجا گذاشته ام برخی فرازهایش را؛ معترف است وصادقانه؛ درموردغرب وتوانایی های بالفعلش. دکتر! بعدازاین اعتراف ناگزیرازآدرس غلط دادن می شود درلاطائلات بی پایان "آگربالقوه هایمان را بالفعل کنیم"- همان حکایت خاله ودایی. بازنکن دهان مرا به بی ادبی تا باز هم خانم ها پاپس بکشندازصحنۀ نسیم اوروتیک به پشت صحنۀ توفان پورنو!- این ما خواهیم بود که دنیا را منتظرعلم هرروز تازۀ خود خواهیم مشتاق دید. همان "بزک نمیربهارمیاد کمبزه با خیارمیاد" آشنای همۀ عقب ماندگان وتنبلان وطفیل های تاریخ که حاکمانشان هرنسلی را درجای "بزک" نشان می دهند ونسل بعدی را "بهار آمده". والبته که این فرمول انتهایی ندارد وهیچ بهاری نیامده ونخواهد امد. اول حرف های درست احمدی نژاد را بخوانید بعد بیایید پایین بقیه را هم بگویم:+
 ببینید غربی‌ها چه کرده‌اند و می‌کنند. 
 آن‌ها در سطح نظریه کار را راحت کرده‌اند و یک تعریف ساده و تقریبا همه کس فهم از انسان ارائه داده‌اند، یک تعریف از جامعه و یک تعریف غایت انسان و جامعه. آنها انسان را چه تعریف کرده‌اند آنها انسان را در محدوده 70 الی 80 سال تعریف کرده‌اند و اصل را بر اصالت تمایلات انسانی و لذت حداکثری قرار داده‌اند و روابط بین انسان‌ها در واقع براساس تنازع برای بقا است و جامعه‌ هدف یک جامعه لیبرال و حاکمیت یک دموکراسی لیبرال است و در واقع آنها با این تعاریف تکلیف خود را روشن کرده‌اند و براساس این اندیشه و مبانی ادبیات وسیعی را تولید کرده و می‌کنند و این بستر همه طراحی‌های بعدی است و بر اساس این مبنا برنامه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را تنظیم کرده‌اند. براساس این جهان‌بینی و فلسفه این برنامه‌ها را تعریف و تنظیم کرده‌اند و بعد از آن اقدام به عملیات کرده‌اند. 
 یک نکته را بگویم گرچه تلخ است ولی باید بپذیریم که در طراز آن وارد میدان شویم. امروز تقریبا تمام دانشگاه‌ها و مراکز علمی مدیران و برنامه‌ریزان چیزی را مصرف می‌کنند که در آنجا تولید شده است و هنوز غرب مرکز تولید اندیشه است و حتی در کشور ما بسیاری از تولیدات آنها مصرف می‌شود باید یک جابجایی و تحولی رخ دهد و البته من امیدوار و مطمئن هستم که این اتفاق می‌افتد.[مابدبخت همین توهم پیامبرانه هستیم. اطمینان ازدگرگونی درآیندۀ نامعلوم]
 ما باید یک تعریف روشن از انسان و غایت جامعه ارائه دهیم.[سی ودوسال است نتوانسته ایم سی ودوقرن دیگرهم نخواهیم توانست.]
 ما باید مشخص کنیم که انسان به کجا باید برسد. آنها تعریف کردند که نقطه کمال انسان جایی است که از حداکثر تمایلات مادی‌اش ارضا شود و از آن استفاده کند. مزاحمی برای آن نباشد و امنیت داشته باشد. تعریف ما از انسان چیست. 
 باید مراکز علمی، حوزوی و دانشگاه‌های ما یک تعریف روشن و همه فهم از انسان ارائه کنند.

4- دیدم درخیلی ازجاها تیتر های بیخود وترس خورده وگمراهی زده بودند از حرف های همیشه بیهودۀ آیت الله خامنه ای درقم مثل "رهبرایران خواستار نفوذ وحضور بیشتر روحانیان در صدا وسیما وآموزش وپرورش شد" یا "رادیوتلویزیون وآموزش وپرورش درتصرف کامل روحانیان قرارمی گیرد" وازاین قبیل. می خواهم بشما بگویم و اطمینان بدهم که از این لاف های صدتا یک غاز اصلاً بیمناک نشوید و توجه تان را پرت نکنید. زیرا که این حرف اسلامی می کنم واتاق فکر وجواب بده وایده بده و ازاین ترهات بی حاصل حرف ناشدنی است وازدیگ سی ساله روی بارآن هیچ بخاری بلندنمی شود. واگراین امامزاده معجزه بده بود همان زمان امام خمینی به آن گردن کلفتی داده بود. بابا جان چرا گوش نمی کنید! دین اهل این حرف ها نیست و استعداد مدرن شدن ندارد. عمراً! وآدمهاراهم که نمی شود با پند واندرز- آنهم باحرف آخوندهایی ازنوع  ِچون که خلوت می روند آن کاردیگرمی کنند- بیشترازدورۀ فتحعلیشاه قاجارعقب برد؛ که برده اند مارا؛ ودیگرحجمی برای عقب نشستن نداریم.


5- اگرجنگ نرم وازنوع فکروایده درجریان بود که آیت الله خامنه ای حرف های اصلی اش درمورد جنگ نرم را به میان بسیجیان کم سواد وپیاده نظام نمی برد ؛ بلکه همۀ را با روحانیان ارشدصاحب رأی وفتوا مطرح می کرد. بنابراین هیچ اتفاق بیشتری نمی تواند بیفتد اگرحتی عوض یک روحانی درهرمدرسه همۀ معلمان مدارس راهم روحانی بگذارند. یک راه بیشتر نمانده برای آیت الله: استفادۀ بازهم هرچه بیشتر ازنیروهای سرکوب وپلیسی کردن فضای کشور.


6- لذاست که اینک تنها وظیفۀ مهم برای ما بازنگه داشتن منفذهای ارتباطی باهم اولاً و تسلیم نکردن آسان معیارهای زندگی مدرن، شهری و امروزی مان در مقابل بلوف های حاکمان وتلاش برای استفادۀ حداکثری از اختلافات وجنگ قدرت حاکمان !همان جایی که ممکن است همین فردا ازمن پستی را ببینید وبخوانید که درحمایت ازیک عمل موافق زمانه تری ازاحمدی نژادودولت اوباشد. چرا که معیار ما آدم ها وافکار تئوریک شان نیست. مادنبال زندگی مدرن ودنیوی وامروزی درمیهن مان هستیم واز هرابلیسی هم اگر کمک مان کند-یا عملش ناخواسته درامتداد خواست ما باشد- استقبال می کنیم. یا...هو
بعدازتحریر:
دلم خیلی می خواست راجع به نامۀ یحیی وادبیات بدون اغراق وصادق وتأثیر گذارش یک پست مستقل بنویسم که این لشکر کشی زبون آقایان جلوافتاد. بحث ونوشته های بریده بریده های خوبی درکامنت های پست "نامۀ یحیی" مطرح کردیم با خوانندگان لذا حوصله وعلاقۀ شمارا جلب می کنم که بدنیست اگرندیده اید قبلاً!

۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

با احترام به طلاب سربلند!




این رنجنامۀ یک طلبه است که ساعتی پیش (7PM ) یکی ازخوانندگان با ایمیل فرستاده برای من با عنوان "به بهانۀ طلاب سربلند؛ کابوس آیت الله خامنه ای!" بی هیچ حرف کم وزیادی پست دوشنبه را می دهم برنجنامۀ صمیمی یحیی لاری پاک دین وخودم را مرخصی می دهم. شایدهم یک کامنت گذاشتم برای مردی که صلیبش را بدوش کشید. فونت اصلی حروف نامه را درغیر"بسم الله الرحمن الرحیم" من بزرگ کرده ام.

قم را برای همیشه خداحافظ



بسم الله الرحمن الرحیم.
 امن یجیب مضطر اذا دعاها و یکشف السوء
برادر عزیز و صاحب ایمانم سید حسام جان
این نامه را  وقتی می خوانی که من برای همیشه از قم رفته ام ، برای همین عذر تقصیر مرا بپذیر که از این رفتن همیشگی و سر به بیابان گذاشتن ،چیزی به تو نگفتم ، گرچه خودت حالم را در این پنج سال دیده ای که چه قدر مضطر بودیم . همین بد حالی دائم الایام من که این روزها تشدید هم شده بود . چند باری به بد خلقی هم ختم شد ، چند باری به بگو و مگو هم رسید ، حلالم کن ، هرچه هست ظرف مصیبت برادرت پرشد.
می دانم که الان به خودت می گویی که چرا چنین کرد، طلبه ساعی حوزه علمیه قم که آقایان مدرسین ، بحث و فحص اش را می پسندیدند کجا رفت ؟ با خودت می گو یی ببین شیطان رجیم چه طور از قلعه ایمان حوزه علمیه هم عبور می کند و می زند به قلب "یحیی لاری".
نه برادر جان اطمینان می دهم که این پریشانی کار شیطان نیست ، حکما، بزرگترین تهمت ها بر خداوند این است که ما بندگان آنچه خدایی است را به شیطان نسبت می دهیم تا شاید تکلیف شاقی را ساقط کنیم و خلاص شویم .
سید حسام عزیز امید واثق دارم که تو هم بعد خواندن این نامه همین راه مرا پیشه کنی از این شهر بروی و دنیا و آخرتت را نجات دهی .
باری مرا که می شناسی روستازاده لارستانی که نام کنیه اش هم از همان دهات لارستان می آید ، ما جد اندر جد زاده همان لارستانیم در جنوب فارس و همسایه کویر ، آن روزهای اول که به قم آمده بودم و با شما هم درس و هم بحث شدم از آب قم گله می کردی که شور است . من ولی، لام از کام بر نیاوردم و لاجرعه نوشیدم .آخر جایی که ما هستیم همین آب شور هم به زحمت و قضا و قدر می رسد ، آب انبارهای ما به قناتی وصل نیست ،منتظر می مانیم تا باران بیاید و بعد این آب انبارها پر شود ورزقی برسد. ابوی مرحوم و رنجور من که عمری به عملگی و کشت دیم مشغول بود ، همان پنج سال پیش که به قم آمدم ،نصیحتی کرد و از من قسم گرفت همین یک نصیحت را اجرا کنم تا دعای خیرش همیشه بدرقه ام باشد . خیلی کوتاه گفت که نان حلال بخور. آمدم به قم و در اولین کاری که کردم همین شهریه را نگرفتم ، ایستادم به دکان آقای مرتضایی فر و چسب و سریشم زدن به کتاب . گنجشک روزی بودنم هم نگذاشت که دستم به غیر دراز شود . بعد دیدم همین نان حلال خوردن چشم را باز می کند ، در این پنج سال عارضه ای هم به جانم افتاد که شما خوب شاهدش بودی ، خس خس نفس ، در خودم تحقیق کردم، دیدم کاملا روحی است ، این درد بی درمان . هر چه در این شهر می مانم نفسم بیشتر می گیرد.
سید حسام جان ، در این پنج سال دینم  را به قم دیدم که به تاراج می رود ،آقایانی که بر سر منبر می روند از مکاسب می گویند و کسبه قم را  به ترازو و عدل فرمان می دهند . من ندانستم این همه مکاسب گفتن خود می شود کسبی . می دانی که از سیاست و امامت جماعت شدن بریده ام ، نان حلال  توصیه صعبی بود . پایم افتاد چند باری بروم به مجتمع امام خمینی برای مطالعه ، همین که شیخ مصباح فرمانده اش است و طلاب خارجی می گیرد که هزار برابر ما خرج دارند. گفتند نمی شود حتی برای مطالعه باید بیایی به محضر درس ، کارت بگیری ، رفتم همین مکلا های آخوند آمده بودند ، رحیم پور ازغدی .
در یکی از سخنرانی ها گفتم آقای ازغدی درسی که شما دادید سر تا سرش تهمت بود، حداقل من آیت الله منتظری را می شناسم و مستحق گفته های شما نبود.
سپردند که دیگر ایشان راراه ندهید . دیدم نصیحیت ابوی به نان حلال موسع است و به مکان و زمان حلال هم تسری می یابد . در این پنج سال در همه بی پناهی ها، به من طلبه کسی از آقایان مدرسین التفاتی نکرد. درس و بحث ها بیشتر دنیوی است و ناظر به رقابت بین علما.
در این سالها وبایی بدتر از آنچه به جان مردم شهر افتاد به دیانت حوزه افتاد. یادم نمی رود که همین هیات بزرگ شیخ پنا هیان جنب حضرت معصومه را شبی از شبهای ماه رمضان رفتم ، با طلبه ای که به دعوتش رفته بودم و از معنویات و کمالات شیخ سخن می گفت . نماز صبح را اقتدا کردیم و خواندیم ،  و بعد رفتیم و کنار آقای پنا هیان نشستیم . ایشان گفتند :"هر کس اینجا نماز می خواند اجرش را در همین دنیا خواهد دید.
از طلبه همراه پرسیدم یعنی چه ؟
گفت :حاج آقا پنا هیان دست بازی دارند در ارگا نها و می توانند ، برادران را در تهران مشغول کنند. در صدا و سیما ، نمایندگی رهبری در دانشگا هها و از این قبیل . ایشان معرف معروفی هستند. سینه ام به خس خس افتاد.سریعا آمدم حجره و نماز را دوباره خواندم ، این هم حرام بود ، نماز حرام، مثل نان حرام.
برادر حسام، آنقدر دیده ام که شرحش یک عمر می خواهد. مدتها بود که تصمیم گرفته بودم از قم بروم ، نه دیگر دلی به آقایان مدرسین داشتم و نه به اصلاح امور ، می دیدم هر ساعت که می گذرد ، چنگی به ایمانم می خورد و خسی به سینه ام می افتد.
چند روزی است که سینه ام فوران می کند، تنگی نفس دارم ، می دانم روحی است ، خیابانهای شهر مثل فشار قبر بر تنم می افتد. امروز با عبا و ردا مرا با همین موتور قراضه، کنار خیابان چهار مردان ایستاندند . گفتند که می خواهیم بر چراغ موتورت بنویسم" یا سید خراسانی ".
گفتم سید خراسانی کیست ؟
گفتند : مولایمان خامنه ای به قم می آید، سید خراسانی و سپهسالار امام زمان.
گفتم : این ابا طیل تعیین وقت ظهور است ، امام صادق فرمودند هر کس تعیین وقت کند، کذاب است چه سید خراسانی و چه غیر خراسانی .
مرا به باد کتک گرفتند و عبا و ردا را به خاک آلودند. سینه ام خس خس می کرد. حجره آمدم شما نبودید ، عبا را نگاه کردم، یاد نصیحت پدر افتادم، گفتم نکند این هم حرام است ،نکند به این جلد رفتن حرام است . چشمم پر اشک بود و قرآن را باز کردم :امن یجیب مظطر اذا دعاها و یکشف السوء.
انگشتر عقیق را عبا و ردا را تا کردم و بی اینکه خاکش را بتکانم گذاشتم به کناری ، احساس کردم مظطرم با این دلق و زناری که به تن کرده ام . این را به تن کسانی دیده ام که به هیچ دینی نیستند، با خودم گفتم مگر نه اینکه پیا مبر فرمود شبیه کفار نشوید.
سید حسام جان والله که این شهر مرا تنگ می شود، خدا حافظ تو ، قم را ترک می کنم ، اگر وعده دیداری بود ، به بیابانی قرار می گذاریم جایی که گم باشد و قم نباشد.
بنده مضطر خدا
یحیی لاری ذی القعده 1431
.........................................................................................................
خوانندۀ گرامی که ازراه دورآمده ای وبرای اولین بار افتخاربازدید ازدلقک ایرانی را تقبل فرموده ای. اگر علاقه مند"فکری برای وطن" هستی؛ دلقک ایرانی را هم جزو وبلاگ هایی که دغدغۀ ایران دارد درگوشۀ فراغت ذهنت -البته بعدازهمۀ واجبات زندگی شادکام باشدت- لینک کن. مرسی.

۱۳۸۹ آبان ۲, یکشنبه

محمدنوریزاد وآیت الله گرفتار!


1- ناامیدی رهبر ازجامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم که قدیمی ترین ومؤثرترین نهاد سیاسی روحانیان سنتی بوده واست، ودستورات عصبانی وازسر نارضایتی زیاد از عملکرد این تشکل روحانی درجلب وجذب مراجع دینی ازسویی وطلاب نخبه وباسواد از جانب دیگرنشان قطعی وتأیید گر ازآن دارد که آیت الله از سر خوشی وهوس زیارت وسیاحت به قم نرفته است ده روز. او به روحانیان جامعۀ مدرسین سه نکتۀ مهم را گفته است:

الف-اوگفته است که  "جامعۀ مدرسین.."نتوانسته است مراجع تقلید مؤثررا به حمایت مطلق حاکمیت او وادارد وبوِیژه درحوادث پس از انتخابات را درنظر داشته است. جملۀ خود آیت الله خامنه ای این است:
ايشان با تاكيد بر لزوم حفظ هويت مستحكم و تاثيرگذار جامعه مدرسين، آن را نيازمند برخي مقدمات دانستند و افزودند: يكي از وظايف مهم جامعه مدرسين حوزه علميه قم حفظ و تقويت ارتباط با مراجع بزرگوار است زيرا جامعه مدرسين خاستگاه مراجع محترم است و برخي از آنان، از اعضاي جامعه مدرسين بوده اند.
2- واین یعنی "جامعۀ مدرسین..." نفوذخودش را درردۀ اول روحانیان ارشد قم ازدست داده است. واین یعنی تأیید رسمی وبسیار امیدوارکنندۀ شکاف بین روحانیان ارشد و حکومت آیت الله بنفع عرفی گرایی؛ که توسط بالاترین مقام حکومت دینی بیان می شود.


ب- اوهمچنین معترض بوده است که "جامعۀ مدرسین" نتوانسته است با جذب وجلب روحانیان وطلاب نخبه وجوان بدنۀ خودش را تقویت وخودش را معتبرکند. اصل جملۀ آیت الله این است:
رهبر انقلاب اسلامي تقويت ارتباط با مردم به ويژه بررسي شيوه هاي جديد ارتباط و ايجاد اتاق فكر و نوانديشي را از ديگر مسائل ضروري براي جامعه مدرسين حوزه علميه قم برشمردند و تاكيد كردند: جامعه مدرسين بايد از طريق جذب مستمر طلاب نخبه و فضلاي خوب حوزه، بدنه اي قوي، گسترده و كارآمد تشكيل دهد تا از ديدگاهها و نظرات آنان در موضوعات مختلف استفاده شود.
3- واین یعنی آدم حسابی های سطوح پایین حوزه (طلاب سربلند) هم ازتشکیلات آیت الله محمدیزدی بیمار وپیر ومتحجرمطلق حرف شنوی ندارند واز حکومت من حمایت نمی کنند. بقیۀ طرحات بیان شده چه درهمین نقل قولی که آورده ام وچه بخش اصلی همین صحبت های قم وهم همۀ آنچه که دراین سی ودوسال وتوسط همۀ روحانیان سیاسی گفته شده است وبه دفعات تهوع آورتکرارشده است مثل: "استفاده از نظرات علمی وفقهی جهت حل مشکلات جامعه، یا پاسخ به سؤالات وشبهات، یا انجام کار فرهنگی وازاین قبیل" فقط جنبۀ تزیینی وپرچانگی آخوندی داشته ودارد ودیگر هیچ. 

4- زیرا که سی ودوسال است ازعالی تادانی می گویند ومی خواهند پاسخ مسایل روزرا بدهند وهنوز نه خانی آمده ونه خانی رفته ومشکلات همان است که روز 22بهمن 57 بود: حکم مالکیت دراسلام،حکم بانکداری دراسلام، حکم بیمه دراسلام، حکم فوتبال وبازی دراسلام، حکم دست زدن وشادی دراسلام، حکم حجاب دراسلام، حکم کراوات پوشیدن دراسلام، حکم موسیقی دراسلام...حکم تنانگی و سکس وبلوغ وغریزه و نفس کشیدن و...دراسلام وخلاصه همۀ احکام (مجوزهای) زندگی! وبغیرازحکم مرگ در اسلام؛ که منتظر پاسخند.

پ- واتفاق بسیارمهم دیگری که دراین جلسه افتاده است این است که آیت الله خامنه ای دربرابرنقد متفق همۀ اعضای "جامعۀ مدرسین" نسبت به اوضاع فرهنگی ( بخوان ضدیت مطلق با انسانیت زن وزیبایی وهنروادبیات ولذت وشادی وزندگی) فرموده اند خفه شوید وخودتان مأموراصلاح هستید. جملۀ آقای خامنه ای این است:
حضرت آيت الله خامنه اي در ادامه با اشاره به مطالبي كه برخي از اعضاي محترم جامعه مدرسين در خصوص مسائل فرهنگي و صداوسيما بيان كردند، افزودند: من بخشي از نقايص موجود در مسائل فرهنگي به ويژه صداوسيما و آموزش و پرورش را متوجه روحانيت و حوزه علميه مي دانم زيرا وظيفه جهت دهي صحيح فرهنگي و منطبق با ارزشها و اعتقادات ديني برعهده روحانيت و حوزه علميه است.
5- واین یعنی همان حرف محمود احمدی نژاد درتلویزیون. البته که خود رهبر یکی ازدگم ترین مجتهد های موجود درجهت گیریهای ضدمدرن ومتحجراست وخودش می داند که گفتن "کارفرهنگی" -بدلیل عدم توانایی دین درپاسخ به این قبیل امورمتحدثه - برابراست با تعلیق به محال امر مربوط؛ ولی فقط برای اینکه دق دلی اش از فاصله ای که قاعده ورأس حوزه های دینی ازحکومت می گیرند را خالی کرده باشد؛ با انتقاد آنان همراهی نمی کند وهمانطور که چند وقت پیش به پیرمردان 70 سالۀ حبرگان توصیه کرده بود به جامعۀ مدرسین هم می گوید که باید بروند وهنریادبگیرند وبه فیلم نامه نویس ها وکارگردان ها مشاوره بدهند ویا اصلاً خود مثلاً آیت الله یزدی بنشیند ویک فیلم نامۀ اروتیک درجه یک ازروی قصۀ یوسف پیامبر بنویسد. به پاراگراف کوچکی از حرف خودآیت الله گوش کنید:
رهبر انقلاب اسلامي خاطرنشان كردند: حضور روحانيون در صداوسيما فقط به معناي سخنراني و وعظ و خطابه نيست بلكه بايد حضوري عميق تر و تاثيرگذارتر باشد.
حضرت آيت الله خامنه اي تاكيد كردند: انجام اين وظيفه مهم نيازمند مجموعه اي روحاني و مطلع از مسائل هنري به ويژه چگونگي بروز انحراف در اين مسائل و آشنا با راههاي جلوگيري از انحراف در جهت گيري هاي فرهنگي و هنري است.
ايشان افزودند: لازمه تشكيل چنين مجموعه اي از مشاوران روحاني صاحب نظر، آگاه و توانا در صداوسيما، امكان اعمال نظر و جهت دهي صحيح در برنامه ها است.
6- تمام می کنم این پست را که خسته تان نکنم. وتقدیم می کنم همۀ این امید های روییده را به محمد نوریزاد نازنین که تأثیر ایشان برکل بدنۀ حزب اللهی وروحانی بیش از50 درصد کل تغییرات انجام گرفته است. وامیدوارم بزودی درپست مستقلی استدلالم را بنویسم ویک باردیگر درمقابل نوری زاد سرفرود آورم. یا...هو


قبل ازتحریر:
امیدهای روییده فقط زمانی مفید خواهند بود که ازسوی اپوزیسیون آگاه مورد استفاده و  بهره برداری قرار بگیرند و الا پشت سکۀ این واقعیت شیرین سناریوی تلخ حذف نعلین مدرسی و جایگزینی چکمۀ استالینی خواهد بود.
.....................................................................................
حرف های رهبر را ازروزنامۀ کیهان کپی گذاشته ام.

۱۳۸۹ آبان ۱, شنبه

طلاب سربلند؛ کابوس آیت الله خامنه ای!


Vision After the Sermon


15- می دانیم که ورود به جرگۀ روحانیت از قدیم یا موروثی بوده است ویا قربة الی الله. تا اینکه انقلاب اسلامی پیروز شد واکثریت ابن الوقت ها به این مردان خدا اضافه شدند. هر کسی که بوی کباب از گوشت تن رنجور مردم را شنید عرقچین بر زمین کوبید ودستار بست. وامروز ما در حال گرفتار شدن در چنگ کسانی هستیم که نه از روی ایمان به دنیای قدیم وجزم اندیشی به نام دین که از روی حساب وکتاب وعقل جزیی نگر ومنفعت دنیوی خویش یورش آورده اند برای تاراج ما! وباید هشیار باشیم ونگذاریم. اصل مقاله "مبانی اسلام..."
 ...............................................................................................
1- من در بند بالا روحانیان وطلاب جوان وبعدازانقلاب را آدم های فرصت طلبی که برای رسیدن به پست های سیاسی ودنیوی وآلاف اولوف مادی به حوزه های دینی رفته اند معرفی کرده بودم و بیشترین توجهم به نسل دوم انقلاب و آخوندهایی مثل رسایی و آقاتهرانی و سقای بی ریا و روانبخش وازاین قبیل بود وهنوزهم بردرستی نظرم تأکید می کنم. 

اما- واین اما خیلی خیلی مهم است- اعتراف می کنم که نسل سومی های انقلاب تعدادی نیز به حوزه رفته اند برای تأثیرگذاری جهت اصلاح دین ودنیای مردم ازدست حکومت آخوندی. ومن البته بطور اجمال درنوشتۀ "....لاشۀ دین" خطر آنان برای جمهوری اسلامی را معرفی کردم وگفتم که بزرگترین دغدغۀ آیت الله دراین سفر طلاب جوان بستوه آمده ازرنجوری جامعه هستند. زیرا که همۀ تقصیرها رانیز جز در آیت الله خامنه ای احصاء نکرده اند ونمی دانند.

2- وآیت الله ده روزفرصت داده بخودش ومیلیاردها تومان هزینه برای سفرش ودهها هزار کلمه وواژه درقالب سخنرانی های همه مثل هم و"مثل هم" هم مثل همۀ سی سال گذشته (بسیارخطرناک برای زیست بهترانسان بروی زمین) را فقط به این نیت و انگیزه راه انداخته وتحمل کرده است که به این طلاب جوان اخطارکند که تحمل تان نخواهم کرد؛ اگر به حکومتم لبیک مطلق وبدون چون وچرا نگویید؛ آن هم نه با رضایت خاموش که با فریاد های هیستریک هرروز. والبته یک جمله به این سادگی را بده ها وصدها سخنرانی و ملاقات وبازدید وشرف یابی وزیارت و نزاکت وتهدید  وتعریف وتحدید و تشویق وتمجید وتکذیب وتصدیق...  خرد ودر لابلای همۀ آن ها تقسیم وپنهان کرده است، تا نهایتآ کسی سردرنیاورد که هدف نهایی این سفرطولانی ودیر چیست!

3- درصورتیکه وزیربسیارمحترم وبا فرهنگ ارشاداسلامی که فقط یکی ازگماشته های نه چندان مهم رییس جمهور محبوب ومحجوب! ایشان است همین هفتۀ پیش بود که با کمال افتخار وگشاده رویی اعلام (ابلاغ) کرد که: "بعدازاین یارانه های مطبوعات فقط به نشریاتی پرداخت خواهدشد که مبلّغ ومدافع وضع موجود باشند." لذا انسان واقعاً شوکه می شود ازاین همه فقیر نوازی ونوکرتیماری رهبر عظیم الشأن که برای به زبان آوردن جملۀ ساده ای با مضمون "ازاین پس یارانه های نفتی/بودجه ای/رومیزی /زیرمیزی" فقط به مراجع، مجتهدین، مدرسین، معممین وطلابی تعلق خواهدگرفت که "پشتیبان ولایت فقیه باشید تابه مملکت آسیبی نرسد. امام خمینی (ره)" باشند؛ این همه احتیاط ووسواس ودقت بخرج می دهند.


4- من البته ترسم را ازدندان های این بار واقعاً کریه ولایت فقیه بشما سرایت داده بودم قبلاً. وچون پیران نسبت به جوانان بیشترمزخرف می گویند- بدلیل عمربیشتری که دارند- لذا شدیداً احساس وظیفه می کردم که بیایم وروزشروع هفتۀ شما دروطن را به این مژده متیمّن کنم که قطعی بنظر می رسد "حضرت آقا" باهمۀ اهن وتلپ اش بدجوری نگران شده ازتفکرتازه وبشدت پیش روندۀ "جدایی دین ازسیاست" درحوزه های دینی.  والبته تلاشش مذبوحانه است وخواهد بود برای جلوگرفتن از بازگشت قورباغه بمسیررُود. وچه خوب.

5- این که آیت الله خامنه ای اظهارنگرانی شدید کرده درهمۀ گفتارهای قم اش از "اسلام بدون روحانیت" و"اسلام منهای سیاست" درحقیقت خواسته با ادعای اولی ایزدومی را کمرنگ نشان بدهد. والاً هرعمه قیزی هم می داند توی این کشور که بعدازآن ادعای نه چندان فکرشدۀ دکترشریعتی درقبل ازانقلاب دیگر کسی حتی بشوخی هم ازاسلام منهای روحانیت حرفی نزده است تا چه برسد به یک موج اجتماعی مخرب! 

بنابراین همۀ وحشت ولایت عظما درهمان "اسلام غیرسیاسی" خلاصه است. این موضوع چنان بدیهی است که همۀ لشکرتکرارکننده وتبیین کنندۀ ترس ولی فقیه هم به یک ترس بودن این دوترس اعتراف کرده اند. ازجمله آخوند تقوی بولتن نویس و ابلاغ کنندۀ فرامین فرمانده کل قوا به امامان جمعۀ سراسرکشور که در گفتگوبا خبرانلاین می گوید:
در خصوص اسلام منهای روحانیت چطور؟ این تفکر چرا مجدد در مقطع فعلی به عنوان یک خطر مطرح شد؟فکر می کنم اسلام منهای روحانیت فرزند همان شعار اسلام منهای سیاست است. یعنی اسلام منهای روحانیت آن روی این سکه است. روحانیت یعنی مروج دین و دیانت، مفسر دین، مجموعه متخصص در امر فکر و معارف دینی که باید دین را برای جامعه تبیین و ترویج کنند. طبیعی است که اگر مروج دین و مفسر دین را بزنند دین را زده اند. امروز روحانیت ما همان اسلامی که امام بر آن دست گذاشت یعنی اسلام آمیخته با سیاست را ترویج می کنند. البته روحانیت در مسایل انسانی و حقوقی مانند اقشار دیگر است و امتیازی از این جهت ندارند. این طور نیست که این قشر ممتاز هستند و باید حقوق ویژه ای به آن تعلق بگیرد؛ ما هیچ گاه این را نگفتیم. طبق قانون جامعه اسلامی هیچ قشری بر قشر دیگر امتیازی ندارد و در برابر قانون همه مساوی هستند ولی در بحث تخصص و فهم اسلام باید از اینجا نشات گرفته و ترویج و تبلیغ شود.

۱۳۸۹ مهر ۳۰, جمعه

خوش وبش آدینه! همین.



قبل ازمتن:
سلام وجمعه به شما درایران خوش بگذرد وبشما درخارج ازایران روزکاری موفقی باشد جهت تعطیلات آخرهفتۀ دلپذیر. همدیگررا دوست داشته باشید. زندگی خیلی مهم است وشادی اولین رکن آنست خواهش می کنم زیاد سخت نگیرید. دوستتان دارم و منتظر هستم که دوستیم را بپذیرید. 


1- امروز مهمان داشتم ولاجرم یک نگاهی هم به بی بی سی فارسی کردیم وچقدر باعث شادیم شد درنزد شما که هرآنچه را بعداز یک هفته گذشته ازسفرلبنان رییس جمهوروچهارروزسپری شده از سفرده روزۀ رهبربه قم تازه دیدم آهسته وناقص همان تحلیل هایی را می دهند که من درپست های یک هفتۀ گذشته که اولینش "دکتردر سراشیبی ..." بودو (+) و(+)  وآخرینش "آیت الله برفراز لاشۀ دین" وقبل از وقوع بشما گفته بودم. البته که عملاً اما ازدست آوردهای سفر آرام احمدی نژادبه لبنان که هرچهارتایی که گفته بودم- رفع محدودیت های بانکی درامارات. مشخص شدن تاریخ مذاکرات با 1+5 . سفرنوری مالکی. ومشخص شدن تاریخ دقیق بهره برداری از نیروگاه بوشهر- به انجام رسید وبنفع کشوربود ودودست آورد دیگر که اولین آن سفرسعد حریری است به تهران قبل ازپایان سال جاری میلادی ودومی گفتگوی تلفنی مجدد احمدی نژادبا ملک عبدالله پادشاه عربستان که دیروز پنج شنبه اتفاق افتاده است راضی وخشنودم.

2-ولی این همه به تلخی زهر ماری که آیت الله خامنه ای درکلامش ریخته درقم و هر روز برسرگروهی انسان به بردگی کشانده شدۀ مادی وزیستی "طفیل"بنام روحانی مذهب حقۀ جعفری آن هم از دانی تا عالی وازطلبه تامرجع بشدت یکه خورده ام. هرچند که خودم درمقالۀ "لاشۀ دین" پیش بینی این تبختر وخدایگانی را کرده بودم ولی به این وقاحت وصراحت باورم نمی شد. 
مگر ممکن است شخصی مدعی معنویت و دین بتواند بهر علت موجه نیز چنین فرعونیت آشکار بنمایش بگذارد. ودربرابرمؤمنان به مراجع آن ها دستور چه بگویید، کی بگویید، چگونه بگویید ورفتارتان وحمایتتان  و...چه باشد وچه نباشد بدهد. فاعتبرو یا اولی الباب.



3- قطعاً حرف های تازه وبسیاری دارم برای شما بویژه از خوبی سفرحریری به ایران. وچقدرخوب می شود که این ارتباط احمدی نژاد وملک عبدالله بتواند تداوم پیدا کند. که هرچه احمدی نژادبه اعراب وبویژه به عربستان نزدیک شود حکومت در ایران از شیعۀ غالی به مذهب عرفی شیب خواهد گرفت و فضای مذهب عرفی که تساهل و تسامح فرهنگی حداکثر را دارد بسیار دلپذیرتر از فضای روبه طالبانیسم  فعلی خواهد بود برای طبقۀ متوسط فرهنگی. وهم چنین است امید دوباره به ارتباط  با امریکا ازکانال اعرابی که هم متحدان تاکتیکی غرب هستند وهم مشتریان سلاح های استراتژیک اش. 

4- ولی فعلاً بهمین بسنده می کنم چون که همۀ پست های هفتۀ گذشته تازه هستند و قابل خواندن وتأمل کردن. بویژه که مطلب " پاس جلایی پور..." تازه دارد به سایت های معتبرمی رسد برای راه افتادن "کالبدشکافی جنبش ازدرون". وشما بدلیل اینکه وقایع را یک دلقک بومی کشد وزودترازمفسران "بروعقب بیا جلو اجازه بده جناب مفسر کبیر رد شوند" شما را در جریان می گذارد و به بحث های پزروشنفکری هایتان در محافل و مجالس دوستانه و دانشگاهی و فامیلی مجهزمی کند- حداقل- خیلی جدی نمی گیرید. وبشما بگویم که پست به بهانۀ گنجی وجلایی پورمادرهمۀ وقایع بعد ازانتخابات پارسال است.یا...هو

۱۳۸۹ مهر ۲۸, چهارشنبه

**پاس جلایی پور؛ آبشارگنجی!


Against a background of clouds groups of angels contemplate the name of God, inscribed on an equilateral triangle
1- پاس حمیدرضا چنان بلند وسالم وهوس انگیز بچشم می آمد که حتی پیرمردی به پیزوری دلقک را هم بجهش وادارد تاچه رسد به اکبر که گویی خداوند فنرهای لازمی را کارسازی کرده دردرونش برای جهش های بلند وفوق العادۀ درجا. واکبر آبشاررا چنان محکم کوبید سربازیگر اصلی آن طرف تور که یارو فکرکرد که واقعاً بتوپ بسته شده اردوگاهش وزمین حمیدرضارا به توپ بست. حمیدرضا کجا بود ما که نفهمیدیم ولی نبود؛ واکبرکه ازخط کشی بیرون بود؛ وتوپ پر ِ طرف خورد تو سر محمد رضای پسر وامتدادپیداکرد تا فاطمه درلندن. وحالا که همه چیزشان را گذاشته اند بر سر آن پاس بلند وآن آبشارکوبنده، نه حمیدرضا جامعه شناسی اش را قبول می کند و نه اکبرروشنفکریش را.

2- اکبرگنجی گفته است که تقلبی که بشود گفت تقلب - حداقل ازنظرشکلی- نشده است درانتخابات پارسال وحرفش را مستند کرده است به حرف های خیلی ها از قاضیان و عبدی نظرسنج گرفته تا تاج زاده ونبوی ورمضان زادۀ سیاست مند. ودرهنگامۀ براق شدن حق بجانب سبزهای جوان -که کشته ها وهزینه ها وآوارگی ها داده اند بر سر آن پاس وآن آبشار- کمی کوتاه آمده وگفته است که او تنها کسی است که گفته است تقلب شده تقلب گسترده هم شده ولی اینکه موسوی می توانست در دور اول پیروز بشود را قبول ندارد واین بوده است مدعای وی.

3-وحمید رضا جلایی پور که اصلاً خودش را زده به کوچۀ علی چپ ومرتب نامه می نویسد به رهبر که من اله شهید داده ام و بله شهیدمی دهم و خودم هم که شاهد زنده ام بر وقایع نقده و مهاباد و بفرمایید محمد رضا را آزاد کنند برای خاطرخدا. وحاضرنیست توضیح بدهد که آن پروپاگاندای رأی آوری موسوی که جای خالی هر سؤالی را با کلیشه اش پرمی کردید در دانشگاه ها و نگذاشتید بارنگ و رِنگ هیجان کاذب تان، دانشجویان وروشنفکران لیبرال  یک هیجان مثبت عقلانی ایجادکنند- مثل سال 76- برای مهدی کروبی؛ پس چرا شکست خورد جامعه شناس.

4- اکبرگنجی کی می خواهد یاد بگیرد که هیجان بیش ازحد یک روشنفکروسیاسی هم باید ارادی باشد چون که بسیاری ازهزینه های زاییده از "سلطانیسم" و "کمپین جنایت علیه بشریت برای خامنه ای وحتی تا مرحلۀ اعلان جرم" وده ها عنوان های برساخته ازواژه های منفی ومنتقم ومتنفر، قابل برگشت نیست. وبسیاری از هزینه های درپیش مثل زندان ها وتبعید ها وآوارگی های همۀ گرفتارشدگان غیرحزبی وبیرون ازقدرت سیاسی سی ودوساله؛ ومهمتر آن جشن وپایکوبی آیت الله خامنه ای درقم که صریح می گوید خوشحال است که توانسته به بهانۀ اعتراض به "تقلب" همۀ مخالفان بالفعل اش را بروبد به کشتن به زندان به تبعید به آوارگی و...

5- تواگرآدم مهمی هستی که هستی وشدی ودستت دردنکند. باید صادرات سالمی هم داشته باشی برای جامعه ات ونه بعدازواقعه. که تأمل درخودواقعه. مگرمرتضی مردیها، طباطبایی سید جواد وهزاران روشنفکر وتکنوکرات لیبرال نبودند که با تشخیص عدم اصالت ادعا ورودهیجان تولیدکن نکردند بنفع جنبشی که شانس پیروزی نداشت و...

6- شانس پیروزی نداشت این جنبش به این دلیل بدیهی که ادعای اصلی اش بر امتداد تولید هیجان کاذب حمیدرضا جلایی پور ویاران حزبی اش استوارشده بود. وبدبختانه تئوریسین هایی مثل حمیدرضا که دررأس این خطای سیاسی بودند ومی دانستند- یامحکوم بودند بدانند به این دلیل که مدعی اندیشگی هستند- که این موج بناشده بررأی آوری موسوی ودیگرهیچ! نمی تواند ازعِده وعُدۀ حاکمانی متحجر ومتعصب -که اتفاقاً حربۀ قوی عدم تقلب شکلی راهم دردست دارند- بگذرد؛ صدمه ای ندیدند وهمۀ صدمات متوجه پسران شد ومعدودپدرانی که مثل پسران باسادگی وصمیمیت بازی کرده بودند ونه با سیاست.

7- حال وروز مهندس موسوی را می فهمم که سردرگریبان است ازحرف های "عدم تقلبی" که سکۀ رایج شده وکسی هم بدفاع ازوجود تقلب درمیدان نیست واو اندیشه می کند که اگرمی دانست تقلبی ازنوع اول(شکلی وبرسرصندوق) نبوده و پیروزی متصور را حتی مخالفان جدی رژیم مثل اکبرگنجی هم قبول ندارند و...؛ آیا خودم را و گذشته ام را و حالم را وآینده ام را به اینجایی می رساندم که نه روی رفتن دارم و نه دلیلی برای ماندن.

8- ودرود می فرستم به مهدی کروبی که محکم واستواراست برادعای تقلبی که هم محتوایی وهم شکلی است برعلیه او. ونه تنها ازسوی احمدی نژاد واعوان وانصارش که ازسوی حمیدرضا جلایی پور واحزابش، تاروزرأی گیری حتی که شایع کردند کروبی انصراف داده وتبلیغات کرکننده والبته رنگی وچماقی، دریک هفته مانده که : "برای جلوگیری از تقسیم آرای اصلاح طلبان بهتراست وواجب عینی است که بفرد رأی آور(موسوی) رأی بدهیم."

9- این سرریز عقده های چندوقت اخیرم بود واگرگسیخته است خواص ببینند وبرای خودمان ساده ترش را هم خواهم نوشت بزودی. یا...هو
....................................................................
**مصداق ها برای جذاب ترکردن تیترهم بوده است. والا منظورم پاس داخل آبشارخارج بود.
..................................................................
این کامنت امروز برای خودنویس را هم برای علاقه مندان می گذارم:
موضوع مربوط است به قتل های سال 67 درزندان که نیک آهنگ متولی پرونده اش است.
چون گمان داشتم که این بازی جدید هم دنبالۀ همان بازی شخصی وکهنۀ "خودنویس-جرس"یا "نیکان-نبوی" است قصدواردشدن نداشتم. ولی اگرواقعاً بحث برسرپرونده های سی ساله است ونه موضع گیری های دوساله باید ضمن توجه کامل بزمان ومکان ونوع ادبیات ونسبی دیدن مواضع ومصلحت اصلاحات امروز وچندین وچند فاکتور مهم دیگر که برای هرایران دوستی لازم وواجب است بویژه که مسئولیت قلم هم بعهده اش باشد؛ به پرسش وپاسخ دوطرف فارغ از گرگ وبرۀ امروز دقیق شد.
ومن دقیق شدم. نامۀ مهدی کروبی ورفقا علاوه برهمۀ بدی های متصور بوقایعی هم پرداخته بود واز آیت الله منتظری توضیح خواسته بود. مثل وضعیت مهدی هاشمی وقاتل بودنش ومحمدمنتظری و...ازاین قبیل. وپاسخ آقای منتظری فقط یک هجودوخطی متلک گونه به این نامۀ مفصل است. -البته خودنامۀ کروبی ویاران را هم خودنویس درموضوع دفاع ازمجاهدین مخدوش وغیرمفهوم چاپ کرده است درمطلب قبلی- درحالیکه انتظار داشتیم که استدلال های آقای منتظری درمقابل ادعاهای آقایان راببینیم. مگراینکه امروز قطعی شده باشد که گربه نرۀ دیروزمان شده امام زمان امروزمان وبدیهی است که امامی که ما تأییدش کنیم معصوم است وهمین که بگوید برای شما آقایان متأسفم یعنی خفه شوید ومن درست می گویم. البته تلگرافی نوشتم که اهل بخیه فقط سردربیاورند چون که مطلقاً پرونده های گذشته را مضرمی دانم برای بازشدن مگراینکه نیکان مأموریت "هرکورسوی امیدی توسط هرکس را سدخواهم کرد بکمک رفقا درجرس وخودنویس" تعریف کرده باشد ومأمورباشد که اگرتنها نفس نفس های کروبی مانده برای صدایی ازداخل ایران؛ آنرا نیز لجن مالی کند.
نکنید برادر مگر مریض هستید راه نان خوردن که فقط با قاتق اعصاب مردم نیست. می توانید به مردم امید وشادی وروحیه بدهید ونان خودتان را هم دراین تنورگرم بپزید. یا...هو

دوستت داریم آقای بازیگر!



وی با تشکر از همه کسانی که با دقت آثار او را می بینند، تصریح کردکه همواره درزندگی کاری و فردی خود وسواس داشتم و خجالت می کشم که کار درستی را انجام ندهم.
انتظامی در بخش دیگری از سخنان کوتاه خود خاطرنشان کرد: همواره محتاج نظر مردم هستم، سعی کردم در طول دوران بازیگری ، در مقابل هموطنان ایرانی‌ام چه در داخل و چه در خارج از کشور سرم را بالا بگیرم.
مستند ...آبی آسمان، روایتی از زندگی 86 سالۀ آقای بازیگر است: "عزت الله انتظامی". واوجملات بالا را درمراسم نمایش زندگی نامه اش درخانۀ هنرمندان گفته است. همۀ تلاشم این است که تقلب بکنم درcopy ازایشان وpaste بروی خودم والبته همیشه مثل یک شاگرددست آموز زیر قلم خوشگل رضا کیانیان شیرین زبانی کنم. استعدادم چقدراست برای آن تقلب واین شیرینی را شما محک می زنید ولی سوگندمی خورم که چیزی کم نگذارم برای سربلندی خودم درنزد شما و شما درنزدایران وایران در نزد جهان. تا نفس آخر.تازه شروع کرده ایم!یا...هو

بعدازحاشیه:
تنها اصالت این جهان دوست داشتن ودوست داشته شدن است. پس باشادی به جنگ مشکلات برویم وبادوستی به پیشوازعشق.


بعدازمتن:
این یک نفس نفس است ازشادی. آدم ها همیشه مرا اسیرمی کنند. وچقدرخوشمزه است بزرگی ایرانیان بزرگ. حیفم آمد نقل قول از سخنان انتظامی کبیر را قبل ازیک پست سیاسی یا اجتماعی دیگربیاورم وخوب دیده نشود. چون حرفش خیلی مهم است و مهمتراینکه ادعا نیست واو همین را زندگی کرده است. برای ما جوانترها!-بالاخره چیزی نوشتم که بتوانم حودم را جوان معرفی کنم. خسته شده بودم ازپیرشدن ومی ترسیدم بقطار ایران بزودی آزاد نرسم- گفتن من آنم که رستم بودپهلوان ساده است ولی آیا عملاً هم خواهیم توانست یانه؛ پرسش بی پاسخی است.

ویک نکته:
تیپ خواننده های وبلاگم را می شناسم ولی شماهم باید تیپ مرا بشناسید تا گاهی شما تحمل کنید وگاهی هم من کوتاه بیایم تا بتوانیم همزیستی مسالمت آمیز داشته باشیم و بلکه هم توانستیم وآزادی خواه شدیم. - این را به کسانی گفتم که منتظر پست سیاسی یا اجتماعی جدی تری! بودند.- والبته باشند خیلی زود.

ونقطه درپایان:
قربان؛ وایضاً من. دروغ نخواهم نوشت وسربلندخواهم ماند.

۱۳۸۹ مهر ۲۷, سه‌شنبه

کسی با پیامبران مذاکره نمی کند!


File:PicassoGuernica.jpg



1- تاریخ بشری نمی تواند خاطره ای را بازگوید که حاکی باشد از "مذاکرات خارجی با شخص پیامبران". به این معنا که پیامبرانی که موفق شده اند تا تشکیل حکومت هم پیش بروند، حداکثربه داخل مرزهای موطن وزادگاه پیامبرمحدود مانده اند چه به جنگ و چه به مذاکره. وتنها زمانی توانسته اند به جرگۀ حکومت های معمولی بپیوندند که شخص پیامبر مرده باشد.در موردپیامبران عهد قدیم ومعنوی والهی که هیچ کدام بغیرازحضرت محمد(ص) موفق به تشکیل حکومت نشده اند داخل نمی شوم؛ هم بحرمت وهم به قلت. ومتمرکزمی شوم بیشتربرپیامبران عهد جدید وبرروی سه نفر(نظر) آنان مانور می دهم.  این سه عبارتند ازمارکس (نظریۀ مارکسیسم)، معمرقذافی رهبر لیبی ومحموداحمدی نژاد رییس جمهوراسلامی ایران.


2- علت هم یکی بیشتر نیست وآن این است که شخص خود پیامبرآدم "ایدئولوژی سرخود" است و لذا از کمترین ثباتی که لازمۀ هرنوع مذاکره و مباحثه و مناظره و مصالحه و... است برخوردار نیست. زیرا که هر لحظه ممکن است با منبع وحی و الهام و اوهام و... خودش تماس بگیرد و با استناد به ابلاغ جدیدی که دریافت کرده است همۀ قرار مدارها و مذاکرات قبلی را ملغی اعلام کند. اما هنگامی که شخص پیامبر می میرد در حقیقت این بی ثباتی را هم باخودش بگور می برد و ماترک عقیده و عقده های باقی مانده برای میراث خواران سیاسی اش درحکم یک ایدئولوژی مدون و قابل رجوع در می آید. لذا اشخاص حقیقی و حقوقی که بخواهند با چنین دولت یا حکومت و...  مذاکره یا مصالحه کنند هم می توانند به ایدئولوژی مدون مراجعه و ساز و کارحاکم بر رفتار آن را دریابند.


3- انقلاب اکتبر در شوروی که مثل انقلاب ایران دو نفررهبراول! درطول هم داشته است. "مارکس-لنین-استالین" در اتحادجماهیر شوروی سابق و "محمد-خمینی- خامنه ای" در ایران لاحق -این البته ضمن عجیب بودن؛ بخاطر کوتاهی عمر رهبرمؤسس و اول نیز بوده است. و البته تشتت آرا در برداشت از مارکس و محمد نیز.- با وجود نهایت کوشش استالین درکشتن وتبعید ومهاجرت انسان های دگراندیش و برای پالایش مارکسیسم لنینیسم تا تقلیل وتنظیم آن برای مانیفست یک حکومت؛ بازهم نتوانست تا اواسط دهۀ سی میلادی قرن بیستم مورد شناسایی رسمی حکومت های دیگر قرار بگیرد. و فقط هنگامی موفق به رسمیت دادن خود بعنوان یک کشور مسئول شد که جنگ جهانی دوم اولاً مسئولیت جهانی آن را محک زد و ثانیاً جنگ باعث شد که ایدۀ مرکزی، پیرامون پیدا کند درکشورهای اروپای شرقی. البته که ازروزی که مارکسیسم روسی قابل مذاکره شد شمارش معکوس اضمحلالش هم شروع شد. اول خروشچف با سیاست مسالمت آمیز شروع کرد تا برژنف با بازگشت به سیاست خشونت آمیز میخ آخررا آماده کندبرای گورباچف که بکوبد برجنازه ای که مرده دنیا آمده بود بود. چون حتی آخ هم نگفت.

4- معمرقذافی ولی هنوز هم قابل مذاکره وداخل آدم حساب نمی شود ولیبی باید منتظرباشد که قذافی بمیرد تا بختش بازشود اگرشانس بیاورد. قبل ازرفتن به سراغ ایران می خواهم دراین جا ازشما خواهش کنم که آن "پی نویس" نقل کرده ام ازاسدالله علم را درپست "دکتردرسراشیبی" خیلی زیاد جدی بدانید وجدی بگیرید. به اوروتیک بودن وبی ادبی وباادبی من فرونکاهید، برخی ظرایف را جز درقالب اصلی نمی توان تأثیر گذار و ماندگار کرد. من اصلاً قصد پورنونگاری بقصد خوش آیند یا بدآیند خودم ندارم و تمایلی هم به نگارش بسبکی که می دانم خیلی از خوانندگان جوان بویژه دختران عزیزوبانوان محترمه ممکن است راحت نباشند علی الخصوص در ایران- جانم بفدای همۀ جوانان وطنم- ندارم. آن مثال مرحوم علم یک روانشناسی چند کتابی را در یک مثل شفاف می کند.


5- ایران عزیز اما بخاطر ساختارسیاسی منحصر بفردش کمی هم پیچیده تر از نمونه های شوروی و لیبی است. چون که درایران خود رهبراول (خمینی وخامنه ای) در مظان مسئولیت مواجه با دنیای بیرون نیستند. اینان خودشان مباشرانی دارند بنام رییس جمهور که کشوریا دولت خواستار معامله و معادله ابتدا با ایشان طرف است و اوست که بعوض مراجعۀ مستقیم بوحی و الهام و اوهام و... -دیدیم که خودش به اندازۀ کافی فلج کننده بود- می باید برود پیش رهبراول تا او بامراجعه به غار و تنهایی و ترس و خودشکوفایی و وهم انگیزی خودش تصمیم را بگیرد یا نگیرد ونیم ساعت بعد عوض بکند یا نکند و رییس جمهور بتبعیت از این تلون هوس های رهبر مذاکره را ادامه بدهد یا ندهد و تصمیم بگیرد یا نگیرد و متعهد به توافق بماند یانماند.


6- اگر به اندازۀ کافی گیج نشده اید نگران نباشید اینک کاملاً گیج می شوید: در ایران امروز و با ظهورمحمود احمدی نژاد دنیا با یک پدیدۀ تازه و برای اولین بار مواجه شده است. احمدی نژاد مدعی است که یک پیامبر شش دانگ است و نه تنها مباشر هیچ رهبری نیست بلکه مستقیماً از خدا دستور می گیرد.غرب و کشورهای دیگر امیدوارمی شوند که این یک گام به پیش است. درست است که مذاکره ومعاهده با پیامبران و بدلیل عدم ثبات رأی (ایدئولوژی سرخود) هیچ گاه نتیجه بخش نبوده است؛ ولی باز هم بهتر از آن مباشرانی است که مجبوراز کسب تکلیف از اوهام آیت الله خامنه ای بودند.


7- ولی این خوشبینی وخوشحالی که من هم نشانه هایش را جسته بودم دیری نمی پاید؛ زیرا که دنبال کنندگان قدم بقدم رییس جمهورایران متوجه می شوند که منظور او از خدا همین آیت الله خامنه ای خودمان است. به این معنا که احمدی نژاد برای ارتقاء جایگاه خود تا مرتبۀ پیامبری لاجرم جایگاه خدایی را به آیت الله پیشنهاد کرده که ایشان نیز بافروتنی پذیرفته اند. بنابراین است که دنیا تصمیم گرفته مطلقاً به حاکمان ایران اعتماد نکند وبا آنان به توافق خوشحالی امیدوارنباشد. چرا که همۀ پیامبران غیرقابل اعتماد تاریخ اگر فقط به خدای روحی وغایب متوسل ومتمسک بودند و هر لحظه شعبده ای بنفع خویش رقم می زدند؛ این یکی (احمدی نژاد) دیگر کار را تمام کرده و خدا (خامنه ای) را متجسد کرد ونشانده درسرچشمه. 
  
8- پس اگرمی گویم مثلاً امتیاز تاریخ مذاکره باغرب یا بازشدن مجدد خطوط اعتباری بین بانک های امارات وایران و... را پاداش سفر بدون خاصیت و خرابکاری قابل انتظاربه ایران دادند در"امید وناامید" منظورم فقط رفع جزیی برخی محدودیت هاست به پاداش سکوت و عدم تشدید بحران ها؛ و نه باورغرب و لبنان و روسیه و چین و کمورو سوریه و ونزوئلا و برزیل و...  که ایران قابل مذاکره ومعامله است. آن مَثل مرحوم عَلم همیشه صادق است برای قذافی درهرزمان و هر مکان و هرنام. و عقلای جهان تن به آن دو کار نمی دهند. یا...هو

۱۳۸۹ مهر ۲۶, دوشنبه

آیت الله خامنه ای برفرازلاشۀ دین!



1- بازهم چقدردلتنگ مهدی کروبی شدم وقتی دیدم هیچ کسان پاپیش نگذاشتند جلو که خواهش کنند رهبری جنبش سبزبه پاییز رسیده را بعهده بگیرد تا بلکه بتوانیم بعداز زمستان یک بهارسبزی داشته باشیم بمناسبت روحیۀ مبارزو آزادی طلبی که دارد شیخ. وچه ابتکارخوبی درفرستادن تبریک برای رییس جمهورشیلی بمناسبت نجات معدنچیان شیلیایی. منظورم این است که آیت الله خامنه ای دارد نقشۀ "کلون اندازی ایران توتالیترمذهبی" را نهایی می کند وما هنوز سرکوچۀ جناب سرهنگ کاظمی پدرمرحوم سرکارخانم رهنورد هستیم که بتبعیت از شوهرشان پیام می دهد که "با آزادی زنان ونسرین ستوده آغازکنید" -لابد حسن نیت منجربه آشتی را.-  وبازهم گلی بگوشۀ جمال این بانوی سالخوردۀ "حجاب برتر" که جور شوهرنجیب وحفاظت شده اش را می کشد برای پیام "ازپاستور به پاستور"!


2- داشتم می خواستم از پاستور یک راست ببرمتان قم وآقا را درقم نشان بدهم بشما که چگونه چون آن پرندۀ نجیب! بال گشوده برای نشستن برجنازۀ حوزۀ علمیۀ قم؛ یک تک پا توی همان پاستورسرزدیم به مهندس موسوی وهمسرش وجنبشش. وخوب هم شد خدا وکیلی. چرا که یک یادی از شیخ شجاع کردیم ودلمان خنک شد که ادای احترامی کرده باشیم نه برای شق القمرهایش؛ بلکه برای "اقدام بهرحال وتوانش". که از ابتدا هم گفته اند وتأیید کرده ایم که نفس کار واقدام مقدم است برنوع ومیزان کار واقدام.


3- چهارمین سفررسمی آیت الله خامنه ای بقم شهرخون وقیام وحماسه وهراسه وجهل وخرافه- با عذرخواهی ازقمی های مؤمن وآزاده- بعدازشش ماه تمهیدات نرم افزاری و بیش ازسه ماه تمهیدات سخت افزاری وبیش از یک ماه پروپاگاندای شبانه روزی و تولید میلیون ها کلمه وواژۀ دیکتاتوربوسی وچاپلوسی فردا آغاز می شود. واین سفر نه یک سفر معمولی که بقول علی لاریجانی با ابعادملی وفراملی! علامت گذاری می شود. ولی قبل از پرداختن به چرا مهمی این سفر ازدیدگاه خودم برای شما اجازه بدهید یک حاشیۀ مرتبط بروم وبرگردم خدمتتان.


4- الف- "میمون هرچقدرزشت تر/ ادایش بیشتر" این یک ضرب المثل فارسی است که قبل ازاعلامیۀ جهانی حقوق بشر وهمین طور پیش ازتأسیس انجمن حمایت از حیوانات ساخته شده است ودرفرهنگ فارسی استفاده می شود. 
ب- سفیر کشور برادر و دوست جزایرکمور درایران گفته است که: "با اینکه برقراری رابطۀ کامل با ایران و تأسیس سفارتخانه درتهران برای کموربسیار گران تمام شده درنزد دوستان دیگر ولی رییس جمهور کمور بدلیل علاقه اش به مسئولان جمهوری اسلامی همۀ هزینه های سیاسی را قبول کرده است ونه تنها با ایران رابطه برقرارکرده است بلکه مرا که یکی ازنزدیکان ایشان هستم وقراربود وزارت خانۀ مهمی را اداره کنم بعنوان سفیر به تهران اعزام نموده است.
پ- می دانید چرا ژنرال های چهارستارۀ ارتش های جوامع غربی حداکثر چهارتا ستارۀ کوچک روی شانه یا یقۀ پیراهن شان دارند و در عوض ستوان ها ارتش های کشورهای عقب مانده هرچه یراق ویساق درمعازه های میدان حسن آبادشان هست را نصب می کنند ازدرباسن تاپشت گردن! چون:
 " حجم وتوانایی مغزنسبت معکوس دارد با حجم قراول ویساول ویراق وبراق وآفتابه ولگن."


5- یک قسمت ازاین سروصدا وبروبیای سفر آیت الله به قم را بند بالا توضیح می دهد. ولی این همۀ ماجرا نیست: واقعیت قضیه این است که آیت الله خامنه ای بعد از ده سال ازآحرین سفرش به قم، درحالی به قم می رود که سفرش مطلقاً سفر حکومتی و از زاویۀ دید "حاکم"ی است. به این معنی که اگردرسفرهای قبلی ایشان،  نه ولی فقیه و حاکم بالفعل بودن ایشان بلکه روحانی وفقیه بودن آیت الله بخش اصلی تعامل وتبادل او با قم نشینان مذهب جعفری را رقم می زد؛ این بارایشان با اقتداردوجانبه ومکمل ومتمم وارد قم می شود. ازسویی ایشان حاکم مطلق قانونی جمهوری اسلامی است وازسوی مهمتر مجتهد جامع الشرایطی که خود را اعلم مطلق هم می داند. ونه تنها رقیب نمی خواهد بلکه رفیق هم تحمل نمی کند. فقط زیردست ودست بوس ودیگرهیچ.


6- اگر درسفرهای قبلی ایشان به ام القرای تشیع، روحانیان سابقه دار واستخوان درشتی بودند مثل مشکینی ها وبهجت ها وتبریزی ها و... حتی این اواخرفاضل لنکرانی ها وازاین سنخ وقبیله؛ اینک دیگر نه ازاین قبیل روحانیان سابقه دارنسبت به ایشان خبری هست ونه سایۀ همیشه هراسناک مرحوم آیت الله منتظری تا فرعونیتش را تهدید بکند. 
حوزه بعدازدین فروشانی مثل نوری همدانی ومصباح یزدی وریزه خواری چون مکارم شیرازی ازروی جنازه های بی تفاوت وراضی به روسری زنان وجماع مردان مثل صافی گلپایپانی وروحانی و...یا جوادی آملی - خودش هم نمی داند این مفاهیم پیچیدۀ غیرقابل فهم برای مصادیق بسیارساده چه کاربردی دارد برای دین خواهان- رد می شود وتکیه می دهد به ابراهیم امینی که شاهکارش اینست که دوربین بیندازد به زوایای تلویزیون ضرغامی تا هفتۀ بعد درخطبه های نمازجمعه بگوید: "دختره به پسره چه گفت درگوشی تلفن" واین حرام است.


7- البته نگرانی آیت الله خامنه ای اینبارنه ازآخوندهای "مراجع!" -که دربالا گفتم شخصیت لازم را ندارند واگرهم نقی بکنند بیشتربرای چانه برسرمبلغ است واختلاف جدی نیست- که بیشتر متوجه طلبه های جوان است. طلبه هایی که با ذهن هایی انباشته ازرنج همدرس وهمده وهمشهری وهموطن آمادۀ انفجارند چرا که با قطعیت به این نتیجه رسیده اند که روحانیان ارشد مدرس شان درقم نقشی جز انتقال مفاهیم مردۀ تولیدشده درماشین مخرب حکومت آیت الله ندارند ونمی توانند داشته باشند. واتفاقاً چقدرحوزه های دینی ازاین نظرشبیه دانشگاه ها هستند که هم دانشگاه وهم حوزه از آن بخش هایی از ساختارجامعه است که این جملۀ کلیشۀ طنزتلخ همۀ حسرت ایرانیان را درمحافل روحانی ودانشگاهی حکومتی جاری می کند: " چه فکرمی کردیم وچه شد".


8- ووحشت بزرگ این است که خلیفه سیدعلی خامنه ای دیگربه هیچ تملقی نه نمی گوید وهیچ چاپلوسیی را مذموم نمی داند وهراندازه مخارجی را بدیهی حق خلیفگی خویش می داند وبه هروسیله ای برای تثبیت وتداوم سلطۀ خود متشبث می شود. 
واین بدترین سختی درحال تولیدشدن است که با مردن وتمام شدن بتدریج ولی بسرعت نسلی که ایران مدرن را درذهن جوانان تازه نگاه می داشت ازسویی. واین درس آموزی ازلویاتان ها توسط آیت الله که فقراء زودترمرعوب حشمت وجاه می شوند وبا تبختربیشترمی تواند وفاداران بدون مسأله تری رافراهم آورد ازسوی دیگر رگه هایی از جوانان متمایل بوضع موجودرا حس می دهد به چون منی که شهادت می دهم در سی سال اول به فراوانی این دو سه سال اخیرنبودند. واین خیلی خطرناک است باید بیشتر تلاش کنیم برای زنده نگهداشتن معیارهای مدرن درجامعه. یا...هو

۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

ازامید تا ناامید وازناامیدبه امید!(فلسفۀ زیست)



1- جلو بانک ایستاده بودم. دختر زیبایی در نوبت پشت سر من داشت کتابی فلسفی-نام کتاب در خاطرات ایرانم جا مانده بهمین زودی- می خواند و البته که متوجه اطرافش هم بود مثل همۀ خانم ها که توانایی ذاتی دارند درانجام چند کار همزمان. همه دژم بودیم و بغض فروخورده و تحقیرشده غیرازهمان دختر که بجای همۀ این منفی هایی که ما بودیم زیبایی بود و لطف. نگهبان بانک ما را به دسته های پنج نفره فال فال می کرد و می فرستاد داخل بانک که "سری کوپن های کالاهای اساسی مرحلۀ چندم" را دریافت کنیم. داشتم 30-40 نفرجلوتر از خودم را تقسیم به نسبت می کردم که آیا در هنگام رسیدن نوبت به من؛ هنوز این قدر خوشبخت خواهم بود در همسایگی نفس های آن فلسفۀ تازه؛ به قدمت سیبی که حوا نام داشت و آدم را خورد!(خانم جوان). وهربار با ورود و خروج یک یا چندنفر که معمول صف بازی های صف سازی سی ساله بود محاسباتم "ازامید تا نا امید" دگرگون می شد. ولی من ناچار از ادامه بودم مثل همیشۀ زندگی؛ پس شمارشم را و شقه های پنج تایی ام از همراهان هم صفم را تجدید و تازه می کردم و هربار یکی از صورتک های تئاتری گوشه های لب رو به بالا یا گوشه های لب رو به پائین را بخودم می گرفتم، با بیرون یا داخل ماندن قویترین فلسفۀ شادی برای زیست لحظه ایم درصف کوپن.


2- گفتم که کارد می زدی خونشان در نمی آمد همه در صف کوپن -بویژه آنانی که گمان می کنند آدم حسابی اولاً جدی است وثانیاً بدلیل جدیت باید اخمو وعبوس باشد. علی الخصوص که بخواهد با عصبانیت درصف کوپن با رژیم هم مبارزه کند!- ولی همین آدم های این جوری وقتی از بانک خارج می شدند و طومار "کوپن کالاهای اساسی مرحلۀ چندم" را دردست داشتند و طوری آنرا نمایش می دادند که دل ما منتظران نوبت آب شود؛ و در حال پرش از روی جوی پیاده رو به خیابان چهره ای چنان گشاده وموفق وفتح الفتوحی داشتند که نقل است امام علی درجنگ خیبرنداشت! بلی درست فهمیدید می خواستم کوتاهی فاصلۀ "ازامید تا ناامید" را نشان بدهم. -البته که قصه مستند بود به آدرس بانک ملی شعبۀ جلالیه درچهارراه فاطمی امیرآباد. سال عام الفیل!-


3- این قصه را برای دوستی در ایران تعریف می کردم و اینکه انسان چقدر نیازمند است که از شکست هایش هم (در اینجا کوپنی شدن زندگی و ناراحتی ناشی از آن در هنگام نوبت در صف) پیروزی استنتاج -استخراج- ( در اینجا موفقیت در گرفتن همان کوپن نماد شکست قبل از ورود به بانک) بکند. و او دوستم مثال از مریضی هایی زد که فقط به این دلیل مریضی هستند و می شوند که نا امیدی صوری تولید شود تا با بهبودی مریضی امید واقعی به مریض صوری بدهد. راستش وقتی دوستم با اصرار و آدرس مستند می خواست بمن بقبولاند که آدمی را می شناسد که پای سالمش را در معرض شکستگی خفیف قرارداده است که بتواند با مداوای آن و پس از بازکردن گچ پای شکسته اش حس پیروزی خوب و زیادی تولید کند؛ کمی نا باور بودم ولی در این جا برای شما اعتراف می کنم که تولید و بازسازی امید برای زندگی اینقدر مهم است که ممکن است در بن بست ناامیدی شکستن پای سالم هم هزینۀ قابل تحملی باشد.


4- بازشدن برخی از مهمترین خطوط اعتباری بانک های امارات بروی برخی بانک ها و صرافی های ایرانی که باعث خواهد شد بازارارز وطلا ازالتهاب مضر بیفتد و داد وستد تسهیلات وارداتی برای زندگی روزمرۀ ایرانیان در مسیر آسان تری خواهد  ماند؛ و تعیین زمان دقیق از سرگیری مذاکرات بین ایران و کشورهای1+5 تنها دو واکنش سریع جامعۀ جهانی به سفر محمود احمدی نژاد به لبنان است. سفری که اگر همانطور که دوبار تأکید کرده بودم بی خاصیت باشد وبی خاصیت شد؛ ولی چون بی خاصیتی برای انقلاب و ماجراجویی برابر با خاصیت برای دیپلماسی و سیاست و زندگی مردم است؛ این پاداش های سریع را بدنبال آورد که اولاً دنیای تصمیم ساز و تصمیم گیربگوید به اعمال و رفتار بیشتر از گفتار صرف اهمیت می دهد، و ثانیاً در اینکه ایران خیلی برای دنیا مهم است وحاضراست امتیازات زیاد و لازمی را بدهد در صورت بازگشت ایران بمسیر "در چهارچوب قواعد پذیرفته شدۀ- توبگوتحمیل شده دراصل فرقی نمی کند- جهانی.


5- من مدعیم که این پیروزی ("رضایت نسبی همه از داخل و خارج لبنان و از سفر احمدی نژاد به لبنان") بدلیل دخالت همۀ عواملی بود که حتی می خواست انجام این سفر راهم منتفی کند. -همۀ آنچه که در دو پست قبلی با محوریت این سفرنوشتم. مثل رایزنی های بشار اسد. مثل دخالت های ملک عبدالله و...- ولی اگر شما ادعایم را هم قبول ندارید واین دست آورد ها را نه از جنبۀ سلبی آن ( مثل من) بلکه ازجنبۀ ایجابی آن (خواست احمدی نژاد) می بینید و تحلیل می کنید و قبول دارید؛ فرقی دراصل ماجرا نمی کند و آن اینکه در برابر همۀ خبرهای بد این چندوقت اخیر این امید -می تواند با آمدن امروز و غیرمنتظرۀ نوری مالکی به تهران، یا تعیین و اعلام زمان جدید و نهایی راه اندازی نیروگاه بوشهرنیزتقویت شود- تازه که بویژه برای زیست روز مرۀ ایرانیان داخل کشور بسیارمهم است؛ می تواند حداقل در همان میزان خوشحالی بهبود ظاهر پای شکسته نیرو وامید تولید کند.


6- والبته من فلسفۀ حاکم برتفکراجتماعی ام را بارها و بارها گفته ام بدون اینکه اعتراف کرده باشم که من راست اندیش وامدار یک جملۀ کلیدی یک چپ رادیکال هستم. آن جاییکه "دن شیائوپینگ" معمار کبیر چین جدید فرمود: "گربه باید موش بگیرد سیاه وسفیدش مهم نیست." مهم این نیست که بدست چه کسی و چه مقدار اصلاح و باچه انگیزه ای و برای چه مدت انجام می شود. مهم این است که اصلاح بسمت زندگی روزمره (مدرن) انجام شود از یک تغییر کوچک تا تغییر ساختارها و تعویض کل رژیم سیاسی. اصرار دارم که ایده آل ها و آرزوهای ما-بویژه درخارج - اهمیتی ندارد؛ تنها مهم بهبود زیست مدرن در داخل کشور است. 

7- من با یقین قطعی به عدم توان دین در تشکیل حکومت و ادارۀ جامعه اولاً و تشدید شدگی این شوربختی توسط تفکر توتالیتر حاکم بر آیت الله خامنه ای ثانیاً -که منجربه قطع امید از کارآمدی نهایی جمهوری اسلامی بعنوان یک حکومت است-  معتقدم که گریزی وگزیری از استقبال تاکتیکی نسبت به هر مقدار اصلاح و توسط هر عاملی هم نیست. و باید امیدوار باشیم که این تفاهم جدید در فهم متقابل احمدی نژاد و جامعۀ جهانی از هم تداوم یابد و تا آنجا تقویت شود که احمدی نژاد بتواند براین هژمون چیرۀ انقلابی و خانه خراب کن آیت الله خامنه ای پیروزشود. یا...هو
.............................................................................
پی نویس ساعت 1700:
شاهدازغیب! رسید واسفندیارخان باتوپ پرآمد روی صحنه بعدازخروج دردمند و دماغ سوخته ازقرنطینۀ نیویورک:

مشایی: عقب‌نشینی نمی‌کنم، هزینه‌اش را هم می‌دهم.

۱۳۸۹ مهر ۲۴, شنبه

نقش آیت الله خامنه ای درپشت وقایع مشکوک!

الف- بمناسبت این سخن مهدی کروبی عزیز که گفته ازقتل های زندانیان درسال 67 خبرنداشته است واضافه کرده که محتمل است که خودامام خمینی هم خبر نداشته بوده است. والبته آن حرف بسیارمهم دیگری ازاحمدمنتظری درمورد دست خط نامۀ عزل پدرشان معروف به 68/1/6 که خط حاج احمد خمینی بوده است. این نوشته را بازنشر می کنم. فعلاً توضیح واضح ترازاین لازم نیست ولی این خیلی طبیعی است که عوامل اطلاعاتی با گرفتن فیلم ومدرک یک لذت مکروه حتی از فرزند امام اورا بمدت چندسال از65 تا70 دراختیارداشته بوده اند.
ب- تیترمطلب را به این دلیل به نقش آیت الله خامنه ای اختصاص دادم که تقریباً از هنگام شروع تسویه های درونی جمهوری اسلامی که با آیت الله شریعتمداری آغازمی شود همۀ گواهان وگویندگان ومصاحبه کنندگان درمورد این وقایع "تسویۀ خونین" گفته اند که مطمئنند آیت الله خامنه ای حتی خبر نداشته است تا چه رسد به نقش. واین باتوجه به علاقه وتخصص مستند ایشان درامورامنیتی و اطلاعاتی بسیار سؤال برانگیزاست تا رافع اتهام. واتفاقاً عدم وجود رد پایی از ایشان دراین وقایع باید مقوم دخالت حتمی ایشان گرفته شود با منطق اطلاعاتی و امنیتی. 
پ- یک واقعیت تلخ هم این است که آیت الله خامنه ای معلولیت سنگینی را نصیب برد ازترورهای مجاهدین خلق. وقتی متوجه باشیم که برای مردروحانی به شهرت وخوش قوارگی آیت الله وضعیتی پیش می آید که حتی برای طهارت شرعی محتاج همسرش می شود و اتوریته ای که معمولاً مردروحانی درمنزل دارد و...فاکتورهای بسیار زیاد روانی وزیستی ازبین می رود؛ انتقامی که نطفه می گیرد ومثل سرطان رشدمی کند، می تواند بسیارزیاد "نابودگر" باشد: هرکس وهر چیز که حق زیست طبیعی را ازمن گرفت، وهرکس وهرچیزدیگری که کوچکترین ارتباط فکری یا پشتیبانی حقوقی با این جریانات داشته باید ازحیظ انتفاع ساقط شود. - البته این فقط یک تجربه است والاّ من متخصص این رشته نیستم واساتید می توانند کمک کنند.-
ت- این کامنت مربوط است به رحلت آیت الله منتظری ودروبلاگ مسعود بهنود منتشر شده است
عکس من
Blogger Dalghak.Irani said...
1- آیت الله خامنه ای تنها روحانی مکتب موعود گرای مشهد بود که امام خمینی شناختی از ایشان نداشت تا نزدیکی پیروزی انقلاب. ایشان توسط حضرت آیت الله العظمی منتظری به امام معرفی شد برای اولین بار ودر بین روحانیان شورای انقلاب جای گرفت. وهمین طور بود نصب ایشان به امامت جمعۀ تهران، هنگامی که آیت الله منتظری تصمیم به بازگشت بقم گرفتند وآیت الله خامنه ای را به امام پیشنهاد کردند.  
2- از سال 1365 که نیروی جسمی ودماغی امام خمینی روبه تحلیل نهایی می رفت تا هنگام رحلت امام وقایعی رادیکال بوفوع پیوست که نه تنها با مواضع اصلاح طلبانۀ رادیکال امام خمینی در شروع وپیروزی انقلاب سازگاری نداشت ؛ بلکه با مواضع انقلابی بعدازانقلاب-چپ های مذهبی وغیرمذهبی نقش خود شان را تعریف کنند- امام تا سالهای 1365 هم همخوانی قابل نشان دادنی نداشت.   
3- آیت الله خامنه ای که درهنگامۀ تخس اعضای شورای انقلاب بین وزارت خانه ها بخش امنیت وجنگ واطلاعات را برگزید دررفتن به وزارت دفاع شهید مصطفی چمران- ودیگر هیچ گاه از حوزۀ محبوبش جدا نشد- اولین روحانی شد در شکستن عملی مخالفت امام خمینی با ورود روحانیون به سمت های اجرایی. ایشان البته اولین روحانی هم شد که بخاطر تحریف سخن امام در نماز جمعۀ تهران از ایشان تذکر جدی وعلنی گرفت. وبه این اولین ها اضافه کنید مخالفت صریح آیت الله خامنه ای با ولایت فقیه را در آن کشاکش نخست وزیری میر حسین موسوی وآن ماجراهای "مولوی- ارشادی" 99 نفر از نمایندگان مجلس. و اگر خواستید ادامه بدهید با عدم تفویض فرماندهی جنگ به قوۀ مجریه ورییس جمهورو واگذاری آن به رییس قوۀ مقننه آیت الله هاشمی رفسنجانی.  
4- وآیا آیت الله خامنه ای با مصادرۀ وزارت اطلاعات از بدو تشکیل آن وسایر عناصر اطلاعاتی امنیتی تاکنون؛ توانست هدایت گر پشت پردۀ همۀ اتفاقات و بحران های "جلوگیرنده ازتشکیل حکومت قانون بجای انقلاب مدام" شود!؟ وآیا کار تا آنجا پیش رفت که امنیتی ها توانستند با گروگان گیری فرزند امام- که نگاهی متمایل به زندگی معمولی هم داشت- افکار ونقشه های خودشان را در اعلامیه های امام خمینی بریزند وبشود آن چه که نباید می شد!؟ وآیا ری شهری موسوی وفلاحیان هاشمی مثل دری نجف آبادی خاتمی همه از یک نفر ویک مرکز دستور نمی گرفتند در مرگ های خاموش!؟   
5- قطعاً در آینده ای نزدیک پرده ها خواهد افتاد واسناد جواب خواهد داد به این سؤالات- توبگو شبهات مثل همیشه- ولی چله نشینی چند سالۀ حاج احمد آقا بعد از فوت پدر وآن مرگی که تنها بارزه اش غیرطبیعی بودنش شد تاکنون. ویا عدم اطلاع هاشمی از فرج سرکوهی که با اعتماد وراستی از آلمان او خبر بدهد بجای زندان! ومرگ آیت الله لاهوتی را که دیگر همه اعلام کرده اند بعمد و...نمی توانند قرائنی باشند برای شروع به تفکر وتعقل که نفع همۀ این اتفاقات واین موضع گیری های شداد وغلاظ امام خمینی درروزهایی که همۀ توانش را وانهاده بود بر اثر کهولت وبیماری به چه شخص وگروه وتفکری رسید. 
6- وآیا عزل آیت الله العظمی منتظری یک تصمیم "بازی قدرت" حوزۀ امنیتی نبود!؟ گیریم بخط وزبان امام خمینی- حتی- که از سوی پسرش می گفت ومی نوشت. ودم خروس آن نامۀ 68/1/6 را چگونه باید توجیه کرد که پس گرفته شد بانامه ای ملایمتر دردوروز بعد. واحمد آقا که تازبان گشود مرد. مرثیه برای"پدر حقوق بشر ایران- تعبیر زیبا از شیرین عبادی" بمناسبت نوشته ام وخواهم نوشت. خواستم ادای دینی کرده باشم به روح انسانی که"انسان" مرد. ورحمتی بوسعت خارج از مرزهای ایران را درتشییع خود بسیج کرد. 
7- وقتی آیت الله سید محمود طالقانی درگذشت هنوز می توانستم گریه کنم چون می توانستم بخندم. لذا بعد از سه روز که اشکم بند نمی آمد مرثیه ای نوشتم برایش با عنوان "...................." ودرهفته نامۀ جنبش برای آزادی علی اصغر حاج سید جوادی منتشر شد. اینک اما در حالی که ریشه های خنده های وطنم دیر زمانی است خشکانده شده توسط مبلغان مرگ؛ گریه ام بند آمده دروضعیتی متفاوت. لذا تنها قادرم بخروشم که حضرت آیت الله العظمی منتظری خدایت بیامرزاد تورا.یا...هو  
December 22, 2009 8:58 AM